یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۶
وجین کتاب به چه قیمتی؟!

حسین مسرت در یادداشتی به موضوع «وجین کتاب» و نبود مبنای قانونی برای آن می‌پردازد که با هم می خوانیم:

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- حسین مسرت:

در سطح جامعه بیشتر تصمیم‌هایی که گرفته می‌شود یا اقداماتی که با افکار عمومی سر و کار دارد، باید بر مبنای تجربه و خرد جمعی باشد. مجریان این تصمیم‌‌ها نیز سعی می‌کنند در کمال خوبی آن را اجرا کنند. یکی از تصمیم‌هایی که سال‌هاست در سطح کتابخانه‌های عمومی کشور، بویژه کتابخانه‌های دولتی و زیرمجموعۀ نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور اجرا می‌شود، طرح وجین کتابهاست. چنانکه بیان شده وجین یکی از مهمترین ارکان مجموعه‌سازی در کتابخانه‌هاست. این طرح در مدّت درازی که اجرا می‌شود، همواره با فراز و نشیب‌هایی روبرو بوده است؛ گاه به صورت بخشنامه‌ای و گاه سلیقه‌ای. البته همان رویکرد بخشنامه‌ای نیز در نهایت بر اساس سلیقۀ تصمیم‌گیران وقتِ نهاد کتابخانه‌‌ها در مرکز یا مجریان استانی نهاد کتابخانه‌‌ها در شهرستان‌ها انجام شده است. خاصه در این سالیان که گاه سلیقه‌های سیاسی و احساسی بر بیشتر تصمیم‌ها غالب بوده است.

به عبارت دیگر می‌توان گفت با تغییر دولت‌ها و سلایق سیاسی روز، شیوۀ وجین نیز دستخوش این تغییرات شده است و می‌توان گفت هنوز مبنای قانونی و درستی برای حذف کتاب‌های به اصطلاح گمراه‌کننده نداریم. مدیری بوده است که کلیۀ رمان‌ها را گمراه کننده می دانسته است، حتی آن رمان‌هایی را که پس از پشت سر نهادن هفت خوان اداری از وزارت ارشاد مجوز گرفته‌اند. مدیر دیگری کلیۀ کتاب‌های عرفانی و فلسفی را گمراه کننده و لایق وجین دانسته و دیگری بیشتر کتاب‌های سیاسی را و دیگری دیگر کتابها را. البته برخی کتاب‌ها طبق قانون اساسی ایران، جزء کتاب‌های گمراه کننده، مخالف موازین شرعی و عرفی و دینی جامعه و نظام حکومتی هستند و تکلیف‌‌شان روشن است، امّا بسیارند کتاب‌هایی که از سوی ارشاد مجوّز می‌گیرند، امّا بنا بر تصمیم برخی مدیران، صلاحیّت ورود به کتاب‌خانه‌های عمومی را پیدا نمی‌کنند یا پس از مدتی از فیض این صلاحیت محروم می‌شوند.

یکی از بندهایی که دست مدیران کتابخانه‌ها را برای وجین باز گذاشته، وجین کتاب‌هایی است با عمر پانزده تا بیست سال. اما کیست که نداند بیشتر کتاب‌های ادبی و تاریخی بویژه کتابهای مرجع، عمری بیش از بیست سال دارند و با توجه با اینکه در ایران بیشتر کتاب‌ها تنها یک بار چاپ می‌شوند، این‌گونه کتابها در ردیف نخست وجین قرار می‌گیرند. هرچند در بخش‌نامه‌ها قید شده تنها کتاب‌هایی که حداقل پنج سال مورد استفاده قرار نگرفته باشند، می‌توانند وجین شوند؛ اما کتابهای مرجع و منابع و کتابهای پایه و کتاب‌هایی با موجودی تک نسخه در مخزن از این قانون مستثنا شده اند. ولی کو گوش شنوا؟ خروج کتابهای نفیسی چون فهرست نسخه‌های خطّی فارسی و ده‌ها منبع و مرجع  از مخزن یکی از کتابخانه‌‌های  عمومی یکی از شهرستانها و حضور بسیاری کتاب ارزشمند و نایاب یا کمیاب دیگر در بین کتاب‌های وجین‌شده، دلیلی بر نادرستی اجرای آن است.

مورد دوم جواز برای وجین کتاب؛ وجین کتاب‌های کم خواننده است. باز روشن است که بیشتر کتاب‌های مرجع، کم‌خواننده هستند و با این دستور بسیاری از کتاب‌ها به این بهانه مستقیماً از قفسۀ کتابخانه‌ها راهی کارخانه‌های مقوّاسازی می‌شوند.

هم اکنون در گنجینۀ کتابخانه‌های ملی، مجلس شورای اسلامی، آیت‌الله مرعشی (قم)، آستان قدس رضوی و ده‌ها کتابخانۀ بزرگ ایران، هزاران جلد کتاب وجود دارد که عمر آن بالای پنجاه سال است و شاید در سال تنها چند نفر خواننده داشته باشند. آیا باید این یک صد هزار جلد کتاب را راهی کارتن سازی کرد؟ اگر این طور بود که هیچ گاه کتابخانۀ کنگرۀ آمریکا به رقم شگفت‌انگیز بیست میلیون جلد کتاب نمی‌رسید.

یکی دیگر از مواردی که باز دست مدیران را برای وجین باز گذاشته، طرح خودگردانی کتابخانه‌هاست. مدیران کتابخانه‌ها برای اجرای این طرح سعی می‌کنند تا با فروش این گونه کتاب‌ها بخشی از هزینه‌های آب، برق و تلفن و دیگر هزینه‌های کتابخانه را تأمین کنند. هرچند این عنوان در آیین‌نامه‌های وجین نیامده است، امّا عملاً و بدون اعلام رسمی کاری است که انجام می‌شود.

در حقیقت مشکل بزرگ کتابخانه‌های ایران کمبود فضا و در نتیجه کمبود قفسه و در مرحلۀ پایانی کمبود امکانات است که تا اندازۀ زیادی طرح وجین را توجیه می‌کند. به عنوان مثال کتابخانۀ شرف‌الدّین علی یزدی که یکی از کهن‌ترین کتابخانه‌های استان یزد است (تأسیس 1327ش)، اگر تاکنون در آن وجینی انجام نگرفته بود، هم اکنون می‌بایست دارای بیش از دویست هزار جلد کتاب ‌می‌بود؛ در حالی که این کتابخانه تنها گنجایش بین بیست تا 25 هزار جلد کتاب را دارد.

مثال دیگری عمق فاجعه را روشن می‌کند. در نوروز سال‌های 1386و1387 که نویسندۀ این سطور از یکی از شهرهای ایران می‌گذشت، در قفسۀ یکی از کتابفروشی‌های آن شهر به تعداد زیادی کتاب علمی، تاریخی، ادبی از جمله دورۀ نفیس فهرست نسخه‌های خطی فارسی (تالیف احمد منزوی) با مهر کتابخانه‌ای عمومی برخوردم. نخست بسیار خوشحال شدم، چون سال‌ها بود در به در به دنبال خرید یک دورۀ کامل آن از تمام کتابفروشی‌های دست دوم روبروی دانشگاه تهران را از زیر پا به در کرده بودم و دریغ از یک دوره نسخه کامل و تمیز. از سر کنجکاوی از فروشندۀ آن کتابفروشی در آن شهر دربارۀ راهیابی این کتاب‌ها به مغازه‌اش پرسیدم، گفت: «ما کتاب‌های کتابخانه‌های فلان شهر را که وجین شده بود و قرار بود به مقوّا سازی برود، یک جا کیلویی خریدیم و این هم از همان کتابهاست». گفتم: «خوش به حال کتاب‌ها که به جای مقوّاسازی سر از کتابفروشی در آوردند و دستکم به اهلش می‌رسند». طرفه آنکه در میان انبوه کتاب‌هایی که در آن دو بار در آن کتابفروشی دیدم، حتی یک جلد کتاب ضالّه و سیاسی و ضدّ قانون نبود؛ همه کتاب‌های سودمند، مرجع و تاثیرگذار. از آنجا که خود نیز به شغل کتابداری در کتابخانه‌ای مشغولم، بسیار افسوس خوردم.

افسوس خوردم برای صدها نفری که بعدها به این کتابخانه‌ها مراجعه می‌کنند و جای خالی آن کتابها را احساس می‌کنند. خود نیز از خرید آن دوره کتاب نفیس و پر کاربرد صرف نظر کردم، به این دلیل که آن کتاب‌ها در جای‌جای صفحات خود مهر تملک کتابخانه‌ای دولتی را بر جبین داشتند و نیز به این دلیل که مبادا روزی پس از مرگ در کتابخانه شخصی‌ام این گونه کتاب‌ها دیده شود و کسی گمان بدی بر این خادم کتاب و کتابخانه و کتابخوانان بَرَد. نوروزی که گذشت (بهار 1393) بار دیگر دوباره گذارم به همان شهر افتاد و باز مشاهده کردم همان کتابفروشی، سومین محمولۀ کتابهای وجین‌شده از کتابخانه‌ای دیگر را هم به شکل فله‌ای خریده است. کتاب‌هایی چون تاریخ ریاضیّات ،دوره کتاب نفیس از آستارا تا استرآباد (اثر استاد منوچهر ستوده) و دیگر کتابهایی که هر کدام می‌توانست چشم و چراغ کتابخانه‌ای نوبنیاد باشد. با ناراحتی بسیار از آنجا بیرون آمدم. دستم از چاره کوتاه بود. برای فردی چون من جز نوشتن کار دیگری بر نمی‌آید. نمونه‌های دیگری می‌توان نوشت از پیدایی ناگهانی کتابهایی با مهر کتابخانه‌هایی دولتی در کهنه‌فروشی‌های خیابان انقلاب (از جمله جزوه‌های دانشنامۀ ایران و اسلام) یا بار شدن چندین وانت نیسان تنها از مطبوعات و جراید به اصطلاح باطله از کتابخانه‌ای شهرستانی به مقصدی نه چندان نامعلوم.

اما شاهد دیگری می‌آورم تا نشان دهم که این وجین اگر به همین صورت پیش رود، چگونه در مدت زمان کوتاهی تاریخ صنعت چاپ و نشر را به سخره می‌گیرد و دستاوردهای علمی دانشمندان ایرانی در این سالهای به اصطلاح پس از صنعت چاپ را هبائاً منثوراً می‌کند: برای جستجو در شرح حال معین‌الدین میبدی، مولف تاریخ مواهب الهی به نسخه‌ای از دیگر اثرش ترجمۀ رش‍ف‌ ال‍ن‍ص‍ائ‍ح‌ الای‍م‍ان‍ی‍ه‌ و ک‍ش‍ف‌ ال‍ف‍ض‍ائ‍ح‌ ال‍ی‍ون‍ان‍ی‍ه نیاز افتاده بود. توضیح واضح آنکه اصل کتاب تالیف شهاب‌الدین سهروردی (متوفی 632ق) است که در سال 1365 [1407ق] با تصحیح و توضیح جناب نجیب مایل هروی در انتشارات «چاپ و نشر بنیاد (سهامی خاص)، متعلق به بنیاد مستضعفان» با شمارگان دو هزار نسخه به چاپ رسیده است. چند کتابخانه به اصطلاح عمومی دم دست از فیض حضور این کتاب محروم بودند و سرانجام نسخه‌ای از آن را در کتابخانه‌ای دانشگاهی یافتم.

پس از آن بر حسب کنجکاوی خواستم بدانم چند نسخه از این کتاب در کتابخانه‌های عمومی یافت می‌شود. به دو پایگاه اینترنتی کتابخانه‌ای «پایگاه اطلاع‌رسانی کتابخانه‌های ایران» (http://www.lib.ir) و «گنجینه کتاب» (http://www.nosabooks.com) مراجعه کردم. اولی می‌گفت از این کتاب تنها 26 نسخه در سراسر چهارصد کتابخانۀ معتبرش موجود است و دومی تنها رد و اثر 21 نسخه از این کتاب را نشان می‌داد.

این یعنی کتابی وجود داشته که تا 755 سال (775=632-1407) پس از درگذشت مولفش دو نسخه عربی و سه نسخه فارسی از آن بر جای مانده (نک. مقدمه جناب نجیب مایل هروی). اما امروزه پس از اختراع صنعت چاپ و ورود و رواج آن در ایران و بنیانگزاری کتابخانه‌های نوین و تمامی دستاوردهای فرهنگی و تمدنی از لحاظ امکان دستیابی کماکان با نسخه خطی همان کتاب تفاوتی ندارد و هیچ بعید نیست همین تعداد معدود نسخه‌های (نه خطی بلکه چاپی) آن نیز وجین شوند و سر از کارخانه‌های مقواسازی در آورند. همین داستان در مورد نسخه‌های چاپی کتاب مواهب الهی نیز صادق است. مگر چند نفر در سال به دنبال چنین کتابی می‌روند؟

تا آنجا که نگارنده آگاه است در برخی از شهرهای ایران از جمله شهر یزد، با درایت مدیران نهاد کتابخانه های شهر، هیچ گاه کتاب‌ها نابود نمی‌شوند یا سر از مقوّاسازی در نمی‌آورند، بلکه آنها را در فضایی به نام «مخزن وجین» انبار کرده و از مدیران دیگر کتابخانه‌ها بویژه کتابخانه‌های تازه‌بنیان می‌خواهند که از این انبار هم دیدن کنند و کتاب‌های مورد نیاز خود را برگزینند.

اما تا کی باید کتابخانه‌های ایران اسیر بی‌تدبیری برخی مدیران باشند؟ آیا نمی‌شود با گذراندن مادّه واحده‌ای در مجلس شورای اسلامی از این فاجعۀ فرهنگی و ملی جلوگیری کرد؟ (به خاطر بیاوریم آن ماده واحده دردناک و البته راهگشایی که از محل فروش فضولات اصطبل‌های رضاخانی هزینه چاپ لغتنامه مرحوم استاد دهخدا را تامین کرد)! آیا نمی‌توان کتابخانه‌هایی را که به دلیل کمبود فضا ناچار از وجین کتاب هستند، ملزم کرد کتاب‌های خود را به کتابخانۀ ملی ایران یا کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی یا کتابخانه‌های بزرگ یا مرکزی هر شهر یا استان بسپارند؟ بر عقلای قوم است که در این مورد هرچند هم دیر شده، تدبیری بیندیشند؟


 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها