واقعیت چند وجهی
ایده های نظری بالاش نخستین بار در سال 1922 در مجارستان منتشر شد. او طی دهه سی و چهل تصمیم گرفت تئوری های خود را در قالب کتابی ارائه کند. کتاب «نظریه سینمایی» بالاش از نظر تاریخ، نخستین کتاب تئوریک سینما در نوع خود بود. دادلی اندرو مولف کتاب تئوری های اساسی فیلم درباره کتاب بالاش می نویسد: «بالاش کتاب خود را با نگاهی به تکوین سینما آغاز می کند. هدف او عبارت محدود کردن موضوع سینما به هنر سینما یا آنچه که وی «شکل – زبان» سینما می نامد است.
بالاش در تاریخ سینما ذکر می کند که وقتی شرایط تجاری سینما اجازه داد، هنرسینما رشد و تکامل یافت. از آنجا که سینما در دوران های اولیه در گرو رحم و سخاوت گردانندگان تماشاخانه هایی بود که در پی برآوردن نیازهای یک سرگرمی جدید بودند، سینما همچنان مجبور بود با سالن های موسیقی، نمایش های عامیانه و واریته های مبتذل رقابت کند.»
برای نظریه پردزان شکل گرا ، تکنیک اهرم مهمی در تکامل و بلوغ اثر سینمایی محسوب می شود. در صفحه 151 کتاب می خوانیم : «از نظر بالاش، فرآیند سینما عبارت است از خلق کردن هنر سینما از ماده خام جهان ، اما ماده خام سینما دقیقاً همان واقعیت نیست بلکه «موضوع سینمایی» است که در دنیای خارجی نمود می کند و باید در اختیار سینماگر قرار گیرد تا به سینما تبدیل شود. این تصور بالاش از موضوع سینمایی عجیب و بی همتاست. بالاش به عنوان یک مارکسیست اعتقادی قوی به واقعیت داشت و معتقد بود دنیای خارجی مستقل از درک و احساس انسانی است. هنر هرگز نمی تواند نقش واقعیت را به چنگ آورد، زیرا هنر همواره انگاره ها و مفاهیم انسانی خود را بر این جهان می تاباند اما واقعیت چند وجهی است و امکان استفاده های گوناگون از آن وجود دارد.»
نسخه دگرگون شده واقعیت
«کشف موضوع» به عقیده بالاش برای سینماگر از ارجحیت خاصی برخوردار است. مولف کتاب تئوری های اساسی فیلم اعتقاد دارد : «توجه بالاش به انتخاب صحیح موضوعات سینمایی چنان نظریه وی را تحت تاثیر قرار می دهد که وی به فیلمنامه، مقام و ارزش یک کار هنری مستقل را اعطاء می کند. بالاش معتقد است همنطور که ما نمایشنامه های شکسپیر را حتی وقتی به اجرا در نیامده باشند، تمام شده و کامل می دانیم ، فیلمنامه تمام شده را نیز می توانیم به عنوان نسخه کاملاً دگرگون شده واقعیت بخوانیم. از این نظر بالاش مطمئناً با غالب نظریه پردازان در تضاد است. به اعتقاد بالاش ماده خام سینما چیزی نیست که در جهان خارجی نهفته باشد تا هرکس از آن استفاده کند، بلکه ماده خام سینما فقط برای آنها که استعداد و کارمایه جستجوی آن را در تجربه های خویش دارند، موجود است.»
بعد از رسوخ صدا به ساحت سینما و به حاشیه رفتن سینمای صامت، تکنیک های فیلسازی نیز دستخوش تحولات نوینی شد. در ارتباط با تصور بالاش از تکنیک سینما در صفحه 155 کتاب می خوانیم: «تصور بالاش از تکنیک سینما کاملاً بر این اساس بود که سینما تصویر واقعیت نیست و شکل انسانی شده طبیعت است، زیرا دورنمایی که ما به عنوان پس زمینه درام خود بر می گزینیم ، محصول انگاره های فرهنگی نهفته در وجود ماست. اندیشه فوق که اخیراً توسط مجلات سینمایی دست چپی فرانسه هم دنبال شده ، در حقیقت از شکل گرایی روسی نشئت می گیرد و از آنجا که تصورات و اندیشه های ما به مفهوم واقعی کلمه پدیده ای فرهنگی است نه پدیده ای طبیعی ، پس وقتی هنرمند واقعیت را در اثرش از شکل می اندازد، صدمه فراوانی به آن نرسانده است. در حقیقت هنرمند از طریق این کار، گستره انگاره های بصری ذهن را بسط می دهد تا او واقعیت را از زاویه جدیدی بنگرد.»
سامانه ذهنیت و عینیت
ترفند های فرم گرایانه برای جلب توجه مخاطب در دوره های مختلف توسط سینماگران لحاظ شده است. مولف کتاب تئوری های اساسی فیلم می گوید: «بالاش فقط تا آن حد طرفدار زوایای عجیب و غریب است که بیننده قادر به جهت یابی و تشخیص موقعیت در توصیر بوده، بتواند آشنا را از ناآشنا تمیز دهد. به عنوان مثال ، بالاش وقتی طرفدار استفاده از نماهای ذهنی و فصول کاملاً رویاگونه است که این از شکل اندازی تصویری و داستانی بر زمینه طرح داستانی معقولی قرار گرفته باشد و به نوبه خود به پیشبرد و یا تفسیر آن کمک کند. دیدگاه بالاش در اینجا از بعضی جهات به دیدگاه موکاروسکی نزدیک می شود که از نظرش افراط در «پیش نماسازی» درک هنری را تنزل می دهد نه ارتقاء .»
به تعبیر برخی نظریه پردازان شکل گرا، محتوا در فرایند تکنیکی اثر، ذره ذره خودی نشان داده و به ناخودآگاه تماشاچی رسوب می کند. درباره ماهیت تکنیک در صفحه 158 کتاب می خوانیم : «با آن که بالاش ماهیت قرار دادی و شکل گرایانه تکنیک های سینمایی را می پذیرد اما همواره از فیلمساز می خواهد که تکنیک را ساعیانه و همیشه در رابطه با تصورات روزمره بکار گیرد و مفهوم خود را از دنیای عادی صوت و نور خلق کند. بالاش در نوشته هایش به دفعات از زبان مارکسیستی کمک می گیرد تا به افراط کاری فیلم های بیش از حد شکل افتاده حمله کند. این گونه فیلمها درک عادی و سالم انسان را نادیده گرفته و از نظر تصویری و ریتمی دنیاهای بیگانه ای خلق می کنند.
بالاش معتقد است این گونه فیلم ها نمایشگر پدیده مخرب هنر بورژوازی است. این فیلمها حالت انسانی را از چهره آدمیان و مشخصه را از اشیاء گرفته و تجلیات انتزاعی و سیالی خلق می کنند که بیانگر هیچ چیز نیستند. بالاش که کمتر از شکل گرایان روسی جانبدار شکل مطلق بود، می خواست که در عین حفظ اهمیت و ارزشی شی آن را از طریق تکنیک سینمایی به سطح مفهوم ارتقاء دهد. توجه بالاش همواره معطوف شی بود، حال آنکه از نظر شکلفسکی و سایر شکل گرایان ، لحظه ای که هنرمند شی را لمس می کند، دیگر نقش شی در فرآیند هنری تمام شده است.»
کتاب «تئوری های اساسی فیلم» به قلم دادلی اندرو و با برگردان مسعود مدنی به مشتاقان مباحث تئوریک سینما در پاییز سال 1365 معرفی شد. این کتاب توسط انتشارت عکس معاصر با شمارگان پنج هزار نسخه و به قیمت 800 ریال بهدست اهالی علاقهمندان هنرهفتم رسید.
نظر شما