منیژه آرمین در نشست «لذت داستان» گفت: اعتقادی به ادبیات زنانه در نگارشهای ادبی ندارم و معتقدم هر دو جنس نویسنده باید بتوانند مثل هم فکر و عمل کنند. وی قلم برخی نویسندگان را که در محدوه خاص مینویسند «ادبیات آشپزخانهای» خواند و آن را خاص زنان نویسنده ندانست.
وی با بیان اینکه «لذت داستان» را زمانی که هنوز به مدرسه نرفته بوده حس کرده است گفت: درک این لذت به دلیل علاقه پدر، مادر،برادر و خواهر بزرگترم به مطالعه و کتابخوانی بود. من میدیدم که آنها در هنگام کتابخوانی، خوشحال، غمگین، متعجب یا خشمگین میشوند. با خودم همیشه فکر میکردم که چه چیزی در داخل این کتابها هست که آنها را به واکنش وا میدارد.
نویسنده «راز لحظهها» درباره زمینه ورودش به عرصه داستان توضیح داد: هشت ساله بودم و به تازگی با راز کلمات آشنا شده بودم. کتاب «رابینسون کروز» نخستین داستان بلندی بود که خواندم و متوجه شدم غیر از دنیای کودکانه خودم دنیای بزرگتری هم هست. زندگی عجیب و غریب رابینسون کروز برایم جذاب بود. 10 ساله بودم که برای نخستینبار نمایش را هم تجربه کردم و متوجه شدم که انسان غیر از شخصیت خودش میتواند شخصیتهای دیگری را هم تجربه کند.
وی افزود: اولین اثرم را در همان سن نوشتم که یک نمایشنامه مدرسهای بود. آن زمان بسیار تشویق شدم و احساس کردم برای خودم کسی هستم. این احساس، با ورودم به دبیرستان و آشناییام با ادبیات واقعی که ادبیات کهن ایران بود، در هم شکست. ورودم به این دنیای رازآمیز ادبی را مدیون استادانم در آن زمان هستم. همیشه در کیفم کتاب کناری داشتم که اگر کتابم را تمام کردم به سرعت داستان دیگر را آغاز کنم.
بازگشت به داستاننویسی با انقلاب
آرمین درباره زمان ورودش به دنیای حرفهای نویسندگی توضیح داد: در دوره دبیرستان داستان، شعر و... مینوشتم اما وقتی وارد دانشگاه شدم، بیشتر به کارهای پژوهشی علاقهمند شدم. فکر میکردم دیگر داستان نخواهم نوشت. البته همچنان مخاطب داستان بودم. در جریان انقلاب، روحیه خاصی برای پیشبرد اهداف آن به وجود آمد و همه میخواستند نقشی در آن ایفا کنند. از من هم خواسته شد که داستان در مجلهها بنویسم. من به صورت تفننی کارم را شروع کردم و تجربههای خودم و دیگران را در قالب داستان مینوشتم. پس از مدتی دیدم که مردم از طریق داستان بیشتر جلب میشوند. البته باز هم معتقدم که داستان مخاطبان محدودی دارد. به این ترتیب داستان را جدیتر گرفتم و احساس کردم خودِ داستان بیش از موضوعات دیگر نیاز به پژوهش دارد. وقتی وارد داستاننویسی میشویم، احساس میکنیم با خلاءهای زیادی روبروییم که نیازمند پژوهش است. نویسنده به نظر من مثل غواصی است که وارد دریا میشود و قصد رسیدن به انتهای دریا را دارد و وقتی خودش این احساس را درک کند، میتواند آن را در اختیار دیگران بگذارد.
چهارگانه داستانی تاریخمحور و سفر به عمق تاریخ اصفهان
منیژه آرمین درباره اینکه زمینههای تاریخی چگونه وارد آثار او شد گفت: انسان را بخشی از تاریخ میدانم، زیرا دارای گذشته است. داستان مثل خودِ زندگی است. درست است زندگی کوتاهی داریم اما در پس آن، موضوعات بسیاری نهفته است. بنابر این، تاریخ بخشی از وجود و هویت ماست. حتی در داستانهای کوتاهم به این نکته توجه می کنم. تاریخ در چهارگانه من پررنگ تر است. چهار دوره تاریخی که از اواخر قاجاریه تا مشروطیت با نام «شب و قلندر»، از مشروطیت تا دوره حاکمیت رضا شاه با نام «شبآویز»، سومین اثر با نام «شانزده سال» که اکنون در دست چاپ است، به دوره حکومت شاه میپردازد و چهارمین اثرم که در حال نوشتن آن هستم، با نام «کوروش آسوده بخواب» است.
خالق «سرود اروندرود» افزود: برای به دست آوردن اطلاعات این آثار بسیار کوشیدم و این طبیعی است که هر فردی که بخواهد کار خوبی را به ثمر برساند، باید پشتکار داشته باشد. هر آنچه اطلاعات به دستم رسید مطالعه کردم و خیلی برای به دست آوردن اطلاعات زحمت میکشم. حتی برای «شب و قلندر» که هیچ تاریخ زندهای نبود، مجبور شدم به قسمتهای نامکشوف اصفهان سفر کنم. همیشه سرنخی از گذشته باقی میماند که میتوان از آن گذشته را یافت. عکس، خاطرات و برخی دستنوشتههای تاریخی بود. اما کسی نبود که بیان کند. سختترین اثری که نوشتم شب و قلندر بود. تا زمان، مکان و جغرافیای تاریخی برای نویسنده ملموس نشود، نمیتواند بنویسد. کتاب «شب آویز» را با اطلاعات بیشتری توانستم بنویسم زیرا فیلم و نوشته و روزنامه از آن دوران بیشتر و مستندات بیشتری موجود بود. «شانزدهسال» با مستندات زنده روبرو بودم.
وی درباره اثر پر استقبالش «ای کاش گل سرخ نبود» گفت: جرقه نگارش این کتاب با فوت یکی از افرادی که با او ارتباط عاطفی داشتم زده شد و به نظر خودم من این کتاب را با خون خودم نوشتم. میتوانستم همه عناصر زمان، مکان و به طور کلی فضای کتابم را درک کنم. نامگزینی اثرم هم اتفاق جالبی بود و آن را از میان شعری ترکی که مادرم میخواند انتخاب کردم.
آرمین درباره ضرورت توجه به ادبیات کلاسیک در نگارش آثار گفت: رساله فوق لیسانس من درباره مثنوی معنوی بود. هنوزم که میخوانم میبینم که خیلی چیزها را نمیدانم. ما وامدار ادبیات کلاسیک کشورمان هستیم. من از بچگی از جلسههای مثنویخوانی که در خانواده بود لذت میبردم.
وی درباره عادتهای نویسندگی خود گفت: هر جا و هر زمانی ممکن است بنویسم؛ بستگی به انگیزهام دارد. علاقهمند به فضاهای شلوغ هستم چون در میان خانواده پرجمعیت بزرگ شدهام. به نظرم در شلوغی بهتر میتوان نوشت. زیرا دیدن آدمها حس برانگیز است و از نویسندگانی که برای نوشتن به کنج میروند تعجب میکنم. بیشترین نویسندهای که روی من تاثیر گذاشت، داستایوفسکی بود. دیدگاه روانشناختی و عمیق داستایوسکی درباره شخصیتها برایم حس برانگیز بود.
نویسندگان تکجنسی نیستند!
آرمین در ادامه گفت: به زنانهنویسی و مردانهنویسی اعتقادی ندارم و نویسندگان را موجوداتی دوجنسی میدانم. یعنی نویسندگانی که خوب مینویسند، اگر مرد باشند باید مثل یک مرد زندگی و مثل یک زن فکر کنند و زن نویسنده باید مثل یک مرد فکر کند و مثل یک زن زندگی کند. وقتی به آثار خوب مردان نویسنده نگاه میکنیم و شخصیت آنها را میبینیم، در مییابیم که آنها چقدر به ظرایف زنانه توجه دارند. قلم برخی نویسندگان را با صراحت «ادبیات آشپزخانهای» میدانم. منظورم این نیست که باید زن نویسنده برای نوشتن در کوچه و بازار حضور داشته باشد. منظورم محدودیت فضایی است که نوشته شده است. البته این طرز نگارش در آثار بسیاری از مردان نویسنده هم مشاهده میشود. به زنانهنویسی یا فردانه نویسی هیچ اعتقادی ندارم.
وی ادامه داد: خیلیها حدیث نفس مینویسند. برخی با یک کتاب، مثلا درباره جنگ تحمیلی که برخی از آنها آثار بسیار خوبی هم هست تمام میشوند. این افراد نویسنده نیستند. آنها فقط یک تیر در کمان دارند. حدیث نفس نوشتن هم خوب است اما نباید محدود به یک «من» یا محدوده خاص شود.
نظر شما