شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۰
هنرمندی در سیاهی فراموشی

سعدی افشار هنرمند شناخته شده عرصه سیاه بازی در حالی از میان ما رفت که مانند بسیاری دیگر از هنرمندان ناشناخته، توانایی ها و داشته هایش کمتر مورد توجه قرار گرفت. در مطلبی که می خوانید به بهانه سالگرد تولد این هنرمند، دو اثر نوشته شده درباره وی بررسی و تحلیل شده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) ـ رضا آشفته: اگر الان در بین ما بود، دیروز جمعه 24مرداد 93 دقیقا 80 ساله می شد. او آخرین بازمانده سیاه بازان ایرانی بود که متاسفانه تا زمان بودنش آن طور که باید و شاید توجه ای جدی به او نشد. در حالی که به واسطه  بازیگری  در نمایش های روحوضی و میراث دار بودن نقش سیاه با تمام مختصات و ویژگی های لازم، شخصی بسیار با اهمیت بود. متاسفانه این اهمیت نه در رادیو و تلویزون منعکس شده و نه آن طور که انتظار می رود درباره اش پژوهشی انجام شده است. به شکل پراکنده با زحمت های اندک اقداماتی شده است اما هنوز جای خالی اقدامات موثر درباره سیاه بازی همچنان حس می شود.
«لاله عالم» و «محمد خزائی» دو روزنامه نگاری هستند که هر یک به نوعی سعی کرده اند به هنر و زندگی سعدی افشار بپردازد که در این بی سروسامانی، همین اقدامات هم در نوع خود قابل تحسین است. در این مطلب نکاتی درباره این دو اثر مکتوب می خوانید.

عالیجناب سیاه
«عالیجناب سیاه زندگی و خاطرات سعدی افشار» به کوشش لاله عالم، از سوی نشر پوینده با شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه، ۱۳۶ صفحه و بهای ۶ هزار تومان منتشر شده است. کتاب «عالیجناب سیاه» در واقع متن تنظیم شده مصاحبه مشروح لاله عالم با سعدی افشار هنرمند پیشکسوت در زمینه هنر سیا‌ه‌بازی است. کتاب «عالیجناب سیاه» به صورت یک روایت داستانی به زندگی و هنر سعدی افشار در عرصه سیاه‌بازی می‌پردازد. این کتاب شامل بخش‌های مختلف و متنوعی است و از کودکی سعدی افشار آغاز می‌کند و در ادامه با پرداختن به دوران شروع کار بازیگری او، فراز و نشیب‌های هنری افشار را در عرصه سیاه‌بازی، ورودش به لاله‌زار و ادامه فعالیت هنری در آنجا و همچنین پایان دادن به این هنر در همین مکان بررسی می‌کند. مرتضی احمدی در وصف شرح حال سعدی افشار نوشته است:«سعدی افشار پدیده هنر تخت حوضی است. دریغا که این زبده هنرمند مردمی در غوغا و هیاهوی بی‌هنران به کنجی گریخته، بسته لب مانده و در نداری و تنگدستی تنهای تنهاست.

افشار کم حرف بود اما وقتی به سخن می آمد همه  خاطرات و گفته هایش شیرین و دلنشین بود. در بخشی از این کتاب از زبان او می خوانیم: «می خواهم خاطره  دیگری برایتان تعریف کنم که مربوط به یافتن سوژه است. به همراه چند نفر از دوستانم برای یافتن سوژه مناسب به امین آباد رفته بودم. یکی از دوستانم که تحصیلکرده بود با کیف سامسونتی در دست آمده بود. نزدیک در خروجی ناگهان یک نفر به سمت ما دوید و مقابلمان ایستاد و گفت: آقایان خواهش میکنم نروید و با خواهش و تمنا ما را برگرداند. در ادامه او گفت شما را به خدا قسم می دهم که حرف هایم را گوش کنید. من سالمم، دیوانه نیستم. برایم پاپوش درست کرده اند شما را به خدا یک نفر به صحبت های من گوش کند. بعد سرش را چرخاند به سمت همان دوستمان که کیف سامسونت دستش بود و گفت: آقا شما از قیافه ات و از این کیفت معلوم است که شخص مهمی هستی، شما حتماً کاره ای هستید یا روزنامه نگاری یا به هر حال شغل مهمی داری. چرا باید من اینجا اسیر باشم و زن و بچه ام آواره خیابان ها باشند. تو را به خدا ماجرای مرا گوش کن و اگر کاری از دستت بر می آید برایم انجام بده و تو را به خدا به داد من برسید. کسی به حرف های من گوش بدهد. ما گفتیم بسیار خوب ما حرف های تو را گوش میدهیم و هر کاری از دستمان برآید برایت انجام میدهیم. او گفت...»

باز هم بشنویم از زبان سعدی افشار درباره کارش چه نتیجه ای گرفته است:«اگر می خواهید نتیجه 60 سال سیاه بازی و سیاه شدنم را بدانید، باید بگویم درست مثل خوردن یک خوراکی شیرین است که آخرش تلخ باشد. شیرینی اش همان تشویق ها و کف زدن ها و خنداندن هاست و آن کار مثبتی که نتیجه اش رضایت مندی مردم است و تلخی اش اینکه بسیاری از بازیگران که سیاه می شدند، شنوایی و بینایی خود را از دست دادند چون از دوده و موادی که خودمان را با آن سیاه می کردیم، در گوش و چشممان نفوذ می کرده و آن زمان ها هم آن طور که باید اهمیت نمی دادیم که این مواد را پاک کنیم. زمانی که در حین کار عرق می کردیم، این مواد وارد بدن مان می شد.»

سبک بازیگری و زندگی هنری سعدی افشار
محمد خزائی پایان نامه دوره کارشناسی اش در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد را با راهنمایی داود فتحعلی بیگی منتشر کرده است. انتشارات نمایش آن را در حاشیه جشنواره بین المللی آیینی و سنتی به قیمت 6500 در سال 92 به بازار عرضه کرده است. بنابراین درگذشت سعدی افشار در این سال شاید انگیزه ای شد تا دبیر جشنواره ـ داود فتحعلی بیگی ـ از شاگردش بخواهد این پایان نامه را منتشر تا در این وانفسای بی توجهی حرکتی در گرامیداشت سعدی افشار انجام شده باشد.

محمد خزائی در 144 صفحه پس از یک پیشگفتار، در 4 بخش تحت عناوینِ «سعدی افشار: زندگینامه و آثار»، «سعدی افشار: سبک بازیگری»، «گفتگو»، و «لغتنامه» کتابش را سمت و سو داده است.

پژوهشگر در عین حال نتوانسته کتابش را به جهتی موثر سوق دهد و با همان روال دانشجویی کارش را سرانجام داده و در آن منظر بسیار موفق هم بوده است چون انتظاری بیش از این از یک دانشجو نیست. اما در زمینه کتاب شدن باید در چاپ های بعدی بازنگری و تامل اساسی بشود تا داشته های کتاب سرانجام بهتر و موثرتری بیابد. مثلا او گفته ای از فهیمه راستکار را به نقل از ویژه نامه سومین جشنواره نمایش های آیینی و سنتی ضمیمه کتابش کرده که در واقع بنابر اهمیت موضوع باید جزو اصلی متن و در ارائه تحلیل شخصیت و بازی سعدی افشار به کار می آمد.

فهمیمه راستکار به بیان خاطره ای در زمان آماده سازی نمایش پیتربروک در جشن هنر شیراز می پردازد که در آن بازیگران ایرانی و خارجی کار را برای اجرای در جشنواره آماده می کردند. او می گوید: «زبان مشترک ما زبان تئاتر بود و افشار برای آشنا کردن گروه خارجی پیتر بروک سعی می کرد، آنها را با تئاتر ملی آشنا کند. یک روز همه با هم به تئاتر ایران یا حافظ رفتیم که آقای سعدی افشار بازی می کردند. روش کار این تئاتر چنین بود که موضوع نمایش را یک ساعت قبل از شروع به هنرپیشه ها می گفتند و تئاتر فی البداهه شروع می شد. سعدی افشار باطن بی نظیرش با کنایه هایش برای ما بسیار تماشایی بود، تنها تئاتری که در آن سانسور نبود و نمی توانست باشد...پس از پایان نمایش وقتی برگشتیم پیتر بروک به یوشی هنرپیشه ژاپنی که نقش عمده نمایش نامه اورگاست را داشت، گفت:«آرزو داشتم تو مثل سعدی افشار بودی.» من حیرت کردم ما چقدر خودمان را دست کم گرفته بودیم. ما چه کم داشتیم؟ ما چه کم داریم؟ چیزی که هنوز به آن فکر می کنم، تئاتر ایران چه چیزی کم دارد؟ سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد».

زندگی و آثار
سعدی افشار با نام کامل سعدالله رحمت خواه بازیگر کمدی ایرانی است که در نمایش‌های موسوم به سیاه بازی و یا تخته حوضی به ایفای نقش می‌پرداخت. وی که متولد ۱۳۱۳ بود و تا ششم ابتدایی درس خوانده بود و به عنوان تنها بازمانده سیاه بازی در ایران شناخته می‌شد. او از سن ۱۳ سالگی به هنر نمایش روی آورد. اول بار در تیرماه سال ۱۳۳۰ بر روی صحنه تئا‌تر حاضر شد. او پس از طی مقدمات اولیه و آموزش‌های لازم در نمایشی از گروه تئا‌تر اسماعیل مهرتاش بر صحنه حاضر شد و از آن روز به شکل حرفه‌ای فعالیت‌های خود را آغاز کرد. افشار بخش بزرگی از آموخته های خود را مدیون سیاه بازانی همچون مهدی مصری، حسین یوسفی، ذبیح الله ماهری و رضا عربزاده بود. وی پس از مدتی با تاسیس یک گروه تئاتر درسالن نصر تهران به تولید آثار سنتی و ایرانی پرداخت. او یکی از هنرپیشه هایی بود که در دهه پنجاه به دعوت "پیتربروک" کارگردان نامدار فرانسوی در جشن هنر شیراز شرکت و به اجرای سیاه بازی پرداخت. بروک در همان زمان به سعدی افشار لقب چارلی چاپلین ایران داد.

مراسم بزرگداشت وی در سال ۱۳۸۵ با حضور بسیاری از بزرگان تئاتر در خانه هنرمندان ایران برگزار شد. او بعد از تحمل یک دوره طولانی بیماری، ظهر جمعه ۳۰ فروردین در سن ۷۹ سالگی در منزل شخصی خود در گذشت.

در سال ۸۸ وی بازیگر نمایش "قولنچ" به کارگردانی حسین بابایی بود. "فیس پوک" آخرین اثری بود که وی درمقام بازیگر و کارگردان درسالن سینما تئاتر فردوسی تهران به صحنه برد. نمایش¬هایی چون بلورک و چشمه نوش (۱۳۴۵)، بیژن و منیژه (۱۳۵۰)، مسافرخانه ( ۱۳۶۵)، مبارک در ژاپن ( ۱۳۷۷)، سعدی هملت می شود (1372 و 1383)، پینه‌دوز شهر ما (۱۳۸۳) جزو آثار برجسته سعدی افشار محسوب می شود. افشار یک بار پس از انقلاب به دعوت مدیران ارشد تئاتر سولی فرانسه برای اجرای نمایشی روحوضی به پاریس دعوت شد و در آن شهر به هنرنمایی پرداخت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها