در بخشی از این داستان بلند میخوانیم: «کیت با چمدانش در هال ایستاد و با نگاهش مورین را جستجو میکرد و دید کنار ویلیام، پشت به دیوار داده است. با نگاهش حرکات او را زیر نظر گرفت که در یک دست عروسکش را گرفته بود، ولی به ویلیام نگاه نمیکرد.
ویلیام گفت:« تو خوب میدانی که بالاخره با من ازدواج خواهی کرد، پس چرا همین حالا این کار را نکنیم.»
مورین درحالی که عروسک را در دست میچرخاند گفت:«خودم هم از این قضیه خبر دارم؟ واقفم؟ فکر نمیکنم اینطور باشد.»
ویلیام گفت:«آن اسباببازی را بده به من. از آن خوشم نمیآید.»
ولی این حرکت او به جا نبود، چون مورین حالت دفاعی به خودش گرفت و گفت:«قرار هم نیست تو از این خوشت بیاید.»
مورین به نظر بیحوصله و بداخلاق میرسید. آیا این حالت برای ویلیام خوشیمن بود و میتوانست شانس خود را بیازماید؟
میشد حدس زد که زندگی آنها در خانهای بزرگ در نقطهای عیاننشین، مثلاً در ناحیهی «ویلشایر» چطور خواهد بود. آنها میان تعداد زیادی اسب و سگ شکاری و فرزاندنشان با الگوی خانوداگی مناسب، خوشحال و راضی زندگی میکنند.»
دوریس لسینگ، متولد 1919 در کرمانشاه، نویسنده فقید انگلستان است. وی سال 2007 برنده نوبل ادبیات شد. لسینگ یکشنبه 17 نوامبر 2013 هنگامی که 94 ساله بود در لندن چشم از جهان فروبست. «علفهای هرز آواز میخوانند»، «دفترچه طلایی»، «تروریست دوستداشتنی» و «فرزند پنجم» برخی آثار این نویسندهاند.
انتشارات مروارید چاپ دوم داستان بلند «تابستان پیش از تاریکی» را که نخستین بار سال 1388 چاپ شده بود، با شمارگان 550 نسخه و بهای 13 هزار تومان منتشر کرده است.
نظر شما