جمعه ۲۸ آذر ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۰
«قلب دغل‌باز»؛ کمدی تاریک از بازار مکاره شیادان در جنگ جهانی دوم

«لیسا اونس» در رمان «قلب دغل‌باز» کمدی تاریک و متغیری ارائه می‌دهد که بسیار زیرکانه میان شوخی و جدی، لودگی و لحظات دلخراش در جریان است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین، «قلب دغل باز» داستان یک پسربچه 10 ساله است که در جریان جنگ جهانی دوم با از دست دادن تنها سرپرست خود، گرفتار بازار مکاره شیادان و کلاهبردارانی می‌شود که از او برای کسب درآمد سوءاستفاده می‌کنند.

مردم در چهارمین رمان «لیسا اونس»/Lissa Evans که داستان آن در پشت جبهه در طول جنگ جهانی دوم می‌گذرد، با تصفیه بنزین دولتی و فروختن آن به غیرنظامیان و شهروندان، فروختن اثاثیه دزدی یا جمع‌آوری اعانه از مردم به بهانه‌های دروغین زندگی خود را می‌گذرانند.

جنگ یک سری قانون‌شکنی‌ها و کلاهبرداری‌هایی به همراه آورده که نه تنها توسط کلاهبرداران حرفه‌ای بلکه توسط بسیاری از مردم انجام می‌شود، کارهایی نظیر دزدیدن مواد خوراکی مانند میوه و سبزیجات و جیب‌بری.

«قلب دغل‌باز» یک کمدی تاریک است که میان لودگی و مسخره‌بازی و لحظات تأثرانگیز و دلخراش در جریان است. این رمان همچنین یک کمدی خاکستری است که جایی در میان فقیران و ندارهای خلافکار سنت آلبانز که با درآمدی بخور و نمیر زندگی می‌کنند، اتفاق می‌افتد.

اما داستان در زمان حملات هوایی آلمان به انگلستان در جنگ جهانی دوم و با یک مقدمه‎ خیره‌کننده تراژدی-کمدی آغاز می‌شود. «متی» مادرخوانده عزیز نوئل، شخصیتی متفاوت از شخصیت‌های دیگر داستان دارد، او دارای اندیشه‌ای آزاد و از طرفداران حق رأی برای زنان بود که دچار اختلال مشاعر شده بود.

مقدمه داستان یک شاهکار کوچک از متون شوخی -جدی است که کیفیت آن داستان اصلی را پیش پا افتاده‌تر و نامیدکننده جلوه می‌دهد. لحظات زبان‌پریشی داستان از طریق طول و تفصیل زیرکانه‌ای که نویسنده بکار می‌برد پوشانده شده است. همچنانکه زوال عقل متی عمیق‌تر می‌شود، بمباران‌های هوایی به نظر کم‌خطرتر از وضعیت و شرایط نوئل که در حال از دست دادن تنها حامی و سرپرست خود است، می‌رسد.

سپس بدترین چیزی که می‌تواند اتفاق بیفتد، اتفاق می‌افتد و نوئل تنها می‌شود. در اینجا خواننده احساس می‌کند که غیبت متی چه عواقبی در زندگی نوئل در پی خواهد داشت. فاجعه مرگ متی، از نوئل یک خارجی تنها و مرتد می‌سازد.

در واقع آنچه نوئل از دست می‌دهد یک جواهر است و آنچه در ادامه در عوض متی به دست می آورد یک جایگزین کاملاً بدلی و بی‌ارزش به نام «وی» است. زمانی که «وی» (زنی مکار) نوئل را می‌بیند فکری به سرش می‌زند و نقشه می‌کشد تا از او برای پوی درآوردن و تهیه غذا استفاده کند. بیشتر توطئه‌گران و دسیسه‌چینان داستان، حیله‌گر اما احمق هستند. با این حال نوئل نابغه‌ای است که تفکراتش در این چارچوب نمی‌گنجد.

«وی» زن بی‌وجدان و «نوئل» پسربچه بیگانه با یکدیگر یک زوج هنری تشکیل می‌دهند که خانه به خانه از زنان وطن‌پرست به بهانه جمع کردن اعانه برای بیوه‌زنان و یتیمان دونکرک، اخاذی می‌کنند.

در فیلم و ادبیات قرن 21، پشت جبهه جنگ تبدیل به یک صحنه نمایش برای بیان احساسات نوستالژیک و تیپ‌سازی شخصیت‌های خوش‌مشرب و عجیب و غریب شده است. در قلب دغل‌باز نیز چنین اتفاقی می‌افتد و در صحنه‌ای که «وی» و «نوئل» در لندن زیر بمباران با عجله می‌گریزند به اوج خود می‌‎رسد. اما کمدی این داستان به صورت قابل توجهی متنوع و متغیر است.

در نهایت زن استثمارگر که گویی ذات نوئل را مانند یک صدف باز کرد و به جای مروارید از آن شن و ماسه‌ بیرون کشید، به لحظه‌ای از درک و بصیرت می‌رسد که قادر می‌شود مروارید درون وجود پسر را تشخیص دهد و معنای تعهد را دریابد.



 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها