نخستين نشست «درسگفتارهاي ناصرخسرو» برگزار شد/1
ندوشن: ناصرخسرو در عصري كه همه دچار رياكاري بودند به آينده اميدوار بود/شاعري كه شبيه هيچكس نيست
محمدعلي اسلامي ندوشن در نخستين نشست درسگفتارهاي «ناصر خسرو» در شهر كتاب كه با حضور غلامحسين ابراهيمي ديناني، مهدي محبتي و علياصغر محمدخاني برگزار شد گفت: ناصرخسرو در عصري كه همه دچار مكر و تملق و خودفروشي بودند باز هم به آينده اميدوار بود. ناصر خسرو شبيه به هيچكس نيست. او براي خودش خط معيني تعيين كرد و تا پايان عمر در همان خط زيست و زندگي كرد.
وي ادامه داد: ناصر خسرو تا پيش از 40 سالگي زندگي معمولي و متعارفي مانند همه مردم داشت. در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه ژن ايراني بودن و تمدن ايراني كه از دوران هخامنشيان در او وجود داشت او را به تغيير روش ترغيب كرد. فراموش نكنيم ايران تنها كشوري است كه مسلمان شد و اما عرب نشد و گذشته خود را فراموش نكرد. در واقع ايران خصوصيات و ويژگيهاي خودش را با پوششي ديگر انتقال داد. ما براي اين موضوع بيش از هر شاعر ديگري مديون فردوسي هستيم.
شباهت ناصر خسرو و حكيم طوس
ندوشن درباره شباهت آثار ناصرخسرو و فردوسي گفت: ناصر خسرو بيش از هر شاعر و نويسنده ديگري شبيه به فردوسي است و از سوي ديگر قرابتهايي با خيام دارد. پس از فردوسي شاعري كه بيش از همه از بسامد «خرد» در شعرها و آثارش استفاده كرده ناصر خسرو است. اما در اينجا ميخواهم به شكلي فهرستوار به بيان خصوصيات ناصر خسرو بپردازم.
اين پژوهشگر توضيح داد: در زمان ناصرخسرو انحطاط شعر به جايي رسيده بود كه شاعري مانند ناصرخسرو خواست تا راهي ديگر در پيش بگيرد. در عصر ناصر خسرو برخي شاعران مانند فرخي سيستاني و عنصري و عسجدي به نوعي شعرفروشي ميكردند و كارشان مداحي بود.
ندوشن يادآور شد: در همان عصر ناصرخسرو و پس از او شاعراني آمدند كه زلف يار و روي يار و قد و قامت او را توصيف ميكردند. در مورد ناصر خسرو بايد گفت كه او نه گِرد مداحي گشت و نه گِرد شعر عاشقانه. او از اين دو مضمون رو گرداند و شعر اندرزي و تفكري نوشت. در سراسر كتاب هاي او به تفكر برميخوريم و استيلا روان را بر تن و روانسرايي شاهديم. در واقع او از طريق شعر ميخواست جامعه را اصلاح كند.
شاعري كه مليگرايي را از دين جدا نكرد
ندوشن گفت: ناصرخسرو شاعر ساكن نيست و آنچه دلخواهش بود در محيط ساكن و در منطقهاي خاص به دست نياورد. او با يك نوكر و خدمتكار به مناطق مختلف سفر كرد، آن هم در زماني كه سفر كردن و رفتن از شهري به شهر ديگر و از كشوري به كشوري ديگر آسان نبود. ناآرامي يكي ديگر از خصوصيات ناصرخسرو است. علاوه بر اينها ناصرخسرو شاعري ملي گراست و ايرانيت را از دين جدا نكرد.
وي ادامه داد: ناصرخسرو عبوس بود و خوش خلق نبود. او خنديدن را به حساب خرد سطحي ميگذاشت و باور داشت كه خندههاي بيهوده مشكلي را حل نميكند و مسالههاي زندگي با شادي حل نخواهد شد. در واقع هر كس كه در خط سير و شرايط ناصرخسرو قرار گيرد عبوس و گرفته خاطر خواهد شد. او در موضعگيري در برابر فريب و رياكاري به حافظ نزديك بود و باور داشت كه دورويي و دورنگي بنياد جامعه را تهديد ميكند.
ندوشن افزود: ناصرخسرو نقاب از چهره حاكماني كه پوشش اسلامي به خود ميگرفتند برميداشت و در باطن هيچ ظلم و تعدي را برنميتابيد اما در عين حال عوام از اين حاكمان پيروي ميكردند و ناصر خسرو نيز ميدانست كه مردم عوام دنبالهرو چنين حاكماني هستند. او به گونهاي با سلاجقه حرف زد كه هيچ شاعر و نويسندهاي در طول تاريخ با حاكم زمان خود چنين صحبت نكرده است و به همين دليل روي خوش به عوام نيز نشان نميداد. در واقع آنچه بيش از هر چيز در وجود ناصرخسرو زبانزد است انسانيت و ديگري گرايش او به فاطميون مصر است.
اين پژوهشگر ادبيات كلاسيك و معاصر اضافه كرد: او به دليل فاصله گرفتن از سنّيگري زمان خود مذهب اسماعيليه را انتخاب كرد. تنها نكته ضعفي كه شايد بتوان در زندگي او به آن اشاره كرد پاكيزه توصيف كردن زندگي فاطميون مصر است. به گمانم فاطميون مصر نيز مانند ديگر حاكمان وقت مالاندوز بودند و رفتارهاي مسلط آميز با مردم داشتند كه اين رفتارشان ايدهآل نبود. البته چرايي اين موضوع نيز به اخلاف ناصرخسرو با خلافت بغداد و سلاجقه بازميگردد.
ندوشن چند بيت شعر از از ناصرخسرو خواند و ادامه داد: ناصرخسرو به ويژه با محمود غزنوي زاويه داشت و جنگها و كشورگشاييهاي او را به هند و ستيزش را با مردم محروم آن ديار نقد كرد، در حالي كه محمود غزنوي بر آن جنگها نام غزوه اسلامي را مينهاد. ناصرخسرو به قدري گشاده فكر و همگاني انديش بود كه تفاوتي بين فرقههاي مختلف قائل نميشد. او معتقد بود كه ملتها و مردم با هم برابر و بردارند. و به قول مولانا همدلي از همزباني خوشتر است. همانطور كه گفتم هيچ شاعر و نويسندهاي مانند ناصرخسرو به اندازه فردوسي از واژه خرد استفاده نكرده است.
اين نويسنده توضيح داد: ناصرخسرو حتي مقابل اين موضوع كه همه گناهان را به گردن تقدير و آسمان ميانداختند، مخالف بود. او در مقابل كساني كه تقديرگرا بودند موضوع اراده انسان را مطرح ميكند و ميگويد: «تو چون ميكني اختر خويش را بد/ مدار از فلك چشم نيكاختري را» يا معتقد است كه اگر انسان تلاش كند ميتواند چرخ نيلوفري را به زير آورد.
وي گفت: ناصرخسرو با تمام مشقتهايي كه كشيد از عمري كه به رنج گذرانده ابراز رضايت ميكرد. او همواره سرانجامي روشن را ميبيند و وصف ميكند و در عصري كه همه دچار مكر و تملق و خودفروشي بودند باز هم به آينده اميدوار بود.
نخستين نشست «درسگفتارهاي ناصر خسرو» عصر ديروز (دهم دی) در مؤسسه فرهنگي شهر كتاب برگزار شد.
نظر شما