سی و سومین جشنواره فیلم فجر به عنوان ویترین اصلی سینمای ایران با نمایش بیش از سی فیلم در بخش رقابتی برگزار شد. تماشای این آثار نشان میدهد صرفا درصد اندکی از فیلمسازان ایرانی علاقهمند به روایت داستان در ساخته های خود هستند و اغلب آنها به این موضوع مهم توجهی ندارند.
«بهترین فیلم» از نظر جشنواره تعریفی متفاوت با «بهترین از نظر مردم» دارد. مردم فیلمی را اثر خوبی میدانند که هنگام بیرون آمدن از سالن سینما، آنچه بر پرده دیدهاند باعث نشده باشد تا بابت خرید بلیتی 6 هزارتومانی افسوس بخورند. در یککلام مردم از سینما در درجه اول، دوم و سوم انتظار «سرگرمی» دارند و اگر تمایل به شنیدن نصیحت داشته باشند، خانه میمانند و مخاطب برنامههای اجتماعی تلویزیون میشوند. چنین رفتاری عیناً شبیه همان رفتاری است که در حوزه ادبیات داستانی رخ میدهد و منجر به شکلگیری گونهای پُرقدرت و پُرفروش به نام «ادبیات عامهپسند» میشود. رفتار مردم هم در سینما و هم در ادبیات شباهت زیادی به هم دارد و هر دو آثار «داستانگو» را بیشتر میپسندند. حال اگر اثری با لکنت کمتری قصه خود را روایت کند، منطق داستانی را رعایت کند، نثر و زبان پاکیزهای داشته باشد و شخصیتهایش قابلباورتر باشند، قطعاً پاسخ بهتری از مردم دریافت خواهد کرد.
10 فیلم خوب برای 12 ماه
در سی و سومین جشنواره فیلم فجر فیلمهای «رخ دیوانه»، «عصر یخبندان»، «ایران برگر» و «مشرفبه کوچه بینام»، «دوران عاشقی»، «شیف شب»، «پدر آن دیگری»، «جامهدران»، «چاقی» و «روباه» داستانهایی سرراست داشتند. قصه آنها از نقطه الف آغاز و به نقطه ب ختم میشد. در این فیلمها خبری از پایانهای باز که پس از موفقیت سینمای اصغر فرهادی رواج یافته نبود. داستان درنهایت سادگی و به صورتی شستهرفته روایت میشد. ساختار روایی برخی از آنها مانند «عصر یخبندان» در برخی قسمتها به هم میریخت و وقایع پسوپیش میشد تا جذابیت بیشتری به قصه داده شود اما درنهایت ساختار فیلم «کلاسیک» بود.
در نقطه مقابل فیلمهایی بودند که اگر عنوانبندی ابتدایی را نمیدیدید و بازیگران آن را بهعنوان «بازیگر ایرانی» نمیشناختید، تصور میکردید محصول کار یکی از کارگردانهای اروپایی است. فیلمهایی که قصه نداشتند اما ساختاری بهشدت جذاب و کارگردانی سنجیدهای داشتند اما بهجای آنکه این مزیتها در خدمت روایت قصه قرار بگیرد، برای انعکاس ذهنیات کارگردانی به کار گرفتهشده بود که چندآنهم ذهنیت جذابی نداشت و صرفاً تصویری مالیخولیایی از جامعه ارائه میکرد. در میان آثار حاضر در جشنواره تنها یکسوم آثار به سینمای قصهگو وفادار بودند و سایر فیلمها نهتنها قصه خوبی نداشتند بلکه همان چند خط را نیز با لکنت تعریف کرده بودند. در اغلب این فیلمها نیز «فیلمنامهنویس و کارگردان یک نفر بودند تا با این فرمول تئوری مؤلف درباره این فیلمسازان رعایت شود و آنها بهواسطه این یگانگی «مؤلفتر» به نظر بیایند!
مضامین تکراری و مشابه در فیلمهای سینمایی
از ساختار که بگذریم، مضامین مشترک نیز در فیلمها فراوان بود. نکوهش شبکههای اجتماعی یکی از این خطوط داستانی بود که در فیلمهای زیادی تکرار شده بود. تلقی همه آنها نیز از شبکه اجتماعی «فیسبوک» بود حالآنکه از حدود یک سال و نیم قبل به اینطرف، فیسبوک تقریباً از تبوتاب خود افتاده و شبکههای دیگری مانند: وایبر، اینستاگرام، لاین و... جایگزین آن شدهاند اما ذهن فیلمسازان ما ظاهراً آنقدر پویا نیست که با تحولات روز پیش برود و باید چند سالی صبر کنند تا حسابی برخی چیزها در ذهن آنها تهنشین شود و بعد به فیلمنامه تبدیل شود.
«زنهای معتاد» امسال در فیلمها نقش پررنگی داشتند و «بیاخلاقی» در میان مردها بیداد میکرد! «مهاجرت» هم تِم دیگر موردعلاقه فیلمسازان امسال بود. در چند مورد هم فردی از خارج از کشور به ایران میآمد تا روایتگر قصهای باشد. این بخشها «جنبههای مثبت» جشنواره فجر است اما اگر بخواهیم کمی بیرحمانه قضاوت کنیم، باید بگوییم درصد قابلتوجهی از فیلمها بهگونهای ساختهشده بودند که انگار سازندهاش در این کشور زندگی نمیکند و به جغرافیایی دیگر تعلق دارد. اینکه در جامعه هیچ نکته امیدوارکنندهای مشاهده نمیشود و فیلمساز فقط نقاط ناامیدکننده را به خشنترین شکل ممکن منعکس میکند؛ موضوعی است که حتماً باید برایش فکری جدی کرد اما برای «بحران فقر و ایده» باید بیشتر نگران بود. بحرانی که سبب میشود درنهایت فیلمسازان ایرانی یا از روی دست یکدیگر اقدام به کُپی کاری کنند و یا اینکه برخی سریالهای ماهوارهای را برای سوژه پردازی انتخاب نمایند. این بحران نشانه نگرانکننده دیگری هم دارد و آن «رواج پدیده کتاب نخوانی» در میان فیلمسازان ایرانی است. موضوعی که همواره به آن اشارهشده و میشود. متأسفانه مطالعه فیلمساز ایرانی محدود به مصاحبههایش شده و انگارنهانگار هرماه ـ یا با اندکی اغراق باید بگوییم هرروز ـ حجم زیادی کتاب و داستان در کشور منتشر و ترجمه میشود که مطالعه هر یک از آنها میتواند ایدههایی جذاب و بدیع را در ذهن فیلمسازان ایجاد کند. حتی خواندن این کتابها میتواند روشی مناسب برای شناخت جامعه امروز باشد چراکه نویسنده در کتاب با محدودیتهای کمتری مواجهه است و به همین دلیل زبان و بیان صریحتری برای طرح مسائل جامعه دارد.
نتیجه کار سینماگرانی که کتاب نمیخوانند
وقتی در طول یک سال کاری تماسهای متعدد ایبنا با فیلمسازان و متصدیان مختلف سینما درباره کتابهایی که خواندهاند به پاسخ نمیرسد و بسیاری از آنها عنوان میکنند «خیلی وقت است کتاب نخواندهایم»، باید منتظر چنین آثار ضعیفی در جشنواره فیلم فجر همان سال باشیم. اینکه از مجموع سیوسه فیلم نمایش دادهشده در یک جشنواره کمتر از یکسوم قابلیت نمایش عمومی داشته باشند نکتهای نگرانکننده است که حتماً باید برای رفع آن تدبیری جدی اندیشید. معنی این وضعیت هم این است که مخاطب سینمای ایران در سال آینده هرماه فقط یک فیلم خوب برای تماشا کردن دارد و سایر تولیدات این سینما یا آثاری خستهکننده و یکنواخت هستند و یا فیلمهایی که در قالب «تلهفیلم و فیلم تلویزیونی» ساختهشدهاند و اشتباهی سر از سینما درآوردهاند. حل این وضعیت بحرانی فقط و فقط یکراه دارد و آنهم این است که فیلمهای سینمایی از مسیر ادبیات داستانی عبور داده شوند و سینماگر ایرانی چند صباحی در عرصه ادبیات قدم بزند و کتاب دست بگیرد.
مطالب ایبنا درباره فیلم فجر
قصهها هست بسی، کارگردانِ اقتباسی کجاست؟/نگاهی به فیلم سینمایی «جامهدران»
فیلمی که تماشای آن باعث آمرزش گناهان میشود!/ نگاهی به «مردی که اسب شد» از آثار اقتباسی جشنواره فیلم فجر
خدمتی که «کتاب» به فیلم «پدر آن دیگری» کرد
باران شاعرانه در جشنواره فیلم فجر/ بار دیگر شمس لنگرودی بر پرده سینما
نظر شما