غروب جسمانی عباس کی منش (مشفق کاشانی) محیط ادبی کشور را تاریک ساخت امّا پرتو اشعارش ملک ادب و سرزمین پارسیزبان را برای همیشه نور افشانی خواهد کرد.
مشفق از جمله کسانی نبود که صدا و سیما به او بزرگی ببخشد بلکه او با حضور در آن سازمان، بزرگی میبخشید. به عنوان کسی که شعر دیروز و امروز را به قدر فهم خود از نظر گذراندهام، به جرأت میگویم پس از استاد محمد حسین شهریار دیگر شاعر صاحب دیوان به شکل سنتی نداریم. بارها در مقالات و سخنانم گفتهام که بعد از شهریار، مشفق کاشانی پرچمدار شعر سنتی است هر چند صاحب دیوان نباشد. نه اینکه کسانی به زعم خود دیوان پدید نیاورده باشند بلکه شاعر و شعر دیوانی نداریم.
برخی پیاز فروشان ناشر بیتوجه به تعاریف ادبی مجموعه شعر فروغ فرخزاد را با عنوان دیوان فروغ فرخزاد به چاپ رساندهاند در حالی که ادب دوستان میدانند مجموعه شعر شاعران نوپرداز را دیوان نمیگویند و به تعداد عناوین چاپ شده آنان یاد میکنند و عنوان پنج کتاب برای فروغ و هشت کتاب برای سهراب سپهری درست است و تعریف کلیات هم با عنوان دیوان متفاوت است.
کاشان شهر شاعران بزرگ است. نامدارانی مثل بابا افضل کاشانی، کلیم کاشانی، قصاب کاشانی، محتشم کاشانی، فیض کاشانی، ملا حسن كاشي ملقب به احسن المتكلمين، نظام وفا، حاج ملا محمد نراقی، سپیده کاشانی، سهراب سپهری و چندین و چند نفر دیگر همچون مشفق کاشانی از قبیله معرفت و مهر و آشتی دیار عطر محمّدی گلها بودند.
نگاهی به گذشته نه چندان دور، آرام یافتن چه شاعرانی با صفایی را به ما یادآور می سازد؛ مهرداد اوستا، محمدعلی و نصرالله مردانی، صفا لاهوتی، محمود شاهرخی، قیصر امین پور و خلیل عمرانی! چشمی به هم نزدیم و زود گذشت و دیر نیست آن زمان که ما هم برویم و در تاریخ پر نقش و نگار آینده محو شویم.
از ما به جز نشانه پایی نمانده است
از کاروان رفته صدای جَرَس مخواه
شاید صدها سال بعد دانشجویی متفاوتی پیدا بشود و بگوید: « چقدر از حافظ و سعدی و فردوسی تکراری نوشتهاند. و من میخواهم درباره گمنامان ادبیات تحقیق کنم.» و در آخرش یادآور شود «این نویسندگان و شاعران، بیمار تخیلی آن زمان بودند.» چنانکه روان شناسی امروز عشق لیلی و مجنون را نوعی بیماری روانی مینامد و لابد دوستی وایبرکلاس چند نفر با یک نفر را عشق مدرنیته.
بیمار عشق به نشود جز به نام دوست
گر رفتنی است جان ندهد جز به نام دوست
مشفق از تبار شاعرانی بود که تکبر نداشت و نباید مقایسه کرد اما شعرش نسبت به دیگران ممتاز بود. تواضع داشت و به همه احترام میگذاشت و مخصوصاً همچون دوست ندیم و همدل خود محمود شاهرخی به شهرستانیها اهمیت میداد. با او در چند سفر دهه اول انقلاب توفیق همراهی و شعر خوانی داشتهام و دریافت چند صفحه از غزلها با دست خط زیبای مبارکش یادگار گرانی از او در نزد من است و صدای تحسین او برای برخی ابیات ناقابلم که قطعاً بیشتر برای تشویق بوده و نه زیبایی شعر، در گوش جانم عزیز میدارم و خندهها و سخنان لطیف و نگاه شوخ طبع به زندگی، خاطرات نابی را از او برایم ماندگار ساخت.
به راستی شاعران بی هیچ سمت و مقام دولتی چه بزرگ هستند و به اعتقاد من وقتی شاعری به عنوان نماینده وارد مجلس می شود یا در شورای شهر ورود پیدا می ند از آنچه که هست کوچکتر میشود. به خصوص اگر با جریانهای سیاسی همنوا شود. شما ببینید در گذشته کسانی که چنین رویکردی داشتند با چه احساسی جیغ میکشیدند. در حالی یک شاعر اگر قدر خود را بداند بی ورود در مجلس نماینده صدا و دل مردم است.
مشفق نه تنها قلمرو احساسش را از شورای شهر فراتر می نهد بلکه قلمرو عواطف و اندیشهاش از استانها و مرزهای کشور تا هرجا که شعر معنا میشود، حضور دارد. بلکه تا همیشه تاریخ.
با نمونهای از شعر درد آگینش همنوا می شویم:
«دردا که تاب در دل و نیرو به تن نماند
شور شراب در رگ تاک کهن نماند
نقشی ز بال صاعقه در ذهن ما نشاند
مرغ جنون، که در سفر سوختن نماند
یاس از هراس سرد زمستان کبود گشت
عطر بهار در نفس نسترن نماند
تلخ اوفتاد قصه شیرین که قرنهاست
آواز تیشه، زمزمه کوهکن نماند
در شهر بند حادثه مردان مرد را
جز اشک و آه، حاصل مردم شدن نماند
خار ستم گلوی شباهنگ را درید
در گوش باغ غیر نفیر زغن نماند
داغ هزار سلسله در جام لاله ریخت
روح هزار قافله گل، در چمن نماند
جز یادی از جوانی بر باد رفتهام
در شورهزار زندگی، ای وای من نماند
آن مایه روشنی به شبستان انتظار
در حیرتم چرا به چراغ سخن نماند؟
در بارگاه خاطر مردم نواز دوست
خوش دار دل که جلوهای از ما و من نماند»
با امید به اینکه هنرمندان و شاعران قدر با هم بودن را بدانند و ناخواسته با صف بندی جدا نشوند. این بیت را هم از مشفق عزیز خطاب النفس کنم:
«گفتم به دل شکسته خویش
بیگانه به دوست آشنا نیست»
یاد و نامش گرامی و زبانش مانا باد.
تصویری از دهه اول انقلاب در حاشیه شب شعر در سمنان به ترتیب از راست:
یاور همدانی، جعفر سیِد، مرحوم مشفق کاشانی، مرحوم محمود شاهرخی (جذبه) و شاعر کودک و نوجوان بابک نیک طلب
نظر شما