شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۶:۴۶
آرزو دارم ۸۴ سال عمر کنم و دوازده رمان بنویسم/ گفت‌وگو با احمدرضا احمدی به بهانه انتشار رمان «مسافرخانه، بندر، بارانداز»

شعر و رمان نسبتی دیرینه باهم دارند. بسیاری از شاعران جهان تجربیات خوبی در زمینه نوشتن رمان از خود جا گذاشته‌اند. در ایران نیز برخی شاعران، رمان‌های خوبی نوشته‌اند که احمدرضا احمدی از جمله آنهاست. به تازگی رمان «مسافرخانه، بندر، بارانداز» نوشته احمدرضا احمدی از سوی نشر ثالث منتشر و در مدت کمی با استقبال خوبی روبه‌رو شد. به همین بهانه با ایشان گفت‌وگویی کردیم که می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سایر محمدی: دومین رمان احمدرضا احمدی شاعر به اسم «مسافرخانه، بندر، بارانداز»ماه گذشته توسط نشر ثالث منتشر شد. میزان استقبال از این اثر در دو هفته نخست بسیار شورانگیز بود. سال گذشته که نخستین رمان احمدی « آپارتمان، دریا» منتشر شد، خیلی زود به چاپ سوم رسید؛ اتفاقی که هرگز برای دفترهای شعر احمدرضا احمدی نیفتاد و همین شوق نوشتن رمان‌های دیگر را در جان خسته‌اش بیدار کرد. چراکه دو رمان دیگر هم به اسم «مهمان» و «آیا با فقر می‌شود پاریس را دوست داشت؟» به‌زودی از او منتشر می‌شود. ضمن این‌یک رمان دیگر هم در دست نوشتن دارد که فعلاً نام موقتی «تفاهم» را بر پیشانی‌اش نشانده است.
از امروز باید گفت نویسنده دیگری متولدشده که فضای رمان‌هایش بارمان دیگر نویسندگان ایرانی فرق دارد. به این بهانه سراغ خالق رمان سورئالیستی «مسافرخانه، بندر، بارانداز» رفتیم تا درباره تجربه رمان‌نویسی‌اش گفت‌وگو کنیم.


 آقای احمدی از چه سالی به فکر نوشتن رمان افتادید و وسوسه نوشتن رمان در دل شما بیدار شد؟
رمان‌نویسی من خیلی اتفاقی بود. من تابه‌حال، غیر از آن چند کتابی که برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده بودم، دوازده نمایشنامه نوشته‌ام. این نمایشنامه‌ها برخی به چاپ دوم و سوم هم رسیده بودند. حتی یک نمایشنامه را آقای داود رشیدی قرار بود به روی صحنه بیاورد که این اتفاق نیفتاد. بعدازآن نمایشنامه‌نویسی را رها کردم و دو تا دفتر شعر چاپ کردم.

من رمان‌نویسی را مسخره می‌کردم. شاید تحت تأثیر سورئالیست های فرانسوی به این وادی کشیده شدم،نمی‌دانم چطور؟ اما الآن از نوشتن رمان بسیار لذت می‌برم.

رمان نوشتن من دلایل مختلفی دارد. خوشبختانه در این سن و سال حافظه‌ام خیلی خوب کار می‌کند. از طرفی زندگی عجیب‌وغریبی داشتم . از دوران جوانی آدم کنجکاوی هم بودم. در آثار من همواره تخیل و رؤیا وجود داشت با نوشتن رمان حافظه هم به آن اضافه‌شده است.
خواننده وقتی به این دو رمان من نگاه می‌کند ظاهراً رویدادها غیرواقعی است اما در رمان‌هایم خیلی از خاطرات جوانی من وجود دارد،آدم‌هایی که دیدم، حتی می‌توانم اسم ببرم. البته سعی کردم آخرین رمانم به اسم «تفاهم»، ساده و بی‌پیرایه باشد. یعنی نمی‌خواهم در این رمان کارهای عجیب‌وغریبی بکنم و خواننده را متعجب و مقهور کنم. رمان باید طوری باشد که خواننده وقتی آن را دست گرفت نتواند زمین بگذارد.

آقای احمدی شما یک روز در عرصه شعر، آوانگارد بودید، اما امروز منتقدان بر این باورند که شما در شعر به تکرار رسیده‌اید و در عرصه نوعی رمان پیشتاز هستید. فکر می‌کنید چرا خوانندگان در این مدت کم، از رمان‌های شما استقبال خوبی کردند؟ آیا نوآوری، سوژه‌های غیرتکراری و فضای تازه باعث شد که از رمان شما استقبال کنند؟
 این‌که در مورد شعر می‌گویید به تکرار رسیده‌ام، من هیچ دفاعی ندارم. شاید این نظر درست باشد. ولی این کتاب شعرم که به‌زودی منتشر شود، به حساب خودم شاید یک تحولی در آن باشد. واقعیت این است که هر هنرمندی در تمام طول عمرش، خودش را تکرار می‌کند. به قول سزان «من در تمام طول عمر فقط یک سیب کشیدم.» آثار شاعران قدیمی ما را هم که نگاه کنید،می‌بینید همه رباعیات خیام یک رباعی است. یک حرف و یک سوژه را تکرار می‌کند.

شاید راست می‌گویند که به تکرار رسیده‌ام.نمی‌دانم. به نظر خودم به یک جایی رسیدم که در اول دفتر زیر چاپ نوشتم: «شاید این آخرین کتاب شعری باشد که چاپ می‌کنم.» تکرار شاید به دلیل بیماری باشد. بیماری‌هایی دارم که معلوم نیست فردا از رختخواب بلند شوم یا نه.
آن چیزی که وادارم می‌کند این‌قدر کارکنم، خود این بیماری‌هاست. یعنی یک دفعه فهمیدم زندگی جدی‌تر از این حرف‌هاست. دو، سه سیلی سخت از این روزگار خوردم. در جریان جراحی چشم به دلیل غفلت پزشک دردسرها کشیدم که نزدیک بود کور شوم. در جوانی دچار سکته شدم. اما درمجموع از عمر و زندگی‌ام راضی‌ام. با تمام این بیماری‌ها و گرفتاری‌ها کارکردم و همچنان کار می‌کنم. آرزو دارم ۸۴ سال عمر کنم و دوازده تا رمان بنویسم. من نمی‌دانم چرا از رمان‌های من استقبال شد. خواننده باید بگوید چرا رمان‌های مرا دوست دارد.

 نویسندگان امروز به سوژه ، زبان و روایت مانند شما نگاه نکردند شما فضایی تازه در رمان آفریدید .
من از دراز گویی خوشم نمی‌آید . حتی در تعریف کردن لطیفه هم موضوع را کش نمی‌دهم .در شوخی ها هم حوصله ندارم آن را کش بدهم . می‌خواهم سریع قضیه را تمام کنم. مردم حوصله ندارند. یک چیز دیگر هم به شما اعتراف کنم ، هیچ کدام از این سه چهار رمانی که در می آید از دویست صفحه بیشتر نمی‌شود .


انتشار  رمان‌های « آپارتمان، دریا» و  «مسافرخانه، بندر، بارانداز»چه باز تاب‌های مثبت یا منفی داشت؟
 وقتی رمان من منتشر شد یک آقایی اعتراض کرد که چرا در این سن به فکر رمان نوشتن افتادی؟ من هم گفتم ،نمی دانستم برای نوشتن رمان از شما هم باید اجازه می گرفتم . برخی می گفتند این ،رمان نیست شعر است .یکی هم گفت من شعر احمد رضا احمدی را بر رمان هایش ترجیح می دهم ، من از اول آدمی نبودم که بنشینم ، حتی آن موقع که در بدترین شرایط قرار داشتم .در حوزه ادبیات کودکان هم که کار می کردم ،کتاب هایم با آثار بقیه نویسندگان فرق داشت . یعنی تخیل و آفرینش خودم بوده است .از تقلید و رو نویسی آثار دیگران نفرت دارم .
از این که آثارم شباهت به آثار دیگران داشته باشد گریزانم. آل احمد کار مهمی در مدیر مدرسه کرد و ادبیات داستانی مارا اززیر سیطره بوف کور هدایت بیرون آورد .یعنی در وادی دیگری قلم زد . بعد از آن برای مدت بیست سی سال رمان فارسی زیر سیطره ملکوت بهرام صادقی بود .من کوشش کردم فضایی دیگر در ادبیات داستانی ترسیم کنم.حالا چقدر موفق شدم ، قضاوتش با خوانندگان است .


شما سال‌هاست در زمینه ادبیات می‌نویسید . فروش این رمان ها تاثیری در گذران زندگی روزانه شما دارد ؟
بگذارید از اول شروع کنم . من کتاب اول ودوم خودم را با خرج خودم چاپ کردم .البته آن زمان چاپ کتاب خیلی ارزان تمام می شد .سومین کتاب مرا به اسم « وقت خوب مصائب » نشر کتاب زمان چاپ کرد ،بابت آن پولی به من نداد ،به جایش می رفتم کتاب برمی داشتم .کتاب « ما روی زمین هستیم » که خمیر شد دیگر کار را رها کردم . به دستور سازمان امنیت در روز نامه کیهان نوشتند ،احمد رضا احمدی از شاعری استعفا داد .آن قدر دماغم سوخت که عملا شعر را رها کردم . یعنی خیلی ترسیده بودم . بعد از انقلاب « نثر های یومیه » را به کمک دو تن از دوستانم چاپ کردم . توجهی به این کتاب هم نشد. بعد از ده سال من این کتاب را برای فروش در نشر چشمه به امانت گذاشتم که در عرض یک ماه به طرف العینی تمام نسخه هایش را خریدند . همیشه این را گفته ام وقتی جوان ها از سیاست برمی گردند به من و سهراب سپهری و بیژن جلالی پناه می برند . برای کتاب « قافیه در باد گم می شود » سی هزار تومان به من حق التالیف دادند.آن موقع یادم هست که در اتاق c.c. u بیمارستان خاتم الانبیا بستری بودم .
بخت من از کتاب « ساعت ده صبح بود » باز شد که نشر چشمه آن را چاپ کرد . الآن کل حقوق بازنشستگی من یک میلیون تومان است ،ولی هزینه درمان و داروی من زیاد است .ماه گذشته فقط پانصد هزار تومان بابت دارو دادم .تازه یک قرص هست که هر عدد پنج هزار تومان است که دوستان از خارج برایم می آورند . بیست سال است که لباس هایم همان است که بود . حق التالیف کتاب ها کمک هزینه زندگی ام می شود. بدون حق التالیف امکان پرداخت هزینه دارو و درمان نیست .نه اهل مهمانی رفتن و مهمانی دادن هستم ،نه اهل کافه و خرج های آن چنانی . با حداقل ها زندگی می کنم .

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها