پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۰
فاجعه بشری یا رسوایی حرفه‌ای برای گران‌ترین کشتی جنگی؟

حبیب احمدزاده در بخشی از کتاب «داستان‌های شهر جنگی»، با عنوان «سنگينی ‌اين‌ بار را تا آخر عمر بر دوش ‌خواهم ‌كشيد» سیاست‌ها و اقدامات آمریکا در جنگ تحمیلی عراق، به ویژه حمله به غیرنظامیان را به چالش کشیده است. به مناسبت 12 تیرماه سالگرد حمله امریکا به هواپیمای مسافربری ایران نگاهی داریم به این کتاب.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- حمله ناو جنگی «وینسنس» آمریکا به هواپیمای مسافربری ایرباس جمهوری اسلامی در 12 تیرماه سال 1367 در شرایطی که رزمندگان اسلام، اراده پولادین ملت سلحشور ایران اسلامی در دفاع مقدس را به ارتش بعثی و جبهه‌ متحد دشمنان انقلاب اسلامی تحمیل کرده بودند، ثابت کرد که دولت آمریکا برای اهداف شیطانی خود از ارتکاب هیچ جنایتی فروگذار نیست.

حبیب احمدزاده در «داستان‌های شهر جنگی» که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده، به پرسشگری و واکاوی این جنایت فراموش‌ناشدنی پرداخته است.

«داستان‌های شهر جنگی» که تاکنون به چاپ نوزدهم رسیده، هفت داستان از زاویه نگاه متفاوت به جنگ و دفاع مقدس دارد. چهار داستان اول این مجموعه یعنی «پرعقاب»، «هواپیما»، «چتری برای کارگردان» و در نهایت «سی و نه و یک اسیر» جزو داستان‌های خوب و قوی این مجموعه هستند.
 
«پرعقاب» تک‌تیراندازی ایرانی را روایت می‌کند که در کمین نشسته تا سربازی عراقی را هدف بگیرد. در قسمتی از آن می خوانیم: «می دانی اکنون چند نفر در پای قبضه خودی منتظر شنیدن تماس بی سیم من هستند؟ پنج نفر... پنج قبضه چی... می خواهی آنان را بشناسی؟ این حق توست، یکی از آنان مهدی است که قبل از جنگ پدرش را از دست داده. مادرش رختشوی بیمارستان بود... تا اینکه یکی از آن هزار گلوله بر رختشوی خانه بیمارستان فرود آمد، می خواهی بدانی چند روز دیگر طول کشید تا آن همه ملحفه ی خونین دوباره سفید شدند؟...» 

«هواپیما» روایتی از رویاهای کودکی برای به دست آوردن هواپیمایی است که صاحب مغازه حاضر به فروشش نیست. سال‌ها می‌گذرد و با شروع جنگ، کودک که اکنون بزرگ شده‌ دوباره در همان مغازه با هواپیما مواجه می‌شود.
 
«چتری برای کارگردان» داستان به رخ کشیدن دیدگاهی دیگر در جنگ است. این داستان روایتگر کارگردان جوانی است که در جبهه دیده‌بانی می‌کند اما علاقه او به سینما و دید سینمایی‌اش محیط و اطرافیانش را تحت تاثیر قرار می‌دهد: «...جمشید، جمشید، جمشید! همان شب آخر قبل از رفتن که خبرمان کردند. من و امیر با همان موتور سیکلت آمدیم و تو را دیدیم که از خط آتش جزیره مینو برگشته ای، هیچ اثری از ترکش بر بدنت نبود و فقط کاسه ی پشت سر و مغزت را در جزیره جا گذاشته بودند و می گفتند آن توده‌ی خاکستری رنگ با تمام رؤیاها و آرزوهای کارگردان شدن، فیلمنامه ها، سوژه ها قطع و وصل های آیزنشتاینی و هرم آوانگاردت، پخش شده روی نخل های بی سر و دیگر قابل جمع کردن نیست...» 

«سی و نه و یک اسیر» قصه رزمنده جوانی است که به همراه راننده پیر اتوبوسی مامور می‌شود تا سی و نه اسیر را از منطقه عملیات خارج کند: «...نگاهی به داخل اتوبوس کردم، سکوت کامل، هیچ کس تکان نمی‌خورد، لحظه ای احساس قدرت بی نظیری کردم، انگار که همه چیز و همه کس منتظر تصمیم گیری من بودند و تصمیم من همین بود: باید غرورش را از او می گرفتم، اسلحه را روی شقیقه ی کماندو گذاشتم لحظه ای صدای نفس نفسش قطع شد، نوک تیز شعله پوش روی پوستش جا خوش کرد، اسلحه را چرخاندم و از شقیقه فاصله گرفتم و ماشه را چکاندم...» 

« فرار مرد جنگی» داستان رزمنده‌ای است که یک پای خود را در جنگ از دست داده است و اتفاقی، یکی از هم محله‌ای خود را در منطقه می‌بیند. از خلال این آشنایی خواننده متوجه می‌شود که سرباز دل در گروی دختر همسایه دارد. سرباز قصد دارد تا از طریق این آشنای قدیمی از محل زندگی دختر خبردار شود که متوجه می‌شود او نیز قصد ازدواج با همان دختر را دارد: «...پاکت را باز کردم یک کارت دعوت آبی رنگ، به شکل پروانه خودش را داد بیرون، پاکت از نوع همان نامه های جبهه بود، خاکی رنگ که روی همه شان چاپی نوشته می شد "اهدایی به رزمندگان اسلام" لبه کارت را که باز کردم بدنم به مور مور خاصی افتاد، هم انتظارش را داشتم و هم نداشتم اسم کوچک هردوشان نوشته شده بود "مصطفی... و ...ناهید...» 

«نامه‌ای به خانواده سعد» بر اساس نامه‌ای است که یک سرباز ایرانی سال‌ها بعد از جنگ برای خانوادۀ سربازی عراقی می‌نویسد: «...بله من با جسد پسرتان رو به رو شدم که به حالت دو زانو، بر زمین نشانده شده بود و گردن و هر دو مچ دستش را از پشت با سیم های تلفن صحرایی، به تابلوی تقاطع جاده بسته بودند و خون، به صورت جویباری کوچک، از زیر پاهایش جاری شده بود...» 

« اگر دریا قلی نبود» نیز که آخرین داستان از این مجموعه است، روایتی احساسی از دریاقلی است؛ اولین ایرانی که متوجه حمله عراقی‌ها شد و برای خبردارکردن نیروهای خودی از ورود دشمن مسافت زیادی را یک نفس رکاب زد تا خود را به موقع برساند. 

در پایان داستان‌های کتاب، در ابتدا نامه خود خطاب به «ویل راجرز» فرمانده ناو جنگی و پیشرفته وینسنس را آورده‌است: «...آقای ویل راجرز! این گفته را به یاد دارید؟ "من سنگینی این بار را تا پایان عمر به دوش خواهم کشید." جمله‌ای که فردای انهدام هواپیمای ایرباس، خبرگزاری‌ها از زبان شما بازگو کردند ... اگر آن جمله از صمیم قلب ادا نشده و یا با گذشت زبان به فراموشی نسبی سپرده شده باشد، شما اکنون در کنار خانواده‌تان به راحتی زندگی می‌کنید و آن مدال شجاعت را که در برگشت از آن ماموریت دردناک، رئیس جمهور ریگان، در مقابل چشم همگان، در اسکله به سینه‌تان دوخت، در قابی مخصوص در بهترین نقطه منزلتان قرار داده و بدان مدال خونین افتخار می کنید؟!...» 

پس از اتمام نامه احمدزاده خطاب به ویل راجرز، جوابیه‌های نظامیان آمریکایی به این نامه از نظر خواننده می‌گذرد. سه نامه ابتدایی که در حد یک تلگراف و پیام کوتاه است هرکدام پاسخی داده و ابراز بی‌اطلاعی کرده‌اند. 

نامه چهارم از سوی کاپیتان «دان هری بین» با 28 سال سابقه خدمت در نیروی دریایی آمریکا ارسال شده است. این کاپیتان نیروی دریایی با استناد به مقاله چاپ شده در 13 جولای 1992 در نشریه نیوزویک به نوعی گناهکار بودن آمریکا و نیروی دریایی آن را در این حادثه نشان داده است: « ... انهدام پرواز شماره 655 ایران ایر فاجعه بشری بود. وجهه جهانی آمریکا را خدشه‌دار کرد و برای نیروی دریایی رسوایی حرفه‌ای بود. گران‌ترین کشتی جنگی، که برای نشانه رفتن و زدن بیش از دویست موشک در یک زمان، طراحی شده بود، در اولین حمله خود هواپیمای مسافربری حامل شهروندان بی‌گناه را منهدم کرده بود. وینسنس در هنگام حمله، با نقض قوانین بین‌المللی درون قلمرو آبی ایران بود.» 

در اظهارات خدمه و فرمانده ناو وینسنس و همچنین فرماندهان ارشد نیروی دریایی آمریکا بارها به F-14 بودن هواپیمای دیده شده در رادارهای فوق پیشرفته وینسنس در آن زمان اشاره شده است. اشتباه انسانی تا چه اندازه می‌توانسته در این حمله نظامی موثر باشد.
 
در ادامه این کتاب مقالاتی از این نوع منتشر شده و نامه یک گروهبان نیروی دریایی و یک استاد دانشگاه میسوری نیز به چاپ رسیده است که می‌تواند سندی بر اثبات گناهکاری آمریکا و نیروهای متجاوز نظامی آن باشد. در پایان کتاب متن نامه‌ها و مقالات به انگلیسی نیز چاپ و منتشر شده است.
 
حبیب احمدزاده، داستان‌نویس، فیلمنامه‌نویس و مستندساز، فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر تهران و دکترای پژوهش هنر در دانشگاه تربیت مدرس است. او از جمله فعالان در عرصه ادبیات و هنر پایداری بوده و تا کنون دو کتاب و چندین فیلمنامه در این زمینه نگاشته‌است.  

«داستان‌های شهر جنگی»، اثر حبیب احمدزاده، از سوی دفتر ادبيات ‌و هنر مقاومت ‌حوزه‌ هنري‌ سازمان ‌تبليغات ‌اسلامي‌ در  ‌1376 منتشر و تاکنون 19 بار تجدید چاپ شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها