پیروز مجتهدزاده، استاد جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک دانشگاه تهران درباره کودتای 28 مرداد میگوید: اگر درباره همه بازیگران سیاسی مرداد 1332 فراوان نوشته شد ولی درباره بازیگر اصلی، یعنی شادروان محمد مصدق، نوشتهها اگر کم نباشد، نوشتههای تحقیقی تاریخی عاری از نگاه جانبدارانه فوقالعاده اندک است.
آنچه در نگاه به تاریخ دوران سه ساله (1329- 1332) بحران نفت و قانون اساسی کشور و نقش شادروان محمد مصدق بیشتر از همه جلب توجه میکند در حقیقت طرح ادعاهای گسترده میهن دوستی و دموکراسی خواهی ایشان بود که اگر چه ممکن است از روی صداقت، ولی همیشه با عمل هماهنگی نداشت. ایشان بی تردید مردی زیرک و در مسائل مالی پاکدامن بود، ولی برخی پندارها و رفتارهایی که از ایشان در رابطه با مسائل زمان خود سرزد بر شکلگیری جامعه سیاسی ایران تاثیرات منفی گسترده و ژرفی داشته است: پنهان کاریهای ایشان، برای مثال پنهان کردن حکم عزل خود حتی از سه – چهار وزیری که تا آخرین لحظه به او وفادار بودند، فقط میتوانست ناشی از نداشتن اعتماد به دوستان وفادار باشد، و یا به گفته دکتر محمود کاشانی، حقوقدان برجسته ایرانی، برای برملا نشدن رازهای مربوط به خواست بیگانگان (1): شعارپردازیهای گسترده ایشان در لزوم دموکراتیک بودن مقام سلطنت که در عمل به صورت سرپوشی در آمد بر اقتدار گراییهای حیرت انگیزی که خود اعمال نمود، البته به دست آویز "اختیارات ويژه" که در حقیقت به معنی حق تقنینیه (قانون نوشتن به صورت تصویب نامه در غیاب پارلمان) بود و در تضاد مستقیم با اصل حاکمیت پارلمان در دموکراسیها: غش کردنهای مصلحتی که فقط میتوانست به منظور جلب ترحم ملت ایران باشد که شاید با چنین نمایشهایی "عوام" فرض میشدند: یا اینکه با بالا گرفتن تب ماجراهای دوران 1329 تا مرداد 1332، از مجلس شورای ملی خارج شده و در میدان بهارستان، خطاب به عابران حیرت زده در اشاره به پارلمان کشور میگوید: مجلس آنجا (که نمایندگان منتخب مردم نشسته اند) مجلس نیست، مجلس شما (مردم انتخاب نشده) هستید.
باز هم نمونه ديگر، پس از ملی کردن نفت به شیوهای که به اقرار و تایید کارشناسان معتبر از جمله مشاوران فنی درستکار خود ایشان، به زیان منافع ملی ایران تمام شد، تلاش یارانش بر این بوده است که "عوام" را با این گونه شایعات دلشاد کنند که مصدق در دادگاه بینالملل در جای نماینده بریتانیا نشست و در پاسخ به چرایی این کار گفت به تلافی اینکه "انگلیس" ها برای سال ها در جای مانشستند و ما حالا در این محل (بی ربط) ساعتی را به تلافی (بی معنی و محتوا) میگذرانیم...: انکدت anecdote یا افسانه پردازیهای دور از منطقی که نمیتواند جز اهانت به درایت مردمی شمرده شود که علی الاصول میبایستی با داشتن آگاهیهای لازم و تهی از شایعات، حرمت درایت و نقش خود را در جامعه اعتلا داده و "ملت" محسوب شوند، نه "عوام".
در دوران چندین ساله تحقیق و مطالعه برای رسیدن به سرمنزل این نوشتار با افراد زیادی از شاهدان عینی رویدادهای مرداد 1332 و یا پژوهشگران معتبری که در آن رابطه تحقیقات ارزندهای را انتشار دادهاند بحث و گفتوگو داشتهام. یکی از دست اندرکاران ماجراهای یاد شده آقای اردشیر زاهدی است که از شاهدان عینی بحران نفت و قانون اساسی ایران (1329 – 1332) است. ایشان طبیعتا دیدگاه ویژه خود را در این راستا دارند که در مقام خود بی اعتنایی بدان دیدگاه فقط میتواند منجر به افزودن بر جهل و تعصب در شناخت آن بحران شود. در بحثهای شخصی و مصاحبهها و نوشتههای فراوان ایشان دقت کردم و از ایشان راهنمایی زیادی دریافت کردم بی آنکه اجازه دهم ارزش یابیهای ویژه او، و یا مخالفانش علیه نقش ایشان، تلاش در نگاه بی طرفانه دانشگاهیم را در بررسی رویدادهای یاد شده تحت تاثیر ویژه در آورد.
يکی دیگر از صاحب نظران اصلی ماجراهای مرداد 1332 دکترمحمود کاشانی است که هم در مقام جانشین شاهد عینی و هم با توجه به سابقه طولانی تحقیقاتی ایشان در این رابطه که نمی تواند به طور کلی از انگیزه های خانوادگی دور باشد بر این باورند که مسائل مردادماه 1332 خیلی پیچیده تر از ظاهر یک جانبه نگاشته شده تاریخ های وارونه شده است و احیانا حوادث بر اساس برنامههای ویژه و از پیش تدارک دیده شده بریتانیا برای صدمه زدن به نهضت ملی کردن نفت و دموکراسی نیم بند ایران به دست مصدق بوده است. همانند مورد اشاره شده در باره نظریات آقای اردشیر زاهدی در مورد بحثهای آقای دکتر کاشانی نیز نیازی نمیبینم که نظر یک استاد برجسته در حقوق را رد یا تایید کنم و به ایشان نیز عرض کردم که در انتظار هنگامی که این نظریه با اسناد تازه و گویا ثابت شود روز شماری خواهم کرد.
نگاهی کوتاه به روحیات مصدق
شادروان مصدق از نظر پندار و گفتار و کردار، آدمی بسیار پیچیده بود آنچنان که به گمان، هیچ کس نتوانسته باشد از مکنونات واقعی در ژرفای اندیشه و اهدافش سر در آورد. دوست دارانش بر این باور هستند که او پس از عبور از کشمکشهای توان فرسای مربوط به ملی کردن نفت و تعطیل کردن مجلس به شخصیتی عصبانی و لج باز تبدیل شده بود، ولی نشانههای قاطعی در دست است ثابت کننده این حقیقت که ایشان از همان آغاز این کشمکشها درگیر برنامههایی بود که ظاهر عصبی و لجبازش میتوانست برای مردم قانعکننده باشد. نگاهی به متن مذاکرات مورخ 8 تیرماه 1329 مجلس شورای ملی دوره شانزدهم به ریاست سردار فاخر حکمت، آن قسمت که مربوط میشود به مشاجره مصدق علیه رزم آرا و پاسخ جمال امامی، لیدر اکثریت، میتواند ما را با این روحیه ایشان آشنا سازد:
دکتر مصدق- پارچه پارچه بکنند، زیربار حکومت این جور اشخاص نمیرویم (به) وحدانیت حق خون میکنیم، خون میکنیم، میریزیم، و کشته میشویم (باعصبانیت) اگر شما نظامی هستید من از شما نظامیترم، میکشم، همین جا شما را میکشم.
جمال امامی- من از آقای مصدق تعجب میکنم! مجلس جای استدلال و بحث است نه جای منازعه و مشاجره و فحش. اگر جای فحش بود چند نفر چاله میدانی می آمدند اینجا..... (2).
این رفتار خشونت بار به خوبی میرساند که مصدق از همان آغاز کشمکشهای داخلی مربوط به مساله ملی کردن نفت دچار چه ظاهری تعصب آلوده و پر ابهام بوده است. مورد دیگر این که روز 4 مهر ماه 1330 ایشان از یک جلسه پر سر و صدای مجلس بیرون آمده و از آقای رضا کمالاتی (دوست ارجمند امروز من) که آن هنگام کارمند مجلس بود و از آن همه ماجراجوییها شگفت زده در نزدیکی در خروجی مجلس قدم میزد، چهارپایهای خواست و در پیاده رو بیرونی در خروجی مجلس روی آن چهار پایه قرار گرفت و خطاب به مردمی شگفتزده در میدان بهارستان که البته جمعی از دستیارانش در همان مجلس از قبل در آن میدان بودند، با اشاره به ساختمان مجلس فریاد زد " ای مردم ، شما مردم خیرخواه و وطن پرست که در اینجا جمع شده اید، این مجلس است و آنجا (اشاره به کاخ بهارستان) یک عده ای مخالف مصالح ملت هستند، مجلس نیست ..." (3).
این اقدام که بازگوینده روحیه عصبانی واقعی یا مصلحتی و صحنه سازیهای خارقالعاده ایشان بود، آیینه تمام نمایی به شمار میرود از ظاهر عصبی و باطنی پیچیده و ارادهای استوار برای ایجاد بحران نفتی و سرنگون کردن قانون اساسی کشور. در غیر این صورت، ایشان میبایستی میدانست که بر سر دست بلند کردنشان در آن روز و در میدان بهارستان به راهنمایی دستیارانش مانند حسین فاطمی که از قبل در میدان موضع گرفته بودند، به معنی تایید همه ملت بر اقدامات ضد پارلمانی ایشان نیست، چون تایید و نظر مردم در نظام پارلمانی فقط و فقط از طریق رای در انتخابات رسمی اعلام میشود، نه از راه صحنهسازیهای این گونه یا رفراندومی خود ساخته. در آن صورت ایشان میبایستی میدانست که اگر مجلس را دوست نداشت میبایستی تا انتخابات بعدی حوصله میکرد و میکوشید نمایندگانی انتخاب شوند که به سلیقه او باشند: و میبایستی به یاد میآورد که نه او که سر انجام همان مجلس را تعطیل کرد، حق چنین بحث و بیان و رفتاری را نسبت به مجلس نمایندگان منتخب مردم کشور داشت، نه شاه و نه هیچ مرجع و مقام رسمی دیگر در نظام مشروطه میتوانست به خود اجازه چنین رفتاری نسبت به پارلمان کشور دهد که نماد "حکومت مردم" و والاترین مرجع حاکمیت قانون اساسی مشروطیت بود.
هدف از این بحث چیست؟
آنچه برای من در این بحث مهم است اصل رویدادهای 60 سال پیش، یا خوب و بد بازیگران آن دوران نیست: آنچه برای من اهمیت فراوان دارد اینکه تاثیر این عصبیتهای توام با صحنه سازیها اثر مستقیمی بر عصبانیت فضای اندیشه سیاسی زمان خود مصدق داشته و در شکلگیری فرهنگ سیاسی نسلهای بعد سخت موثر افتاده است، چنان که خیره سریهای انتقامجویانه برخی از طرفدارانش را باید مسؤل اصلی به قهقرا کشاندن فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی دانست. انتقام و انتقامجویی در فرهنگ سیاسی هیچ کشوری در دنیای جدید جای ندارد، ولی در کشور ما به صورت فضای فکری و روحیه اجتماعی عادی در آمده است و انتقامجوییهای قبیلهای خانمان براندازی که بیش از نیم قرن به درازا کشید، سیاست را که اساسا باید "تدبیر برای مدیریت بهینه کشور" باشد، در کشور ما به دعواهای شخصی و قبیلهای برای رسیدن به قدرت بر اساس کینه توزی تبدیل کرده است و ما امروز شاهد نتایج دلخراش این وضع هستیم. این گونه بود که جامعه سیاسی کشور دچار بلای "سیاه" و "سفید" دیدن همه چیز و همه کس شد و تزویر و شایعه پراکنی و شعارپردازیهای عوامفریبانه در چارچوب قهرمانپروری و قهرمانپرستی جای تاریخنویسی بی طرفانه را گرفت و فضای فکری جامعه سیاسی کشور را مسموم کرده و جامعه سیاست زده عصبانی را از سال 1356 به سوی یک سلسله تظاهرات انتقامجویانه مطالعه نشده به حرکت در آورد که ایران را به سوی سرنوشتی برنامه ریزی نشده راهی نمود تا آنجا که سرشناسانی از بیگانگان بری از هر گونه شایستگی اخلاق سیاسی مانند ويليام رمزی کلارک William Ramsey Clark، دادستان کل امریکادر دولتهای حزب دموکرات، فرد هلیدی Fred Haliday های انگلیسی، و اریک رولو Eric Rollo های فرانسوی، دست در دست بازرگانها و سنجابیها و فروهرهای ایرانی و دهها تن دیگر از پیروان مکتب قهرمان پرستی مصدقی در خیابانهای تهران برای استقلال و آزادی ایران فریاد زدند.
این گونه مطالعه انتقادی تاریخ سیاسی اخیر کمتر در ایران سابقه دارد. ولی پیشینه تربیت دانشگاهی نگارنده در نگاه انتقادی داشتن به مسائل، توام با زمینههای تربیت خانوادگی نیمه دینی – نیمه خان منشیم و چهل سال تجربه زندگی در دموکراسیها، در عمل به من آموزاند که تزویر و شایعهپردازی و عوامفریبی بلای اصلی بوده است بر جان فرهنگ سیاسی کشور، حال آنکه آنچه میتواند به نجات جامعه ما کمک کند، همانا رهایی یافتن از این فضای مسموم است برای رسیدن به دموکراسی از راه حاکم کردن صداقت در اندیشه و کردار و صراحت در پندار و گفتار آحاد جامعه، به ویژه میان سرامدان سیاسی جامعه، تا آن اندازه که این درک حاصل شود که در یک نظام پارلمانی "ملت" را نمی توان جمع "عوام" فرض کرد: مردمی که علیرغم "اصل" شمرده شدن در مفاهیم دموکراتیک، بیش از شصت سال است که در مقام "عوام" قربانی تحریفهای تاریخی بودهاند به منظور ادامه قهرمان پروری برای دوام قهرمان پرستی.
امروز... بدیهی است که چنین مطالعاتی به این نتیجه منجر میشود که راه رسیدن به دموکراسی از مسیر اصلاح این تحریفهای فرهنگی – تاریخی و بالابردن آگاهیهای تاریخی و جغرافیایی مردم میگذرد. در این رهگذر است که خود را وادار میبینم به اندازه تواناییم با فرهنگ سیاسی منحطی که نسل امروز از نسلهای پیشین میراث برده است، مقابله کرده و برای روشن شدن برخی دقایق از تاریخ تحریف شده در غوغای شعارپردازیهای نیم قرن گذشته، گامی بردارم. بدیهی است که در این وادی، وقت خود را در تلاش برای "خوب" یا "بد" جلوه دادن این و آن در گذشته ها بیهوده نخواهم کرد، چون این کار سودی به حال کسی نخواهد داشت. ولی بر این گمان قاطع هستم که مطالعه دوباره و دقیق ماجراهای مربوط به نهضت ملی کردن نفت و رویدادهای پس از آن میتواند پرده ابهام از چهره بازیگران اصلی بازگشوده و مهر پایان بر پدیده ضد ملی و ضد دموکراسی "قهرمان پرستی" بگذارد: پروسهای که میتواند به روشن شدن بسیاری از ابهامهای ناشی از شعار پردازیهای نیم قرن گذشته کمک کند و این روشنگری میتواند رستگاری دموکراتیک جامعه ایرانی را یاری دهد.
در این رهگذر، درگیر شدن در کشمکشهای لفظی و هرزه دراییهای شناخته شده شش دهه گذشته را که رسانههای "اطلاعات" و "مشرق نیوز" و "بازتاب"و "نگاه پنجشنبه" و "بالاترین و پست ترین" و غیره .... در راستای "تاکتیک خفه کردن منتقدین" علیه من ساز کردهاند، سودمند نمیدانم. بلکه میخواهم بدانم اسناد و مدارک حقایق را چگونه مطرح میکنند. اسنادی که در این نوشته مورد استناد من هستند، اسناد طبقهبندی شده دولتهای ایران و ایالات متحده و بریتانیا هستند و شهادت متقن و کتبی شاهدان عینی ماجرا و دست اندرکاران رویدادها و کارشناسان معتبر داخلی، نه کتابهای غرض آلوده فراوانی که شاگردان مکتب مصدق پرستی در ایران انتشار دادهاند و یا مانند نوشتههای یرواند آبراهامیان که از سوی سی آی ای (سیا) امریکا دیکته شده است و متاسفانه در کشور ما به عنوان "اسناد" به خورد مردمی داده میشوند که "عوام" فرض شدهاند. بلکه تلاش من متکی بر اسناد طبقه بندی شدهای است که خود از لابهلای اسناد دولتی ایران و انگلیس و ایالات متحده امریکا یافته و یا از شاهدان اصلی ماجرا دریافته اماین اسناد متقن به من میگویند که ریشه اختلافات میان سرامدان سیاسی کشور در میانه قرن بیستم را باید در شیوه متفاوت برخورد آنان با نهضت و قانون ملی کردن نفت و مساله احقاق حقوق ایران در سهام و سود حاصله از درآمد شرکتهای تابعه شرکت نفت ایران و انگلیس جست و جو کرد.
یادداشتها و ارجاعات
1- کاشانی، دکتر سید محمود، مداخله انگلستان و آمریکا برای براندازی نهضت ملی ایران، فصلنامه سیاست: مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، سال 37، شماره 1، بهار 1386، صفحه "47".
2- مذاکرات مجلس دورة شانزدهم شورای ملی ، جلسه 42، روز پنجشنبه 8 تیرماه 1329، به نقل از روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، سال ششم، شماره 1569، پنجشنبه 15 تیر 1329، صفحه اول.
3- سفری، محمد علی، قلم و سیاست: از هویدا تا شریف امامی، تهران، نشر نامک1381، صص 514 – 515
ادامه دارد...
نظر شما