سه‌شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۰
می‌خواستم تاریخ کشورم را در «روزگار تفنگ» زنده کنم/ حکایت احمد محمود در«غریبه‌ها» به واقعیت نزدیک نیست

حبیب خدادادزاده که با نوشتن اولین رمان خود باعنوان «روزگار تفنگ» برنده جایزه «رمان اول ماندگار» شده است عنوان کرد: من مردم را دوست دارم و به همین دلیل تنها برای مردم می‌نویسم و می‌خواهم آن بخش از تاریخ غرورآفرین کشورم را که ممکن است گرد فراموشی روی آن بنشیند دوباره زنده کنم.

حبیب خدادادزاده در گفت‌گو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره رمان «روزگار تفنگ» و واقعیت تاریخی و دلاوری‌های شخصیت اصلی آن توضیح داد: سالیان دور در دزفول شخصی به نام «نعمت علایی» زندگی می‌کرده که داستان دلاوری‌هایش تا کنون سینه به سینه بین مردم این شهر نقل می‌شده است؛ من در دوران نوجوانی بودم که برای اولین بار داستان دلاوری‌های «نعمت» را از پدربزرگم شنیدم و از همان زمان جذب این شخصیت شدم و حتی برخی تفنگچی‌های نعمت را که در آن زمان هنوز در قید حیات بودند از نزدیک دیده بودم.

وی درباره شکل‌گیری ایده نگارش این رمان  گفت: حدودا چهار سال پیش به صورت اتفاقی برای انجام کاری به خانه شخصی رفته بودم که با آخرین تفنگچی نعمت که در بستر بیماری بود و با کهولت سنی که داشت تقریبا نفس‌های آخر را می‌کشید. در صحبتی که بین ما درگرفت، او خاطرات آن دوران و نعمت را بازگو کرد و بدین ترتیب تمام آن حکایت‌های قدیمی دوباره و به‌طور کامل‌تر در من زنده شد.

این نویسنده افزود: وقتی دیدم که آخرین تفنگچی نعمت هم در حال مرگ است، حس کردم که بخشی از تاریخ دزفول در حال از بین رفتن است؛ همان لحظه تصمیم گرفتم که داستان زندگی نعمت و آن دوره را که بخشی از فرهنگ و تاریخ دزفول و ایران است بنویسم و به‌صورت مکتوب ثبت کنم.

خدادادزاده در ادامه به داستان کوتاهی که درباره همین ماجرا منتشر شده بود اشاره کرد و گفت: البته پیش از نگارش این کتاب، در سال 1352، آقای احمد محمود داستان کوتاهی با عنوان «غریبه‌ها» درباره این ماجرا و زندگی نعمت نوشته بود که البته زیاد به واقعیت نزدیک نبود و حتی در آن نحوه کشته شدن نعمت را به شکل دیگری بیان کرده بود؛ این داستان زیاد به مزاج و روحیات مردم نساخت و مورد استقبال قرار نگرفت.

وی با اشاره به دوره تاریخی داستان «روزگار تفنگ» گفت: در دوره جنگ جهانی دوم، حدود 70 سال پیش اتفاق می‌افتد. یعنی زمانی که انگلستان و متفقین برای انتقال نیروهایشان به سیبری تصمیم گرفتند اردوگاهی برای استراحت نیروهایشان در دزفول و در کنار رود دز فراهم کنند. طبیعتا دولت انگلیس قبل از این انتقال، جاسوسان خود را برای جمع‌آوری اطلاعات از موقعیت استراتژیک منطقه به دزفول فرستاد و داستان این رمان هم درست از همینجا آغاز می‌شود.

خدادادزاده همچنین در توصیف شخصیت اصلی این رمان ادامه داد: داستان این رمان بدین گونه است که «نعمت» جوان عاصی دزفولی وقتی می‌بیند انگلیسی‌ها با این سیاست که «هرچه مردم گرسنه‌تر باشند، کمتر عصیان می‌کنند»، گندم‌هایشان را می‌خرند و به آتش می‌کشند، دست به شورش زدند و تفنگ به دست گرفتند و علیه چپاول‌گران قد علم کردند.

وی افزود: نعمت، وقتی ازدواج می‌کند، شرطی که برایش گذاشته‌اند، به زمین گذاشتن‌ تفنگش بوده، اما او که نمی‌تواند آن‌ همه ظلم را تحمل کند، دوباره تفنگ در دست می‌گیرد و در مقابل قشون انگلیسی به پا می‌خیزد. او یک قرن پیش با انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها جنگید و روزگاری از سردشت و شهیون تا دزفول زیر سم اسب‌های او و تفنگچی‌هایش بود که غیرتمندانه از ناموس این مردم دفاع کردند و در این راه جان دادند.

این نویسنده همچنین علت نامگذاری رمان خود را اینچنین بازگو کرد: نام کتاب را به این علت «روزگار تفنگ» گذاشتم که آن دوران به معنای واقعی دوران تفنگ بود. دزفول به دلیل موقعیت جغرافیایی و ساکنان بومی‌اش در طول تاریخ همواره مورد هجوم و غارت قبایل مختلف بوده و تفنگ یکی از مشخصه‌های مهم آن روزگار بوده است.

برنده جایزه «رمان اول ماندگار» گفت: هیچ وقت فکر نمی‌کردم که برای نوشتن این رمان موفق به دریافت جایزه‌ای ادبی شوم و هیچگاه با این هدف دست به نوشتن این رمان نبرده‌ام؛ همیشه در طول نوشتن این کتاب هدفم این بود که بتوانم کتابی بنویسم که همه مردم بتوانند آن را بخوانند؛ به ویژه در این دوره که بیشتر مردم عادی حوصله نمی‌کنند که یک کتاب را تا انتها مطالعه کنند.

خدادادزاده ادامه داد: من تصمیم گرفتم روند این داستان را با ریتم سریع‌تری بنویسم تا خوانند حوصله کند و تا انتهای این داستان کتاب را زمین نگذارد. الحمدالله می‌بینم که به این هدف نزدیک شدم و به ویژه در دزفول علاوه بر قشر تحصیل‌کرده، افراد عادی نیز مثل بقال و راننده و... هم آن را تهیه می‌کنند و می‌خوانند.

وی با اشاره به علاقه وافر خود به تاریخ و فرهنگ ایران و به ویژه شهر دزفول، درباره آثار در دست نگارش خود گفت: در حال حاضر مشغول نوشتن جلد دوم کتاب «روزگار تفنگ» هستم که سعی کرده‌ام در آن به موضوع دیگر شخصیت‌های تاریخی دزفول که باید بهتر به مردم دزفول - به خصوص نسل جوان آن - معرفی شوند، می‌پردازم تا از این طریق بتوانیم بهتر بخشی از تاریخ و فرهنگ کشورمان را به یاد داشته باشیم. همچنین بعد از نگارش این کتاب قصد دارم یک کتاب درباره ورود فرانسوی‌ها به دزفول در جریان پروژه شوش نیز بنویسم.

حبیب خدادادزاده درباره انگیزه فعالیت‌های ادبی خود را «مردم»  عنوان کرد و گفت: من مردم را دوست دارم و به همین دلیل تنها برای مردم می‌نویسم. دیالوگ‌های شخصیت‌های رمان، از دیالوگ‌های مردم عادی گرفته شده و می‌خواهم آن بخش از تاریخ غرورآفرین کشورم را که ممکن است گرد فراموشی روی آن بنشیند دوباره زنده کنم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها