این خاطرات حاصل مسابقههای خاطرهنویسی دفاع مقدس استان قزوین است که با عنوان «خاکریز» تا سال گذشته (1392) در این استان برگزار شدهاند.
در مقدمه این کتاب میخوانیم: «این خاطرات بسیار صمیمانه است. زبانی ساده مثل نویسندگانش دارد و از واژگانش برمیآید که از دل سوخته کدام مرد و زن ایرانی برآمده و لاجرم بر دل مخاطبانش مینشیند. خاکریز هدیهای است به همهی مردم ایران زمین که در روزگار غربت ارزشها به کمک دین و میهنشان شتافتند بیآنکه مزدی بخواهند.»
روحالله شریفی، ولیالله محمدی و کامبیز فتحیلوشانی به عنوان ناظران این آثار، خاطراتی را در این کتابها گرد آوردهاند که از طریق فراخوان به دبیرخانه جشنواره ارسال شده بود. عامیانه بودن شیوه بیان خاطرات، از ویژگی هر دوی این مجلدات است.
«کفشهای شما!» عنوان یکی از خاطرات این کتاب است که در بخشی از آن میخوانیم: «یکی از روزهای تابستان بود که به مهمانی خانه دوستم رفته بودیم. بعد از صرف غذا و چای خواستیم به منزل خودمان بیاییم. دوستم گفت: «بنشین، مگه عجله داری؟ حالا میروی». چند ساعت که گذشت به دوستم گفتم: «چیزی شده؟» گفت:«یکی از کفشهایت نیست. شما کفشهای منو بپوش تا کفشتو پیدا کنم». خندیدم و گفتم: «باید یه کفش باشه». گفت: «چرا؟» گفتم: حسن جان من که یک پا بیشتر ندارم!»
«مادر» عنوان دیگر خاطره آمده در این مجلدات است: «وقتی جنازه شهید «علیاکبر احمدی» را به سپاه قزوین در خیابان نادری آوردند، پدر، برادرها و دوستان دور تابوت را گرفته بر سر و سینه میزدیم. ناگهان مادر شهید از راه رسید. وقتی به 4 قدمی جنازه رسید ایستاد و دست بر روی سینه گذاشت: «السلام ای شهید راه خدا». بعد آمد جلو و بر سر همهی فرزندانش فریاد زد: «چرا اجر پسر مرا ضایع میکنید؟» خم شد و روی شهیدش را بوسید و رفت.»
کتابهای «خاکریز 1» و «خاکریز 2»، به کوشش مدیریت هنری و ادبیات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان قزوین و از سوی نشر صریر با شمارگان دو هزار نسخه منتشر شدهاند.
نظر شما