دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۱
درباره نویسنده‌ای که 12سالگی مدرسه رفت و با ارواح ملاقات کرد

گاردین به مناسبت ادیشن جدید کتابی از «پنه لوپه مارگارت لایولی» به‌نام «آمونیت‌ها(شاخ قوچی) و ماهی جهشی: زندگی در زمان» شرح حال مختصری از وی را از زبان خودش نوشته است که با هم می خوانیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین، «پنه لوپه لیولی / Penelope Lively » نویسنده انگلیسی و برنده جایزه بوکر 1987 برای رمان «آلبوم خانوادگی»، از زندگی و اعتقادات خود چنین می‌گوید:

نخستین خاطرات من مربوط به یک باغ است. من در چهار مایلی حومه شهر قاهره در یک باغ متولد شدم و تا 12 سالگی که به انگلستان رفتم در هیچ مدرسه‌ای تحصیل‌نکرده بودم. تا آن زمان بیشتر وقت من با درختان اکالیپتوس می‌گذشت.

من تقریباً تصادفی وارد عرصه نوشتن شدم. نسل حاضر نویسندگان جوان، به موضوعات خلاقانه‌ای می‌پردازند که هیچ‌یک از آن‌ها برای نسل من وجود نداشت و ما فقط سخت کار می‌کردیم.

من هنوز هم وقتی به یاد همسرم می‌افتم، گریه می‌کنم. ما 41 سال کنار یکدیگر زندگی کردیم تا اینکه او در سال 1998 از دنیا رفت. او یک استاد دانشگاه بود و گاهی پیش می‌آمد که مدت‌زمان کوتاهی از هم دورباشیم. هرچند اکنون خود را با تنهایی وفق داده‌ام و باوجودآنکه خانواده و دوستانم در کنارم هستند ولی هنوز دلم برایش تنگ می‌شود.

سن و سال چیزی نیست که در یک‌نیمه شب به آن مبتلا شده باشید. سن در طول زمان ایجاد می‌شود. من دقیقاً همان کسی هستم که همیشه بوده‌ام و اکنون فقط جسمم تغییر کرده است. اکنون احساس می‌کنم در دام سن افتاده‌ام.

عشق آشکارترین احساسات انسان است که هیچ کاری در مورد آن نمی‌توان کرد. عشق احساسی فوق‌العاده است اما وحشتناک نیز هم هست چراکه از کنترل انسان خارج است.

طبقه اجتماعی اکنون بر پول مبتنی است. شما بسیار سریع از نوع پوشش یک فرد یا طرز صحبت کردن او می‌توانید طبقه اجتماعی او را حدس بزنید.

من بسیار مجذوب ویلیام گلدینگ ( برنده نوبل ادبیات در سال 1983 و نویسنده ارباب مگس‌ها) بودم. چند بار توانستم او را ملاقات کنم اما هر بار از شدت هیجان غیر از کلمه سلام چیز دیگری نتوانستم به او بگویم. من کاملاً بهت‌زده می‌شدم اما شک دارم او متوجه شده باشد.

با سعی و تلاش هر کاری را انجام دهید. هیچ‌چیز غمناک‌تر از هدر دادن فرصت‌ها نیست. من به خاطر زمان‌هایی که ریسک کرده‌ام و به مسائلی که خارج از آرامش زندگی‌ام بود، بله گفتم احساس غرور می‌کنم.

ای‌کاش به دنیای ماورای طبیعی اعتقاد داشتم. من در خانه‌های قدیمی زندگی کرده‌ام و هرگز به این فکر نمی‌کردم که شاید درجایی شبح ببینم درحالی‌که این می‌توانست بسیار جالب باشد. به‌هرحال یا من ضد شبح بودم یا آن‌ها من را شایسته هم‌کلامی با خود نمی‌دانستند!

من بدترین جهت‌یاب در دنیا هستم. نوه‌هایم می‌گویند: «هرگز به مادربزرگ نقشه برای جهت‌یابی ندهید.» و این واقعیت دارد چراکه ممکن است باراهنمایی من درنهایت سر از سوئیس دربیاورید.

بزرگ‌ترین تأسف من این است که چرا فرزند سوم ندارم. من دو فرزند دارم که بسیار فوق‌العاده هستند. اما گاهی احساس می‌کنم باید فرزند دیگری هم کنار ما بود.

(ادیشن جدید کتاب «آمونیت‌ها(شاخ قوچی) و ماهی جهشی: زندگی در زمان»/Ammonites and Leaping Fish: A Life in Time آگوست یعنی سه روز دیگر به قیمت 7 پوند راهی بازار می‌شود.)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها