دکترامیدعلی مسعودی، عضو هیات علمی دانشگاه سوره در یادداشتی برای ایبنا به تشریح ویژگیهای استاد کاظم معتمد نژاد پرداخت. امروز اولین سالگرد درگذشت این چهره شاخص رسانه ای است.
به یاد آخرین نگاه استاد
هنوز آخرین نگاه استاد را در خاطر دارم. با اندامی خسته از سال ها کار و تلاش و با تنی لرزان از بیماری جانکاهش به آخرین خواهش وتمنای من گوش می سپرد:
- استاد! آقای یکرنگیان مدیر انتشارات خجسته سلام رساند
- سلام من را هم برسانید
- خواهش کردند فرصتی بدهید تا خدمت برسیم برای ثبت خاطرات ...
هنوز ادامه نداده بودم که با همان آرامش همیشگی گفت:
-بگذارید برای بعد...
اصرارکردم:
-استاد! باید بیاییم خدمتتان و شفاهی استفاده کنیم
-بله! یک مقداری دکترمحسنیان راد تهیه کرده اند...
و من می دانستم که شاگرد ایشان و استاد ما حتما روزی این خاطرات را به زیور طبع خواهند آراست.
استاد ما در کلاس درس با طمانینه مینشست وبی آن که به کتابی یا جزوه ای چشم بدوزد، بر دانش ژرفی که درذهن پویایش داشت تکیه می زد و لب به سخن می گشود. وقار و سنگینی گفتارش هر دلی را به امواج کلمات او می سپرد تا در دریای پرتلاطم پرسش و پاسخ راهی به ساحل آرامش بیابد. پس بی آن که خود بدانیم یا بخواهیم گفته هایش را نه بر اوراق کاغذ که بردل می نوشتیم و این حکایت فقط حکایت عاشقی بود. در دبستانی که دبستان عشق می خوانیمش به شوق و نه از سرتحصیل و تدریس که از سرارادت وسرزندگی به حضور استاد ...
در حضور همیشگی اوست که دانش ارتباطات در این زاد و بوم حرفی برای گفتن دارد. بگذارید صادقانه اعتراف کنم: با نام استاد بود که در بیرون از مرزهای ملی استادان صاحب نام ارتباطات تمام قد به جمهوری اسلامی ایران ادای احترام می کردند.
آوازه اش از مرزها بیرون رفت
در سمینار انجمن بین المللی تحقیقات ارتباطی و در ساختمان یونسکو و در پاریس بود که هنگام دیدار با پروفسور سیس هاملینگ، وقتی نام دکتر معتمدنژاد را آوردم دیدم با چه محبتی به من که شاگرد او بودم احترام کرد. در سمینار همین انجمن وقتی نتوانستم پروفسور الیهو کاتز را برسر مساله رسوایی ساندی تایمز لندن و نقش روپرت مرداک متقاعدش کنم، گفتم من شاگرد دکترمعتمد نژاد هستم! او مثل یک همکار بامن وارد بحث شد.هرچند نتوانستم متقاعدش کنم...
آوازه استاد فقط در مرزهای میهن باقی نماند. او اگر از تحقیقات دانیل لرنر آمریکایی برایمان می گفت از نقد نظراتش غافل نبود و اصلا مگر ما مطالعات انتقادی را از کسی جز استاد می توانستیم یاد بگیریم؟
چقدر به حل مسائل ومشکلات مطبوعات کشور دل بسته بود...سمینار اول تا چهارم بررسی مسائل مطبوعات ایران مگر بدون حضور او می توانست شکل بگیرد؟
در همین سمینار آخر بود که دعوت نامه سمینار به قلم استاد به دستم رسید و نوشته بود: همکارگرامی! و من حالا چقدر احساس نزدیکی به استادم را داشتم. این نزدیکی با تلفن و صدای گرم استاد همراه بود که دکتر مسعودی کار مقالهتان به کجا کشید؟
و دریغا و هزاران افسوس که این آخرین سمینار ما با استاد بود و آخرین تصاویر ما با استاد را فلاش دوربین ها درهمین سالن همایش های صدا وسیما برای همیشه تاریخ ثبت کردند و ضبط کردند: تعظیم من با استاد نه درپیش رویشان که در پشت سر ایشان....بدرود استاد عزیز.....بدرود....!
بی تو این دفتر خالی
هنوز در همان حیاط بزرگ و قدیمی خانه استاد روز بازگشت از حج را به یاد می آورم. بوی تمام گل ها در مشام جانم می ریخت و هنوز طعم دلپذیر آن چای خستگی گریز را که با استاد نوش جان کردم، احساس می کنم. دراین تکرار بی پایان سال ها شاگردی و تلمذ شاید دیدار دوباره کتاب هایش به جای آن اتاق کوچک دانشکده علوم اجتماعی علامه که برای ما وسعت دریا را داشت؛ تسلی جان های خسته ما باشد. شاید استاد محسنیان راد به ندای قلبی همه ما از فرسنگ ها فرسنگ دوری و مهجوری و در دیارغربت همچون فرصتی که اکنون در آن دیار دور از یار برای مطالعه یافته است، پاسخی درخور بدهد ودفتر تقویم زندگی استاد را برایمان ورقی دوبار بزند.
بی تو این دفتر خالی
تاچند
تاچند
ورق خواهدخورد؟
مطالب مرتبط:
معتمدنژاد، فقط پدر رشته ارتباطات نبود/ یادداشت غلامرضا کاظمی دینان
نظر شما