شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳ - ۰۲:۴۹
داستان‌هایی از آدم‌های مبتلا به تنهایی...

آدم‌های داستان‌های «ظریفه روئین» آدم‌هایی مبتلا به تنهایی عمیق، دچار درون‌نگری دایمی، اضطراب و عدم ثبات هستند؛ آدم‌هایی که در چرخه‌ اضطراب‌ها و بی‌ثباتی‌های زیستی فرسوده می‌شوند و دم به دم بیشتر به جهاتی درون‌شان و دایره‌ انزوا کشیده می‌شوند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، رضا قنبری: کتاب «گنجشک‌ها نقطه، گنجشک‌‌ سرِخط» نوشته ظریفه روئین را انتشارات سوره‌ مهر منتشر کرده است. شانزده داستان کوتاه در این کتاب است که اگرچه هرکدام حال و هوای خاص خود و داستان و شخصیت‌های خاص خود را دارند، اما در سه چیز با هم اشتراک دارند: «زبان عاطفی شده»، حضور پررنگ زن در آن‌ها، و حضور یک «منِ راوی» در آن به چشم می‌آید و در واقع نخ تسبیح داستان‌ها هستند. آدم‌های داستان‌های «ظریفه روئین» آدم‌هایی مبتلا به تنهایی عمیق، دچار درون‌نگری دایمی، اضطراب و عدم ثبات هستند؛ آدم‌هایی که در چرخه‌ اضطراب‌ها و بی‌ثباتی‌های زیستی فرسوده می‌شوند و دم به دم بیشتر به جهاتی درون‌شان و دایره‌ انزوا کشیده می‌شوند. در اولین داستان کتاب که نام کتاب هم از همان گرفته شده، دختری تمام علایق و عواطف خود را معطوف به گنجشک‌های روی درخت خانه شان می‌کند؛ دانه‌دادن به آن‌ها و حضور در کنارشان، روح و ذهن او را اقناع می‌کند؛ و به زبانی نیمه شاعرانه با آن‌ها سخن می‌گوید؛ اما گمان پدر این است که او با گنجشک‌ها کودک می‌ماند! و حتا دیوانه می‌شود!

«مادر می‌آید و کنارت می‌‌ایستد. پدر دو شاخه‌ اره‌برقی به پریزی که در ایوان است می‌زند. کارگر اره را به تن درخت نزدیک می‌کند. صدای جیغ گنجشک‌ها در صدای اره برقی گم می‌شود. چهار زانو می‌نشینی...
ـ آخه چرا؟
مادر آب دهانش را فرو می‌دهد.
ـ یه درخت توی حیاط قشنگ نیست، تازه سایه‌ش نمی‌ذاره سبزی‌هایی که توی باغچه کاشتیم جون بگیرن.
یک دفعه یاد گنجشک‌ها می‌افتی.
ـ گنجشک‌ها چی؟
ـ از دست جیک جیکشون خلاص می‌شیم.
ـ پس من چی؟
ـ بیشتر به درس و مشق‌ات می‌رسی.» (ص 13)
و تراژدی واقعی پس از قطع درخت رخ می‌دهد؛ قطع درخت برابر می‌شود با قطع تمام شادی‌ها و لطافت‌ها و سرزندگی‌های دختر؛ او در هم ریخته و نامتعادل می‌شود؛ آشفته و روان گسیخته: «دست‌هایت را ناخودآگاه از هم باز می‌کنی. درست مثل یک پرنده. بعد آن‌ها را بالا و پایین می‌بری. از لبه‌ پنجره پایین می‌پری درست مثل یک گنجشک، جیک‌جیک‌کنان دور اتاق پرواز می‌کنی. پدر نگاهت می‌کند و روی مبل می‌نشیند، و سیگار می‌کشد. مادر ظرف‌ها را در آشپزخانه به هم می‌کوبد. شانه‌هایش بالا و پایین می‌رود...» (ص 14)

در داستان‌ «لحظه‌های سوخته» مادری متلاشی شده از مرگ فرزند کوچکش، توان برقراری ارتباط دوباره با زندگی عادی را ندارد و در یک زندگی غیر واقع ذهنی زندگی می‌کند. جهان او جهان انزوا و غم است و مدام به درون ذهن‌اش (خاطرات‌‌اش) سفر می‌کند:
«بوته‌ سهیل گل داد. بویش کردم. بوی او را می‌داد، بوی قلبش را. یک غنچه از ساقه جدا کردم و بین دو دست گرفتم. انگار قلب کوچک سهیل بود که روی دستانم می‌زد. تمام گل‌های محمدی مثل قلب‌های کوچکی شروع کردند به تپیدن...». (ص 29)

مجموعه داستان «گنجشک‌ها نقطه، گنجشک‌ سرِ خط» شانزده داستان خوب و خواندنی را در خود جای داده و آدم‌های توی داستان‌هایش چندان از ما جدا نیستند؛ آن‌ها زخم‌ها ملالت‌‌های خود را با شانه‌هایی ضعیف حمل می‌کنند و به جهان درون خودشان پناه می‌برند...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها