به مناسبت 25 شهریورماه سالروز سقوط ديكتاتوری پهلوی اول
چرا نیما یوشیج در دوره رضاشاه کتاب شعری چاپ نکرد؟/تعهد کتبی که صادق هدایت به اداره سانسور سپرد
سختگیریهای اداره کل شهربانی در زمینه تالیف و چاپ کتاب در دوره رضاشاه آن چنان شدید بود که کمتر اندیشمندی حاضر میشد به این حوزه وارد شود، مگر آنهایی که در چارچوب دستگاههای رسمی، مانند فرهنگستان یا سازمان پرورش افکار به فعالیتهای فرهنگی میپرداختند.
کریم سلیمانی دهکردی، استادیار گروه تاريخ دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی در مقالهای با عنوان «سانسور مطبوعات، كتاب، فيلمبرداري و عكسبرداري در دوره رضاشاه (1320-1304ش)» که در پژوهشنامه انجمن ایرانی تاریخ منتشر کرده به نشر کتاب در دوره رضاشاه پرداخته است. وی در این مقاله از محمود دلفانی برای (اسناد مربوط به بخش دوم «سازمان پرورش افکار») و کاوه بیات و مسعود کوهستانینژاد برای (مجموعه دوجلدی اسناد مطبوعات از ابتدای دوره مشروطه تا پایان پادشاهی رضاشاه) یاد کرده اما بیشترین تمرکزش برای نگارش این نوشته اسناد موجود در سازمان اسناد ملی ایران، مرکز اسناد وزارت امور خارجه ایران و نیز مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری بوده است.
مسیر طولانی مجوز برای کتاب تارزان و فرمانفرمای جنگل
سلیمانی مینویسد: «دستگاه سانسور در دورههای مختلف دوران رضاشاه تحولی گسترده داشت. در سالهای پایانی سلطنت رضاشاه سانسور کتاب همچنان که در مورد مطبوعات صادق است با دخالت ادارات و سازمانهای مسئول مانند «اداره نگارش وزارت فرهنگ»، «سازمان پرورش افکار»، و «اداره کل شهربانی» به صورت گسترده اعمال میشد. به طوری که یدالله همایونفر برای چاپ دو جلد کتاب خود با موضوعهای صرفا تاریخی، تاریخچه روزنامهنگاری در ایران و پیدایش زبان، خط، کاغذ، چاپ لازم بود علاوه بر کسب موافقت فرهنگستان ایران، موافقت دستگاههای یاد شده را به دست آورد.»
وی همچنین به کتابهایی که در دوره رضاخان چاپ میشده اشاره میکند و میآورد: «کتابهای داستان با عناوین بسیار عادی مانند «تارزان» یا «فرمانفرمای جنگل» اثر محمود طاهری و یا داستان «فرجام دو دختر بی مربی»، اثر عزتالله یزدانپناه به منظور کسب مجوز چاپ باید مسیر طولانی نظام اداری مربوط به سانسور را طی میکرد و چه بسا در بسیاری از مواقع مولف موفق به کسب اجازه چاپ نمیشد.»
اندیشمندانی که در دوره رضاشاه کتاب ننوشتند
سلیمانی با یادی از صادق هدایت، جمالزاده، نیما یوشیج و بزرگ علوی مینویسد: «صادق هدایت که داستاننویسی را از سال 1308 شروع کرده بود، در سال 1314 به اداره سانسور تعهد کتبی سپرد که هیچ گونه اثری منتشر نکند و جمالزاده پس از کتاب بسیار موفق «یکی بود یکی نبود» عملا تا سال 1320 دست از انتشار هر قصهای برداشت. نیما یوشیج در دوره رضاشاه هیچ کتاب شعری چاپ نکرد و انتشار آثار بزرگ علوی در همان سالها متوقف شد. اسناد مربوط به سانسور کتاب نسبت به مطبوعات به طور شگفتآوری اندک است. این امر بیانگر این حقیقت است که ایرانیان نسبت به مطبوعات رویکرد گستردهتری داشتهاند و یا احتمالا به دلیل خشونت عریان پهلوی نسبت به اهل قلم، آنان با صرف نظر کردن از تالیف کتاب، امنیت و منزلت خود را کمتر در معرض خطر قرار میدادند.»
وی همچنین در ادامه میآورد: «بنا به دستور صریح اداره کل شهربانی، اداره کل گمرک به همراه شعبات گمرکات مرزی موظف بودند از ورود کلیه کتابهایی که ناموافق با معیارهای دستگاه سانسور بودند ممانعت به عمل آورند. در اسفند 1317 اداره «گمرک پهلوی» کتاب «شرح حال کلنل محمدتقی خان چاپ برلن» را ضبط و از اداره کل گمرک در تهران به اداره گمرک پهلوی دستور داده میشود کتاب مورد بحث را بایگانی و در آتیه هم اگر وارد شد ضبط کنند.»
دستورالعمل بالا شامل دیوان شعر ابوالقاسم لاهوتی که در مسکو به زبان فارسی چاپ شده نیز میشد. همچنین اسناد موجود نشان میدهند کتاب «ایران افسانه و حقیقت»، تالیف میس هارت انگلیسی براساس دستور دکتر امینی، معاون اداره کل گمرک، چنانچه کتاب یاد شده در میان «اشیای مسافرین مشاهده شود» فورا توقیف و به اداره کل شهربانی ارسال شود. حساسیت اداره کل شهربانی به کتابهای روسی بسیار جدی بود، به طوری که براساس موافقت (محمود جم) (محمدعلی فروغی در 11 آذر 1314 به دستور رضاشاه مجبور به استعفا شد، محمود جم به عنوان رئیسالوزرای جدی مامور تشکیل کابینه شد) و دستور سرپاس مختار، رئیس اداره کل شهربانی، هر گاه کتابهایی که از روسیه به نشانی «مامورین قونسولی شوروی» وارد دفاتر گمرکی ایران میشد، باید بیدرنگ به اداره کل شهربانی اطلاع میدادند تا کتابهای یاد شده توسط نماینده این اداره مورد بازرسی قرار میگرفت.»
اختناق و سانسور در دوره پهلوی اول و تاثیر آن بر نشر
عبدالحسین آذرنگ نیز در نوشتهای با عنوان «اختناق و سانسور در دوره پهلوی اول و تاثیر آن بر نشر» که در پایگاه اینترنتی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی منتشر شده میگوید: «استاد پرویز ناتل خانلری در سخنرانی معروف و مفصلش در نخستین کنگره نویسندگان ایران (تهران، 1325ش) درباره تحول نثر فارسی در دوره معاصر، به سانسور دوره رضاشاه به صراحت اشاره کرده و عبارتهایی آورده است: «نبودن آزادی مطبوعات و سانسور شدید مطبوعات در دوره دیکتاتوری گذشته [رضاشاه] به حدی بود که اشعار تغزلی را نیز شهربانی سانسور میکرد، و اداره راهنمای روزنامهنگاری [ادارهای با این نام وجود نداشت. استاد خانلری یا به طنز و طعن این نام را گذاشته یا مقصودش دایرهای بوده که بر کار مطبوعات نظارت میکرده است] به شاعران دستور میداد که اشعار غمانگیز نسرایند. در آن دوران سیاه [عین عبارت اوست] که اظهار خشنودی و رضایت اجباری از وظایف افراد ایرانی شمرده میشد، و به اصطلاح روزنامههای زمان همه وظیفه داشتند که نسبت به قائد بزرگوار خود «ابراز احساسات» کنند، حتی عاشق از معشوق حق ناخرسندی و گله نداشت... همین قیود و مشکلات به تدریج ذوق هنر را در ایرانیان خاموش کرد.(ناتل خانلری، پرویز، «نثر فارسی در دورة اخیر»، در: نخستین کنگرة نویسندگان ایران، تهران، بی نا، 1326، ص 128ـ175)
وی در ادامه مینویسد: «در خاطرات مکتوب یا بازگفته شماری از چاپ گران و کارگران چاپخانه، صحنههایی از برخورد ماموران سانسور نظمیه، به ویژه در دوره ریاست سرپاس مختار، با چاپ گران و کارگران چاپ و ماشین پاها در چاپخانهها وصف شده است که از طریق آنها میتوان روایتهای دست اول از چگونگی و شیوههای اعمال سانسور علنی، رسمی و مستقیم را دید و شنید.»
نظر شما