شنبه ۶ دی ۱۳۹۳ - ۰۴:۵۳
مردی برای تاریخ ­نویسی تهران

ابوالفضل نجاری، نویسنده در متن زیر مروری بر آثار و کتاب های مرحوم مرتضی احمدی در حوزه تهران شناسی و تاریخ شفاهی تهران دارد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- ابوالفضل نجاری: شمه­ ای از عشقِ مرتضی احمدی به زادگاهش( تهرون) را باید از میان آثار او پیدا کرد. همۀ ما انگارۀ یک گذشتۀ بی­ گزند را که خیلی بهتر از امروزها بوده است در خیالمان می پرورانیم اما عشقِ مرتضی احمدی به شهرش، عشقِ امروز و پیری نیست، عشقی دیرینه است چرا که به گفتۀ خودش از گذشته و جوانی عادت داشته که هر چه را می­ دیده یادداشت کند و نگه دارد.

مرتضی احمدی می­گوید: «من دنبال گذرهای تهران می­گشتم و می­رفتم، بخش­های قدیم تهران را پیدا  می­کردم و می­پرسیدم و دربارۀ آنها یادداشت برمی­داشتم. از همه­ بچه های محل و تهران و هر کس را که پیدا کردم کمک گرفتم».

مرتضی احمدی با پیش ­پرده­ خوانی پا به عرصۀ هنر می­گذارد و با همین کار به شهرت می­رسد. پیش­ پرده­ خوانی باعث شناخت بیشتر و عمیق­تر او از فرهنگ فولکلور مردم تهران می­شود و همان­طور که خودش می­گوید: «اغلب ترانه­ های آن زمان را به دلیل حافظۀ خوبی که داشتم با یکی دوبار شنیدن حفظ می­کردم » همین تجربه، امروز باعث احیای ترانه­ های قدیم تهران توسط مرتضی احمدی در قالب دو آلبوم صوتی به نام « صدای تهرون قدیم ۱و۲» شده است.

 او همچنین خواننده و زنده­ کنندۀ «بیات تهران» است. آواز بیات تهران زاییده­ دورانی است که تهران از کوچکترین محله­ امروزی این ابرشهر، کوچکتر بود. اغلب جمعیت اندک تهران شبانگاهان گرد کانون خانواده جمع می­شدند و در بسیای زمان­ها این جمعیت قلیل شب زنده­ دارانی هم داشت که «باباشمل»­شان می ­گفتند.

بیات تهران نغمه و ترنمی بود که به­ طور خود­جوش در میان همین آدم­ها و همین کوچه­ ها شکل گرفته بود. «بیات تهران» نوعی آواز بود که چون خاستگاهش کوچه باغ­های پردار و درخت تهران بود آن را با صدایی بلند می­خواندند و هر چند آوازی غیرردیفی بود، ولی هواخواهانی فراوان داشت و در دوران مختلف نامهای متفاوتی به آن اطلاق می­کردند؛ کوچه­ باغی، لشی، باباشملی، جاهلی، خراباتی، بیات تهران، بیات ری. اینکه چه ­وقت بیات تهران تولد یافت روشن نیست، اما باید اظهار داشت که قطع­ یقین دوره­ ی ناصری این شیوه و سبک آواز در میان تهرانی­ها گسترش یافت. این آواز ادامه­ حیات یافت، تا اینکه  بعدها  با رواج گرامافون نسل جدیدی از خوانندگان چون بدیع ­زاده آن را اجرا کردند و موقعیت این شیوه خواندن را تثبیت کردند.

بدین­ ترتیب بعد از بدیع زاده، سعادتمند قمى، مرتضى احمدى، دلکش، پروین، عبدالعلى همایون، پرویز خطیبى، ایرج و تنى چند از خوانندگان این نوع ترانه خوانى را رواج دادند.
مرتضی احمدی می­گوید: «سال ۱۳۲۴ به این فکر افتادم که آواز کوچه باغی را احیا کنم. البته عوام بهش می­گفتند «کوچه باغی» وگرنه این آواز یکی از دستگاه­های موسیقی ما بود با نام بیات تهرون، و فراموش هم شده بود. یعنی از سال ۱۶- ۱۳۱۵ دیگه کسی آواز کوچه­ باغی نمی­خوند و حالا من می­خواستم که دوباره اون­رو زنده کنم. به هر کی گفتم یا مسخره­ ام کرد یا متلک بارون. همه می­گفتند تو نمی­تونی اما من این کار را کردم اون هم با اجرایی که در تئاتر فرهنگ داشتم. این اجرا مورد استقبال خیلی شدید مردم قرار گرفت و خواه­ ناخواه دوباره آواز «کوچه ­باغی» افتاد توی دهن مردم کوچه و بازار. تا جایی که خواننده­ های بزرگی مثل خانم دلکش و آقای ایرج و خانم پروین، کوچه ­باغی خواندند».

آیا بعد از مرتضی احمدی کسی دغدغه حفظ ترانه­ های سنتی تهران را خواهد داشت؟ و آیا نهادی متولی حفظ و اشاعۀ این میراث فرهنگی تهران خواهد شد. خودش معتقد است: «ترانه­ های سنتی تهران را شخص یا اشخاصی می­توانند به زیبایی اجرا کنند و زنده ­نگه دارند که حداقل شصت هفتاد سال پیش در محله­ های قدیمی و معروف تهران، کنار دروازه­ هایش­، توی خیابان­های خاکی­ اش، در خانه­ های خشت و گلی­ اش، روی پشت­ بام­های گلی­ اش و بالاخره توی خاک و خَل­هایش و در بین همان مردم، با فرهنگ حاکم خاص خودشان متولد شده، لولیده و رشد کرده باشند اما تهران دیگر آن تهران نیست، فقط اسمی از آن مانده است. با مرگ من این هنر اصیل، خدا می­داند با چه سرنوشتی مواجه خواهد شد.»

حاصل پژوهش­ها و تجربۀ مرتضی احمدی در فرهنگ عامیانۀ تهران چندین عنوان کتابِ چاپ شده و در دست چاپ است که همۀ آنها به نوعی تاریخ شفاهی تهران محسوب می­شوند. و بدین ترتیب او از حیث تاریخ ­نویسی برای تهران هم جزء سرآمدان است و نامش در کنار نام­های بزرگی همچون جعفر شهری، ناصر نجمی، ناصر تکمیل همایون و ایرج افشار قرار می­گیرد. از جمله کتاب­های مرتضی احمدی «فرهنگ بروبچه­ های تهرون» است که فرهنگ لغات عامیانه­ تهرانی­هاست. مهم­ترین آثاری که پیش­تر در این موضوع تدوین شده است «فرهنگ لغات عامیانه» نوشتۀ محمدعلی جمالزاده، «فرهنگ فارسی عامیانه» نوشتۀ ابوالحسن نجفی و نزدیکترین آنها «زبان مردم تهران» نوشتۀ دکتر منوچهر ستوده است.

کتاب «من و زندگی» هم تاریخ شفاهی تهران محسوب می­شود. کتابِ «کهنه ­های همیشه نو» ترانه­ های تخت حوضی است که آن هم شامل ضربی­ ها و ترانه­ های شادی بخشِ سنتی تهران است. در این کتاب ترانه ­ای آمده است با عنوان «هیچ کجا تهرون نمی­شه» که بیت آخر این ترانه می­گوید :« گرز رستم گروِ دروازه تهرون ماهاست     گوش کن من چی می­گم هیچ کجا تهرون نمی­شه».

کتاب «پرسه در احوالات تهرون و تهرونیا» هم همان­طور که از نامش پیداست جستاری در فرهنگ عامیانۀ مردم تهران است. در مقدمه­ این کتاب نوشته است: «اگه من از زادگاهم و بروبچه‌هاش می‌گم، بهم ایراد نگیرین. آخه من دلبسته‌ی این سرزمینم. تو پایین پاییناش چش به دنیا وا کردم. خب ریشه‌م تو این خاک گیره. تو خاک و خل‌هاش پا به زیمین زدم و قد راس کردم و جون گرفتم. تو مکتبخونه‌ش حرف زدن و زندگی کردنو آموختم. قاطی مشتی‌هاش و جوونمرداش لولیدم و سرد و گرم روزگار و مزه‌ مزه کردم. بلت شدم که واس چی باد گریه کنم و برا کی خنده کنم. پس اگه دس به قلم بردم و از اونا گفتم و رو کاغذ ریختم، به خاطر خودشون بود. فقط ادای دین کردم».

  او می­گوید: «من عاشق تهران هستم» و نوشته­ ها و آثارش هم چیزی به جز این را نمی­گوید، حتی آثار در دست چاپ­اش. کتاب «واژه­ ها، اصطلاحات و ضرب­ المثل­های تهران­» یکی از آنهاست­. کتاب «پیش ­پرده­ خوانی و تاریخچۀ آن» هم می خواهد به نوعی تاریخ این هنر در تهران را بازگو ­کند. کتاب دیگر که به احتمال فراوان بیش از دیگر آثار مرتضی احمدی مورد اقبال خوانندگان قرار خواهد گرفت «فاطمه اره و علی بونه­ گیر» است که با عنوان فرعی قصه­ های فولکلوریک تهران به بازار خواهد آمد. به تمام این­ها باید «ضربی­ خوانی» که هنری متعلق به تهران و تهرانی­ها بوده است را هم اضافه کرد. گویا مرتضی احمدی به چیزی به جز تهران نمی­ اندیشد که هر چه از ذهنش به روی کاغذ می­آید آیینه­ تمام­ نمای تهران و دمیدن در پیکره نیمه ­جان تهران قدیم است. قطعاً آثار مکتوب با محوریت تهران، ضربی­ خوانی در رادیو تهران، پیش ­پرده­ خوانی در تماشاخانۀ تهران و زنده کردن بیات تهران تصادفی نبوده است.

اما از مردی که به یاد تهران گریه می­کند و پدربزرگ تهرونی­ها لقب گرفته است چه نشانه ­ای در شهر تهران دیده می شود؟ و بهتر است اینطور بیان کنیم  شهر چه استفاده­ ای از این گنجینۀ فرهنگی تهران برده است؟ و آیا این عشق یک­طرفه به تهران روزی پاسخ مثبت و قابل رؤیتی خواهد گرفت؟ امیدواریم که این بزرگداشت از طرف سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران  با همکاری بخارا مقدمه­ ای باشد برای پاسداشت همیشگی  میراث فرهنگی و معنوی شهر تهران و جلوگیری از تخریب هویت فرهنگی آن .

گذشته چراغ راه آینده است و با این چراغ است که مرتضی احمدی ادعا دارد آیندۀ تهران مثل روز برایش روشن است؛ آینده ­ای که هیچ پرنده­ ای در آن زندگی نمی­کند. هشداری که مرتضی احمدی این­گونه به آن اشاره می­کند: «باز هم من هستم و کاغذ پاره­ هایم. بدجوری بوی کهنگی می­دهند. اگر این طور ادامه پیدا کند چیزی از آن­ها باقی نمی­ ماند. این تکه کاغذهای رنگ و رو رفته و فرسوده خیلی چیزها را زنده نگه داشته­ اند، پس نباید بمیرند». جدی بگیریم و امیدوار باشیم .

اما آنچه بیش از همه به چشم می­آید آن است که این مردِ عاشقِ شهرِ تهران، پس از گذشت قریب به یک قرن از این رابطۀ عاشقانه حتی یک متر از خاک شهر به نامش نیست و امروز در خانۀ فرزندش زندگی می­کند. به عنوان عضو کوچکی از خانوادۀ شهرداری تهران آرزو می­کنم که ای کاش شهرداری اگر موزه­ای، بنیادی، سالنی یا مرکزی به نامش نمی­کند انتظار می رود مرکز تهرانشناسی را که سالهاست از تعطیل شدن آن می گذرد احیا کند .
مرکز  تهرانشناسی در سال ۱۳۷۵ در ساختمانی قدیمی واقع در خیابان کمیل امروزی و باغ اناری نزدیکِ سه راه اناری سابق توسط شهرداری تهران راه اندازی گردید ، در این مرکز یک موزۀ تهرانشناسی ، مرکز پژوهشهای تهرانشناسی و کتابخانۀ تخصصی تهرانشناسی دایر شد که اسناد و اطلاعات ارزنده ای از هویت و تاریخ تهران در آن گردآوری شده بود . این مرکز می رفت نوید بخش فعالیت های مفیدی  در حوزۀ تهرانشناسی باشد که متأسفانه در سال ۱۳۸۴ توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران تعطیل شد .

 فرهنگسرای تهران هم هیچ فعالیتی در حوزۀ تهرانشناسی ندارد و کتابخانۀ آن هم یک کتابخانۀ عمومی است . امید است با راه اندازی مجدد این مرکز تهرانشناسی توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران جایزه­ای هم به نام مرتضی احمدی برای تقدیر از یک عمر فعالیت­های فرهنگی- هنری در حوزۀ «فرهنگ شهری» تعیین کند.
بدیهی است تقدیر از مرتضی احمدی، تنها تقدیر از فرهنگ تهران نیست. چه نیاز به نام کوچه و خیابان حقیری یا تندیسی از او در گوشه­ای از این کلاف سردرگم؛ او خود سرزمینی است تهران نام، که هر یک از ما می­تواند ریشه­ شادی­ها، غم­ها و آرزوهای گم شده ­اش را در آن جستجو کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها