ابوالفضل نجاری، نویسنده در متن زیر مروری بر آثار و کتاب های مرحوم مرتضی احمدی در حوزه تهران شناسی و تاریخ شفاهی تهران دارد.
مرتضی احمدی میگوید: «من دنبال گذرهای تهران میگشتم و میرفتم، بخشهای قدیم تهران را پیدا میکردم و میپرسیدم و دربارۀ آنها یادداشت برمیداشتم. از همه بچه های محل و تهران و هر کس را که پیدا کردم کمک گرفتم».
مرتضی احمدی با پیش پرده خوانی پا به عرصۀ هنر میگذارد و با همین کار به شهرت میرسد. پیش پرده خوانی باعث شناخت بیشتر و عمیقتر او از فرهنگ فولکلور مردم تهران میشود و همانطور که خودش میگوید: «اغلب ترانه های آن زمان را به دلیل حافظۀ خوبی که داشتم با یکی دوبار شنیدن حفظ میکردم » همین تجربه، امروز باعث احیای ترانه های قدیم تهران توسط مرتضی احمدی در قالب دو آلبوم صوتی به نام « صدای تهرون قدیم ۱و۲» شده است.
او همچنین خواننده و زنده کنندۀ «بیات تهران» است. آواز بیات تهران زاییده دورانی است که تهران از کوچکترین محله امروزی این ابرشهر، کوچکتر بود. اغلب جمعیت اندک تهران شبانگاهان گرد کانون خانواده جمع میشدند و در بسیای زمانها این جمعیت قلیل شب زنده دارانی هم داشت که «باباشمل»شان می گفتند.
بیات تهران نغمه و ترنمی بود که به طور خودجوش در میان همین آدمها و همین کوچه ها شکل گرفته بود. «بیات تهران» نوعی آواز بود که چون خاستگاهش کوچه باغهای پردار و درخت تهران بود آن را با صدایی بلند میخواندند و هر چند آوازی غیرردیفی بود، ولی هواخواهانی فراوان داشت و در دوران مختلف نامهای متفاوتی به آن اطلاق میکردند؛ کوچه باغی، لشی، باباشملی، جاهلی، خراباتی، بیات تهران، بیات ری. اینکه چه وقت بیات تهران تولد یافت روشن نیست، اما باید اظهار داشت که قطع یقین دوره ی ناصری این شیوه و سبک آواز در میان تهرانیها گسترش یافت. این آواز ادامه حیات یافت، تا اینکه بعدها با رواج گرامافون نسل جدیدی از خوانندگان چون بدیع زاده آن را اجرا کردند و موقعیت این شیوه خواندن را تثبیت کردند.
بدین ترتیب بعد از بدیع زاده، سعادتمند قمى، مرتضى احمدى، دلکش، پروین، عبدالعلى همایون، پرویز خطیبى، ایرج و تنى چند از خوانندگان این نوع ترانه خوانى را رواج دادند.
مرتضی احمدی میگوید: «سال ۱۳۲۴ به این فکر افتادم که آواز کوچه باغی را احیا کنم. البته عوام بهش میگفتند «کوچه باغی» وگرنه این آواز یکی از دستگاههای موسیقی ما بود با نام بیات تهرون، و فراموش هم شده بود. یعنی از سال ۱۶- ۱۳۱۵ دیگه کسی آواز کوچه باغی نمیخوند و حالا من میخواستم که دوباره اونرو زنده کنم. به هر کی گفتم یا مسخره ام کرد یا متلک بارون. همه میگفتند تو نمیتونی اما من این کار را کردم اون هم با اجرایی که در تئاتر فرهنگ داشتم. این اجرا مورد استقبال خیلی شدید مردم قرار گرفت و خواه ناخواه دوباره آواز «کوچه باغی» افتاد توی دهن مردم کوچه و بازار. تا جایی که خواننده های بزرگی مثل خانم دلکش و آقای ایرج و خانم پروین، کوچه باغی خواندند».
آیا بعد از مرتضی احمدی کسی دغدغه حفظ ترانه های سنتی تهران را خواهد داشت؟ و آیا نهادی متولی حفظ و اشاعۀ این میراث فرهنگی تهران خواهد شد. خودش معتقد است: «ترانه های سنتی تهران را شخص یا اشخاصی میتوانند به زیبایی اجرا کنند و زنده نگه دارند که حداقل شصت هفتاد سال پیش در محله های قدیمی و معروف تهران، کنار دروازه هایش، توی خیابانهای خاکی اش، در خانه های خشت و گلی اش، روی پشت بامهای گلی اش و بالاخره توی خاک و خَلهایش و در بین همان مردم، با فرهنگ حاکم خاص خودشان متولد شده، لولیده و رشد کرده باشند اما تهران دیگر آن تهران نیست، فقط اسمی از آن مانده است. با مرگ من این هنر اصیل، خدا میداند با چه سرنوشتی مواجه خواهد شد.»
حاصل پژوهشها و تجربۀ مرتضی احمدی در فرهنگ عامیانۀ تهران چندین عنوان کتابِ چاپ شده و در دست چاپ است که همۀ آنها به نوعی تاریخ شفاهی تهران محسوب میشوند. و بدین ترتیب او از حیث تاریخ نویسی برای تهران هم جزء سرآمدان است و نامش در کنار نامهای بزرگی همچون جعفر شهری، ناصر نجمی، ناصر تکمیل همایون و ایرج افشار قرار میگیرد. از جمله کتابهای مرتضی احمدی «فرهنگ بروبچه های تهرون» است که فرهنگ لغات عامیانه تهرانیهاست. مهمترین آثاری که پیشتر در این موضوع تدوین شده است «فرهنگ لغات عامیانه» نوشتۀ محمدعلی جمالزاده، «فرهنگ فارسی عامیانه» نوشتۀ ابوالحسن نجفی و نزدیکترین آنها «زبان مردم تهران» نوشتۀ دکتر منوچهر ستوده است.
کتاب «من و زندگی» هم تاریخ شفاهی تهران محسوب میشود. کتابِ «کهنه های همیشه نو» ترانه های تخت حوضی است که آن هم شامل ضربی ها و ترانه های شادی بخشِ سنتی تهران است. در این کتاب ترانه ای آمده است با عنوان «هیچ کجا تهرون نمیشه» که بیت آخر این ترانه میگوید :« گرز رستم گروِ دروازه تهرون ماهاست گوش کن من چی میگم هیچ کجا تهرون نمیشه».
کتاب «پرسه در احوالات تهرون و تهرونیا» هم همانطور که از نامش پیداست جستاری در فرهنگ عامیانۀ مردم تهران است. در مقدمه این کتاب نوشته است: «اگه من از زادگاهم و بروبچههاش میگم، بهم ایراد نگیرین. آخه من دلبستهی این سرزمینم. تو پایین پاییناش چش به دنیا وا کردم. خب ریشهم تو این خاک گیره. تو خاک و خلهاش پا به زیمین زدم و قد راس کردم و جون گرفتم. تو مکتبخونهش حرف زدن و زندگی کردنو آموختم. قاطی مشتیهاش و جوونمرداش لولیدم و سرد و گرم روزگار و مزه مزه کردم. بلت شدم که واس چی باد گریه کنم و برا کی خنده کنم. پس اگه دس به قلم بردم و از اونا گفتم و رو کاغذ ریختم، به خاطر خودشون بود. فقط ادای دین کردم».
او میگوید: «من عاشق تهران هستم» و نوشته ها و آثارش هم چیزی به جز این را نمیگوید، حتی آثار در دست چاپاش. کتاب «واژه ها، اصطلاحات و ضرب المثلهای تهران» یکی از آنهاست. کتاب «پیش پرده خوانی و تاریخچۀ آن» هم می خواهد به نوعی تاریخ این هنر در تهران را بازگو کند. کتاب دیگر که به احتمال فراوان بیش از دیگر آثار مرتضی احمدی مورد اقبال خوانندگان قرار خواهد گرفت «فاطمه اره و علی بونه گیر» است که با عنوان فرعی قصه های فولکلوریک تهران به بازار خواهد آمد. به تمام اینها باید «ضربی خوانی» که هنری متعلق به تهران و تهرانیها بوده است را هم اضافه کرد. گویا مرتضی احمدی به چیزی به جز تهران نمی اندیشد که هر چه از ذهنش به روی کاغذ میآید آیینه تمام نمای تهران و دمیدن در پیکره نیمه جان تهران قدیم است. قطعاً آثار مکتوب با محوریت تهران، ضربی خوانی در رادیو تهران، پیش پرده خوانی در تماشاخانۀ تهران و زنده کردن بیات تهران تصادفی نبوده است.
اما از مردی که به یاد تهران گریه میکند و پدربزرگ تهرونیها لقب گرفته است چه نشانه ای در شهر تهران دیده می شود؟ و بهتر است اینطور بیان کنیم شهر چه استفاده ای از این گنجینۀ فرهنگی تهران برده است؟ و آیا این عشق یکطرفه به تهران روزی پاسخ مثبت و قابل رؤیتی خواهد گرفت؟ امیدواریم که این بزرگداشت از طرف سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با همکاری بخارا مقدمه ای باشد برای پاسداشت همیشگی میراث فرهنگی و معنوی شهر تهران و جلوگیری از تخریب هویت فرهنگی آن .
گذشته چراغ راه آینده است و با این چراغ است که مرتضی احمدی ادعا دارد آیندۀ تهران مثل روز برایش روشن است؛ آینده ای که هیچ پرنده ای در آن زندگی نمیکند. هشداری که مرتضی احمدی اینگونه به آن اشاره میکند: «باز هم من هستم و کاغذ پاره هایم. بدجوری بوی کهنگی میدهند. اگر این طور ادامه پیدا کند چیزی از آنها باقی نمی ماند. این تکه کاغذهای رنگ و رو رفته و فرسوده خیلی چیزها را زنده نگه داشته اند، پس نباید بمیرند». جدی بگیریم و امیدوار باشیم .
اما آنچه بیش از همه به چشم میآید آن است که این مردِ عاشقِ شهرِ تهران، پس از گذشت قریب به یک قرن از این رابطۀ عاشقانه حتی یک متر از خاک شهر به نامش نیست و امروز در خانۀ فرزندش زندگی میکند. به عنوان عضو کوچکی از خانوادۀ شهرداری تهران آرزو میکنم که ای کاش شهرداری اگر موزهای، بنیادی، سالنی یا مرکزی به نامش نمیکند انتظار می رود مرکز تهرانشناسی را که سالهاست از تعطیل شدن آن می گذرد احیا کند .
مرکز تهرانشناسی در سال ۱۳۷۵ در ساختمانی قدیمی واقع در خیابان کمیل امروزی و باغ اناری نزدیکِ سه راه اناری سابق توسط شهرداری تهران راه اندازی گردید ، در این مرکز یک موزۀ تهرانشناسی ، مرکز پژوهشهای تهرانشناسی و کتابخانۀ تخصصی تهرانشناسی دایر شد که اسناد و اطلاعات ارزنده ای از هویت و تاریخ تهران در آن گردآوری شده بود . این مرکز می رفت نوید بخش فعالیت های مفیدی در حوزۀ تهرانشناسی باشد که متأسفانه در سال ۱۳۸۴ توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران تعطیل شد .
فرهنگسرای تهران هم هیچ فعالیتی در حوزۀ تهرانشناسی ندارد و کتابخانۀ آن هم یک کتابخانۀ عمومی است . امید است با راه اندازی مجدد این مرکز تهرانشناسی توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران جایزهای هم به نام مرتضی احمدی برای تقدیر از یک عمر فعالیتهای فرهنگی- هنری در حوزۀ «فرهنگ شهری» تعیین کند.
بدیهی است تقدیر از مرتضی احمدی، تنها تقدیر از فرهنگ تهران نیست. چه نیاز به نام کوچه و خیابان حقیری یا تندیسی از او در گوشهای از این کلاف سردرگم؛ او خود سرزمینی است تهران نام، که هر یک از ما میتواند ریشه شادیها، غمها و آرزوهای گم شده اش را در آن جستجو کند.
نظر شما