امیرحسین فطانت در کتاب «یک فنجان چای بیموقع» به روایت حادثه گروگانگیری ولیعهد محمدرضا پهلوی پس از گذشت چهل سال پرداخته است؛ روایتی که پرده از ماهیت یکی از کارگزاران ساواک برمیدارد.
جنجالیترین پروندههای سیاسی زمان شاه
این کتاب در 10 بخش به نگارش درآمده که عناوین بخشهای آن شامل «در جستجوی معنا»، «زندان قصر»، «از ره رسیدن و بازگشت»، «و اینک انقلاب»، «دور از سرزمین محبوب»، «دیدار دوباره»، «تنهایی»، «در جستجوی رهایی»، «پاریس آه پاریس» و «آن بازی کثیف» است.
در پشت جلد کتاب درباره بیوگرافی نویسنده آمده است: «امیرحسین فطانت در سال 1328 در شیراز متولد شد و تحصیلات خود را در دبیرستان کمال نارمک، یکی از کانونهای مهم و موثر در انقلاب اسلامی ایران گذراند. وی فوق لیسانس عمران ملی از دانشگاه پهلوی شیراز و فوق لیسانس مدیریت از سازمان مدیریت صنعتی تهران است. وی در نوجوانی به جرم اقدام برای هواپیماربایی به دو سال زندان محکوم شد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به اتهام «خیانت» در یکی از جنجالیترین پروندههای سیاسی زمان شاه موسوم به «توطئه گروگانگیری ولیعهد و ترور اعضای خاندان سلطنتی گلسرخی- دانشیان» از طرف نیروهای چپ غیابا به اعدام محکوم شد.»
در مقدمه کتاب با عنوان «چه چیزی سرنوشت آدمها را رقم میزند؟» درباره ماجرای گروگانگیری ولیعهد محمدرضاشاه میخوانیم: «در اواخر سال 1352 در دادرسی ارتش دادگاهی برگزار شد که در آن، یک گروه دوازده نفره متشکل از روشنفکران مارکسیست، به اتهام قصد گروگانگیری ولیعهد در مراسم اهدای جایزه به یکی از اعضای گروه در جشنواره فیلمهای کودکان محاکمه شدند. ولیعهد در آن زمان پسری یازدهساله بود.»
اشعار و حماسههای مذهبی و باستانی با زبان آواز
بخش نخست کتاب با نام «در جستجوی معنا» شامل موضوعهایی مانند (دوران بیقراری)، (وقتی چریکها نبودند)، (امیرپرویز پویان)، (عبدالله پنجهشاهی)، (برادران سنجری، خشایار و کیومرث)، (مهدی اسحاقی)، (شرح یک اعتصاب) و(ماجرای یک هواپیماربائی) است.
نویسنده کتاب با اشاره به دوران کودکیاش نوشته است: «از کودکی تحت تاثیر حکایات و روایات پیرزنی قرار گرفته بودم که از روستایی در کویر ابرقو نزد ما آمده بود و زندگی میکرد. روضهخوان روستایشان بود و وقتی من فقط چهارساله بودم برای من اشعار و حماسههای مذهبی و باستانی را با آواز میخواند تا فراموش نکند.»
در بخش دوم کتاب «زندان قصر» به رویدادهایی مانند (سیاهکل در زندان)، (سیدباقر امامی)، (خلبان «پیدا»)، (با دکتر زنان)، (پیرمرد لجباز)، (گریههای یک مرد)، (زندان انفرادی- شبی با علی شیطون) و (جنبش چریکی و جرقههای تردید) اشاره شده است.
در بخشی از کتاب با اشاره به انعکاس ماجرای حمله پارتیزانی چریکها در زندان میخوانیم: «خبر حمله به پاسگاه سیاهکل بین چپهای زندان مثل بمب ترکید. چیزی نگذشت که روزنامه هم توسط ملاقاتیها که آن روز دور بسته لباسی پیچیده بودند وارد زندان شد. روح تازهای به داخل زندان دمیده شد. دیگر بحثهای هزارباره تکرار شده تاثیر روبنا بر زیربنا جای خود را به حرفهای تازه داد.»
روشنفکرانی بیگانه با زبان مردم
«از ره رسیدن و بازگشت» عنوان بخش سوم کتاب است که در آن مطالب مانند (چشمان سهیلا)، (در جستجوی زندگی)، (دامگه سرنوشت)، (میان نیک و بد)، (در کافه قناری دمی با پرویز ثابتی)، (زندگی یا مرگ)، (از عشق گفتن) و (ژاندارک انقلاب ایران) گنجانده شده است.
مرور اتفاقاتی که رخ داده و به ویژه ملاقات با پرویز ثابتی، مسئول اول اداره کل سوم ساواک و رئیس ساواک تهران یکی از بخشهای کتاب است که نویسنده درباره این ملاقات مینویسد: «مکالمه بین ما بسیار کوتاه بود. تا قرار اصلی وقت زیادی نبود. ثابتی کمی از سابقه سیاسی و علت دستگیری و زندانی شدنم از من پرسید و آشنائی من با کرامت دانشیان. سوئیچ ماشینی را که قرار بود پیکان سفیدرنگی باشد و در همان نزدیکی پارک شده بود را به من داد. قرار شد که من پس از پارک ماشین در فاصلهای تا همان نزدیکیها تا ساعت دو و پانزده دقیقه بایستم و بعد بروم.»
بخش چهارم «و اینک انقلاب» به پیروزی انقلاب اسلامی از دیدگاه یک مبارز چپ اختصاص دارد که در توصیف این پدیده آمده است: «اینک انقلاب اسلامی پیروز شده بود و من تقریبا تمام مدت جوانیم را در آرزوی دیدن این روز گذرانده بودم و آموزگاران من رهبران آن بودند، اتفاق بزرگی بود که میتوانست در سرنوشت انسانها موثر باشد. حق با آیتالله خمینی بود که میگفت «روشنفکران ما با زبان مردم حرف نمیزنند و زبان مردم را نمیفهمند.»
«دور از سرزمین محبوب» عنوان بخش پنجم است و ماجراهای آن عبارتند از (در منتهای درد)، (همیشه اتفاقی میافتد)، (افغانستان)، (خواب بیموقع)، (با افسر ارتش یرخ)، (شب سرد بلگراد)، (لاذقیه) و (بازگشت).
کتابهایی برای تبلیغ کمونیزم، سوغات روسها
وقایع این قسمت از کتاب به حضور نویسنده در خارج از ایران مربوط میشود، وی در توصیف روسیه آن زمان مینویسد: «وقتی از روسیه شوروی خارج میشدم ماموران مرزی، درست مثل این که تا کنون موجودی با شکل و شمایل من ندیده بودند و به همه چیز شک داشتند. با دقت زایدالوصفی تمام سوراخ سنبههای ساک محقر مرا زیر و رو کردند و پس از اینکه چیزی پیدا نکردند و تشریفات خروج از شوروی به مجارستان شروع شد روسها مقداری کتابهای تبلیغاتی در مورد روسیه، کمونیزم و لنین را به من هدیه دادند تا میان علاقهمندان پخش کنم.»
بخش ششم «دیدار دوباره» نامم گرفته و چهار رویداد (زندان ماکو)، (آخرین دیدار)، (با بلبل شاه در زندان اوین) را دربرگرفته است. در این قسمت کتاب فطانت در یکی از شهرهای مرزی ایران زندانی شده که درباره روزهایی که در این زندان به سر برده، میخوانیم: «زندانیهای روستایی مرا به خاطر ریشهای بلندم «سققلی» به معنی ریشو صدا میزدند. از وقتی که برای یکی از زندانیان برای دادسرا عریضهای را نوشتم و به زود جواب دادند کار و بار من زود خوب شد. روزها کارم شده بود عریضهنویسی که برای هر کدام ده تومن میگرفتم. رئیس دادسرا که نامههای مرا خوانده بود برای آشنایی نزدیکتر با من به زندان آمد.»
بخش هفتم با عنوان «تنهایی» به نقل اتفاقاتی مانند (یک اعتراف شرمآور)، (وقتی برای تردید)، (آشپزخانه خونینشهر)، (فیلمنامه آشپزخانه خونینشهر) میپردازد. در بخشی از کتاب محتویات یک دکه روزنامهفروشی در سالهای نخست انقلاب در شهر تهران توصیف شده که درباره آن آمده است: «روبروی یک دکه کتابفروشی که بساطش را کنار خیابان پهن کرده بود، به کتابها نگاهی انداختم. بساط پر بود از کتابهای مذهبی و انقلابی، کتابهای شریعتی و عکسهای چه گوارا، نوارهای روضهخوانی «کافی» که چشمم به کتاب «زوربای یونانی» خورد. فیلم «زوربا» را دیده بودم و با این حال کتاب را خریدم. روزی که آخرین صفحه کتاب را خواندم تصمیم خودم را گرفته بودم. به دستهای خودم نگاه کردم، به افکار خودم و به همه گذشتههای خودم. من همیشه روشنفکر بودم و مثل یک روشنفکر زندگی کرده بودم. بیش از این نمیخواستم «آلکسیس» باشم. تصمیم گرفتم «زوربا» شوم.»
آیا کتابی به نام خاطرات امیرعباس هویدا وجود دارد؟
عنوان بخش هشتم «در جستجوی رهایی» است که از دو ماجرای «در زندان آغری، مردی با عروسک» و «موسیو کاپلان» تشکیل شده است. نویسنده در این بخش بار دیگر به حضورش در زندان اشاره میکند و درباره یکی از هم سلولیهایش مینویسد: «دو سه هفته از هم سلولی بودن من با فریدون حداد گذشته بود. فریدون برایم از تجربه تحصیلش در آمریکا و از پرواز با شاه بر فراز مناطق جنگلکاری شده صنایع چوب و کاغذ و تحسین شاه از او برایم تعریف میکرد. حتی میگفت کتاب خاطرات امیرعباس هویدا که گویا پسر خاله او بود، نزد اوست.»
بخش نهم «پاریس آه پاریس» نام گرفته و شامل شش موضوع با عنوانهای «پاتریسیا»، «با آزاده شفیق»، «در دادگاه پاریس»، «ژاکی»، «ایتالیا زرنگ»، «نوروز» است. درباره تصمیم به سفر فطانت به فرانسه میخوانیم: «تصمیم گرفتم که به فرانسه بروم، با وجود این که در آنجا هم نمیدانستم باید چه میکردم و به جستجوی کدام حادثه و ماجرا باید برمیگشتم و آنجا هم یک ایرانی مثل من اجازه ورود نمیداد.هیچ دلیل بخصوصی نداشتم که به فرانسه بروم به جز این که میدانستم پاریس مهد تمدن مغرب زمین است و آدمهای زیادی از نقاط مختلف دنیا به پاریس رفتهاند. شاید بیدلیل امیدوار بودم که در پاریس آن حادثه اتفاق میافتاد که منتظرش بودم و اگر در پاریس نمیافتاد شاید در هیچ کجای دیگر اتفاق نمیافتاد.»
نویسنده پس از انقلاب درباره نقشه گروگانگیری و لو رفتن افراد مرتبط با این ماجرا با دیده شک سخن میگوید و مینویسد: «به جز من همه اعتقاد داشتند که قرار بود ولیعهد به گروگان گرفته شود. با وقوع انقلاب و مد بودن انقلابیگری و ضدیت با خاندان سلطنت اعضای از زندان آزاد شده آن گروه در سخنرانیهای انقلابی از واقعیت یک مشت حرفهای خشک و خالی و از خودشان حماسهها، اسطورهها و قهرمانی ساخته بودند. در کتابها نوشته شده بود که گویی گروهی واقعا همه خیلی جدی و مصمم و انقلابی تصمیم داشتند برای آزادی زندانیان سیاسی عمل قهرمانه گروگانگیری را تا آخرین قطره پی ببرند که من خائن گروه را لو داده بودم و در آن میان دو ابرمرد قهرمان کشته شده بودند.»
عنوان بخش پایانی کتاب «آن بازی کثیف» است که نویسنده باز هم در آن به مرور مرگ دلخراش دو نفر از کمونیستها پرداخته و با مورد تردید قرار دادن قهرمان ماجرای گروگانگیری ولیعهد آورده است: «خاندان سلطنت از طرح خائنانه گروگانگیری ولیعهد توسط انقلابیون مسلح کمونیست نجات یافته بود. پرویز ثابتی به قدرتمندترین چهره رژیم سلطنت پهلوی تبدیل شد. کرامت دانشیان و خسرو گلسرخی به عنوان شهدای جنبش چپ مسلحانه به لقب «رفیق کبیر» مفتخر و در تاریخ چپ ایران جاویدان شدند و چپها اسطوره حود را یافتند و هر کس که به نحوی در این ماجرا زخمی برداشته بود از زندگی خود حماسه ساخت و هر کس که در هوایی که قهرمان تنفس کرده بود نفسی کشیده بود در خود، حلول روح قهرمان را کشف کرد.»
چاپ نخست کتاب «یک فنجان چای بیموقع» نوشته امیرحسین فطانت در 342 صفحه، شمارگان یکهزار نسخه و به بهای 20 هزار تومان از سوی نشرمهراندیش روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما