از دیدگاه پستمدرنیسم نویسندگان از روی عادت متونی نوشته و پسازآن میمیرند. آنها محتوای متنی را که ارزش پیامش کاملاً نسبی و نزدیک به صفر است پشت سر میگذارند و تعجبآور نیست که با محتواهای نسبی در ادبیات پستمدرن مؤلف و مخاطب (حداقل در عرصه تئوری) دیگر وجود نداشته باشند. نتیجه این کار دنیایی از متون نوشتهشده است که ارزش پیام آنها حقیقتی ناپایدار است که هرگز نمیتوان آن را اثبات کرد.
دلیل این امر چندان دور از ذهن نیست: باوجود انکار همه جهان از سوی پستمدرنیسم، نظریههای بالا حداقل به یکی از سیستمهای جهانی حاکم وابسته است که اینیک ساختارشکنی محسوب میشود. برای پیروان پستمدرنیسم درواقع یک ساختار متافیزیکی جهانی وجود دارد که همزمان روبهزوال و انحطاط است. به همین دلیل است که پستمدرنیستها با سرمایهداری مخالفاند، سرمایهداری از دیدگاه آنها چارچوبی است برای تسلط مالی و معنوی.
اما نتیجه وابسته بودن پستمدرنیستها به هر نوع جهانشمولی صرفاً پوشش نهادن بر نظام حکمرانی جدیدی است که در آن میلیاردها انسان درهرصورت باید از خواب بیدار شوند، به کودکان خود غذا دهند و گاهی در فضای باز فوتبال بازی کنند.
اگر پیروان پستمدرنیسم به دلیلی که گفته شد از سرمایهداری نفرت دارند، همین میتواند دلیلی برای نفرت بقیه از پستمدرنیستها باشد. انسانها فهم و هوش کاربردی میخواهند نه یک بینظمی نسبیتی که اصل ساختارشکنی حاکم بر آن همانقدر محدود است که اصول مدرنیست محدود بودند.
متامدرنیست / metamodernist درباره واقعیت انحطاط و ضرورت اقدام فردی از طریق نزدیک شدن به حقیقت بهعنوان یک امر متافیزیکی با بیش از 4 بعد، گفتگو میکند.
در متامدرنیسم، تألیف بهعنوان یک اقدام متافیزیکی شناخته میشود که ابزار آن زبان واقعیت است نه واقعیتهای زبانی. نویسنده متامدرن در مواجهه با متون قابلقبول که همگی در مورد یک موضوع صحبت میکنند، دو موضوع را تشخیص میدهد: (1) اینکه یک زنجیره زمان و مکان واحد وجود ندارد بلکه جریانهای زبانی چندگانه و ناپایداری وجود دارند که زنجیره زمان و مکان خود رادارند و (2) این شرایط بار ارائه پیامهای خود را که به گونه دیگری قابلقبول هستند، بر دوش مؤلف گذاشته است.
درنتیجه گاهی نویسنده متامدرن بهصورت کلی و بهعنوان یک وظیفه عمومی برای مخاطبان مینویسد. در این موارد نویسنده نهفقط به دنبال درک واقعیاتی است که برای شخص او مهم هستند بلکه در پی نگارش متافیزیکی است که بر اساس محتوا پیشبینی میشود. پس میتوان گفت در متامدرنیسم تولد دوباره نویسنده روی میدهد.
درواقع موضوع متامدرن ازلحاظ فیزیکی گسسته اما ازنظر متافیزیکی متعدد و چندوجهی است. آنچه که قیاس مناسبتری برای نگارش متامدرن نشان میدهد، عملیات یک نیروی ذهنی گسسته است که آگاهی آن، تناقضات متعدد را کنترل و مدیریت میکند. بهبیاندیگر نویسنده متامدرن استاد ابعاد پنجم و ششم است که در آنها واقعیات گسسته در نوسان هستند. اما همچنان در برابر ابعاد نخستین کور باقیمانده است.
در حال حاضر پیروان پستمدرنیسم ادبی معتقدند نویسندگی و خلاقیت مرده است و تمام نوشتههای عصر حاضر «غیرخلاقانه» هستند و در صدسال آینده نویسندگی شامل رونوشت صرف متون خواهد شد.
پستمدرنیسم «نگارش غیر خلاق» و متامدرنیسم «فرانگارش خلاق» را ارائه میدهند. این بدان معنی نیست که نویسنده متامدرن هرگز متن بدیع خلق نمیکند بلکه در نگارش چنین متونی که نه صرفاً عطف به ماسبق بلکه خلاقانه باشند دست دارد.
این موضوع بههیچوجه ظرفیت تولید متون متامدرن را محدود نمیکند، درواقع متامدرنیسم برخلاف پستمدرنیسم بهعنوان یک مولد هم به زبان و هم به واقعیت میپردازد و نگارش متامدرن به نویسنده ظرفیت تولید و خلاقیت میدهد.
«سث آبرامسون» فارغالتحصیل دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد و کارگاه نویسندگان آیووا، نویسنده سه مجموعه شعر که آخرین مجموعه او به نام «دزدی» برنده جایزه شعر آکرون در سال 2012 شد.
{متامدرنیسم/ Metamodernism مجموعهای از تحولات در عرصه فلسفه، زیباییشناسی و فرهنگ در حال ظهور است که در واکنش به پستمدرنیسم شکلگرفته است. درحالیکه قرائتهای متفاوتی از این اصطلاح شده، در سالهای اخیر متامدرنیسم در موقعیت مداخله در آنچه بحث پست-پست مدرنیسم است قرارگرفته و نقش میانجی رابین جنبههای مدرنیم و پستمدرنیسم را بازی کرده است. این اصطلاح از سال 2010 بدین سو در مکاتب غربی نضج بیشتری یافته و به همین خاطر ترجمههای غلط از واژههایی مانند پستمدرن به فرا مدرن و ... که در زبان فارسی انجامشده، منجر به این شده که متامدرنیسم در فارسی ترجمه نشود و کمتر متونی در زبان فارسی میتوان یافت که به این واژه پرداخته است و این مقاله در ایبنا برای اولین بار بدان پرداخته است.}
(این ترجمه، برگرفته از مقاله مانیفست متامدرنیست / The Metamodernist Manifesto: The Rebirth of the Author به قلم سث آبرامسون درهافینگتن پست است)
نظر شما