روزنامه بانی فیلم امروز در صفحه «تلویزیون» خود از فیلم مستند «و من مسافرم» که با موضوع زندگی سهراب سپهری ساخته شده خبری را منتشر کرده است. این مستند دیپلم افتخار بهترین تحقیق و پژوهش را از جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران دریافت کرده و قرار است از شبکه مستند پخش شود. «و من مسافرم» درباره مستندسازی است که علاقه مند به شعر سهراب سپهری است. او به زادگاه شاعر می رود و تاثیر شعرهای او را بر مردم زادگاهش مشاهده می کند. مستند «و من مسافرم» بیشتر به زندگی سهراب سپهری در جوانی و نوجوانی می پردازد تا روایت جدیدی از زندگی وی به مخاطب عرضه کند.
روزنامه ایران/ کارنامه دهه هفتادی محمدعلی سپانلو
ایران امروز در صفحه «شعر» خود نگاهی به کارنامه دهه هفتادی محمدعلی سپانلو در کتاب «پاییز در بزرگ راه» داشته است. وی سالهای مداوم به سعی، خطا کردن و آزمودن ایده های خود در شعرهایش پرداخته و اکنون به زبان مستقل و خاص در شعر خود دست یافته است. سپانلو از معدود شاعران ایرانی است که در ادبیات غرب شناخته شده و سالها علاوه بر شعر به پژوهش، نقد و ترجمه نیز پرداخته است. به گفته این روزنامه اگر نگاهی به شعرهای دهه هفتاد او بیندازیم، در سالهای ابتدایی دهه او درگیر لزوم استفاده از وزن و کلمات دشوار بوده و همچنین شعرهایش مصراع های طولانی و پیچیده داشته است.
روزنامه شاپرک/گفت و گو با لیلی گلستان
شاپرک امروز در ستون «خبر ادبی» خود گفت و گویی با لیلی گلستان در خصوص کتاب «زندگی در پیش رو» را از ایسنا منعکس کرده است. این کتاب که نوشته «رومن گاری» است، سالها توقیف بوده و یکبار مجوز نشر گرفت اما بعد از چند بار تجدید چاپ باز هم توقیف شد و تاکنون مجوز انتشار نگرفته است. لیلی گلستان مترجم کتاب «زندگی در پیش رو» درباره انتشار این کتاب می گوید: بعد از 12 سال توقیف این کتاب با چند نقطه به جای یک کلمه که دو حرف اولش را نوشته بودیم درامد و من به همه گفتم نقطه چین ها را خودتان پر کنید! اما دوباره بعد از چهار چاپ مکرر، توقیف شد و توقیف ماند و حالا به شکل افست در همه جا یافت می شود و من خیلی خوشحالم چرا که قصدم از ترجمه آن مال اندوزی نبود بلکه دوست داشتم خوانده شود که دارد خوانده می شود.
روزنامه اعتماد/ مروری بر رمان «گاماسیاب ماهی ندارد»
روزنامه اعتماد امروز در صفحه «تاریخ» خود نگاهی به رمان «گاماسیاب ماهی ندارد» نوشته حامد اسماعيليون انداخته است. كتابي كه به وقايعي نزديك (تاريخ ايران در دهه 60) از خلال روايت سه خط داستاني تا حدودي مرتبط مي پردازد را آيا مي توان تاريخي خواند؟ به عبارت ديگر از كجاي گذشته به بعد را مي توان تاريخ خواند و چند سال اگر از يك رويداد بگذرد، خصلت تاريخي مي يابد؟ بعد از پاسخ به اين پرسش نخست، مشكل بعدي مطرح مي شود: نسبت ميان ادبيات و تاريخ چيست؟ وقايع تاريخي چگونه در يك اثر ادبي بازتاب مي يابند؟ اساسا آيا مي توان خط تمايز دقيقي ميان تاريخ و ادبيات كشيد؟ اين پرسش را درباره شاهنامه فردوسي كه در آن مرز ميان تاريخ و اسطوره حتي به طور دقيق مشخص نيست، نمي پرسيم، بلكه حتي مي توان پرسيد كه تاريخ بيهقي كه صراحتا نام تاريخ را بر خود دارد، اثري ادبي است يا تاريخي؟ شرح زندگاني من (عبدالله مستوفي) و حيات يحيي (ميرزا يحيي دولت آبادي) چطور؟ اين در زمانه ما است كه مرزگذاري ميان رشته هاي علمي چنين سفت و سخت شده است، اگرچه در سال هاي اخير به ويژه در علوم انساني و فرهنگي چنين تمايزگذاري هايي اعتبار پيشين خود را از دست داده است. در هر صورت در شرايط فقدان حتي وقايع نگاري هاي مرسوم يا مستندسازي هاي لازم كه شرط اوليه هرگونه تاريخ نگاري است، انتظار تاريخ تحليلي و تحليل تاريخي از آن سال هاي نه چندان دور نمي رود، اگرچه برخي به ويژه در سال هاي اخير و با پروبلماتيك شدن موضوع، تلاش كرده اند طرحي از آن روزگار ارائه كنند. در چنين خلائي اما نمي توان سكوت هنر و به طور خاص ادبيات را توجيه كرد چرا كه خلق اثر هنري الزاما ربطي به آثار تاريخي و تحليلي ندارد، اگرچه وجود آنها مي تواند به پرمايه شدن اثر كمك كند. همين كه هنرمند و نويسنده اي باشد كه تجربه هاي زيسته خود را در قالب اثر هنري بازتاب دهد، غنيمت است. براي مثال آثاري چون فتحنامه مغان و ميرنوروزي ما (هر دو از هوشنگ گلشيري و منتشر شده در مجموعه نيمه تاريك ماه) از معدود آثار ادبي هستند كه با وجود همه مشكلات، توانسته اند نمايانگر دست كم تجربه بخشي از ايرانيان در دهه 60 باشند، دهه اي كه به لحاظ كميت و كيفيت رخدادها چنان غني و سرشار است كه مي تواند دستمايه خلق آثار بي شمار ادبي، سينمايي، نقاشي، تئاتر، موسيقي و... باشد.
«گاماسياب ماهي ندارد» از اين حيث اثري قابل تامل است. این رمان سه داستان را به شكل موازي تعريف مي كند، قصه جعفر، نوجواني ساكن يكي از روستاهاي شمال كه در بحبوحه انقلاب، به آن مي پيوندد و ابتدا به كميته هاي انقلاب و سپس به سپاه وارد مي شود و در جنگ به يكي از فرماندهان جوان و جدي و كاربلد بدل مي شود، داستان بعدي روايت خانواده پوران است، زني با دو فرزند پسر كه شوهرش مهندس شركت نفت در كرمانشاه است و مهم ترين دغدغه اش بقاي خانواده است، خانواده اي كه در معرض كوران حوادث است، از جنگ و ترورها گرفته تا موشك باران و فشار اقتصادي و... و در نهايت خط داستاني سوم، قصه زندگي سوسن خواهر جوان و دانشجوي پوران است كه جذب يكي از گروه هاي مخالف شده و سرگردان غربت است و به تنها چيزي كه فكر مي كند، آرمان هايش است. اين سه داستان موازي يكديگر تعريف مي شوند، هر فصل نام يك تاريخ را بر خود دارد و كل ماجرا با همين توالي تاريخي از سال 1360 تا 1367 يعني پايان جنگ و عمليات مرصاد روايت مي شود.
روزنامه شرق/ نگاهی به کتاب «جنبش تسخیر»
شرق امروز در صفحه «اندیشه» خود نگاهی به کتاب «جنبش تسخیر» نوشته «نوام چامسکی» انداخته است. جنبش تسخیر به سلسله اعتراضهای مردمی گفته میشود که از سپتامبر 2011 تا مارس 2012 در ایالات متحده آمریکا صورت گرفت. این اعتراضات پردامنه از نیویورک آغاز شد و با گسترش و ایجاد سازماندهی و شبکههای سراسری توسط فعالان آن به 122 شهر در آمریکا رسید. حرکت آغازین این جنبش، تسخیر خانههای مصادرهشده مردم بعد از بحران اقتصادی سال 2007 و ایجاد اختلال در حراج و مزایده آنها بود. معترضان با راهپیمایی در خیابانها و برپاکردن چادر و سکونت در خیابان اعتراض خود را به این اقدامات اعلام کردند. جنبش تسخیر نیز همانند شورشهای 1968 دستاوردهای فرهنگی زیادی داشت و تغییراتی اساسی را در گزارههای صلبی به وجود آورد که برای چند دهه در گفتمان سیاسی جهان رایج بود. اینکه با تجربه ناموفق «سوسیالیسم واقعا موجود» - که خود عملا چیزی جز سرمایهداری دولتی نبود- دیگر هیچ بدیل و جایگزینی برای سرمایهداری وجود ندارد و فقط باید به اصلاح آن پرداخت. اما جنبش تسخیر در مدت زمانی کوتاه تصویر یکدست و تر و تمیزی که رسانهها و دم و دستگاه ایدئولوژی سرمایه سعی در بازنمایی آن داشتند را برای همیشه خدشهدار کرد و زنگ خطر را برای آن به صدا در آورد. آغاز جنبش تسخیر در خیابانی است که بورس نیویورک بهعنوان مرکز قویترین اقتصاد جهان و امپراتوری سرمایه در آن واقع شده است. این جنبش از همین نقطه ورشکستگی عمومی را در جهان منعکس کرد.
روزنامه اطلاعات/طنز در گلستان سعدی
این روزنامه امروز در ستون «طنز» خود برخی از حکایت های سعدی در گلستان را بررسی می کند و به شرح طنز آن می پردازد. اطلاعات در این بخش به برخی از این حکایت اشاره می کند و می گوید: عابدی را پادشاهی طلب کرد. اندیشید که داروی بخورم تا ضعیف شوم مگر اعتقادی که دارد در حق من زیادت کند. آوردهاند که داروی قاتل بخورد و بمرد.
آن که چون پسته دیدمش همه مغز / پوست بر پوست بود همچو پیاز
پارسایان روی در مخلوق / پشت بر قبله میکنند نماز
***
چون بنده خدای خویش خواند / باید که به جز خدا نداند
شرح طنز
در این حکایت باز ساختار فکاهه «یا به قول امروزی جوک و به قول قدیمیها لطیفه» حاکم است. در فکاهه، اغلب اوقات به غیر از بخش اول یا مبتدا و بخش دوم یا منتها، بخش میانی نداریم و چنان است که بخش منتها متضاد با ابتداست.
طنز در این حکایت، طنز موقعیت و طنز آشکار است. پارسای ریاکار این حکایت، میخواهد که در نزد پادشاه، ظاهری ضعیف و نحیف داشته باشد یعنی در اثر ریاضت به این حال افتادهام! اما، موقعیت آشکار برخلاف تصور پارسای ریاکار درمیآید: «آوردهاند که داروی قاتل بخورد و بمرد.
نظر شما