بهزاد بهزادپور برای بسیاری از مخاطبان سینما با ایفای نقش در فیلم «بلمی به سوی ساحل» شناخته می شود. فیلم «خداحافظ رفیق» نیز آخرین ساخته وی در سینماست. وی در تجربههای نوشتاری سابق خود که برخی از آنها پیش از این با همکاری سید مهدی شجاعی و مجید مجیدی تألیف و منتشر شده نشان داده که اهل غافلگیری مخاطب خود است.
داستان این فیلمنامه ماجرای حمل یک محموله سری توسط یک کشتی ایرانی در بحبوحه جنگ تحمیلی، از سمت غرب آسیا به ایران را روایت میکند؛ محمولهای که به دلیل شرایط خاص آن کاپیتان کشتی حتی از ورود و خروج ملوانان کشتی نیز ممانعت به عمل میآورد و این سختگیریهاست که حساسیتبرانگیز شده و در نهایت نیز با پیدا شدن چند ملوان جاسوس در کشتی ماجرای حمل این محموله به ایران با مخاطرات جدی مواجه میشود.
این اثر در همان بخش نخست برخورد با مخاطبش وی را با لوکیشنی بکر و تازه که دریا و کشتی اقیانوسپیماست، مواجه میکند؛ موقعیتی که در آثار نوشتاری و سینمایی ایرانی نمونه هایی همچون جنگ نفتکش ها، طوفان و باشگاه سری وجود داشته است. بهزادپور در بخشهای زیادی از داستانش، این کشتی و سرنشینان آن را در خارج از ایران به تصویر میکشد و شرح سفر آنها به بیش از دو کشور و مواجه شدن آنها با افرادی غیر ایرانی و موقعیتهای داستانی غیر بومی را برای مخاطب داخلی به نمایش میگذارد.
از دیگر تجربیات بهزاد پور در مقام نویسندگی میتوان به خلق فیلمنامههای خداحافظ رفیق، رنجر، باشگاه سری، آخرین شناسایی، قله دنیا ۱ و ۲ (مشترک با سید مهدی شجاعی) و کلانتری غیرانتفاعی (مشترک با سید مهدی شجاعی) اشاره کرد.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
«کشتی ایران – عرشه
سجاد موبایل بر گوش بر گرد کانتینرها میگردد و کاپیتان نیز شانه به شانه او حرکت میکند: سجاد چنین پاسخ میدهد:
سجاد: اینجا ماسک نداریم که... باید دستساز درست کنم... خب معلومه که اگر برای خنثی کردنشون ، یه اوستا هدایتم کنه، سریعتره و هم موفقتر...
کاپیتان از سخنان سجاد حیرتزده شده، سجاد در پناه کانتینرها میایستد و چنین ادامه میدهد:
سجاد: اون بچههایی که به اوستا بودنشون شک ندارم، یکی اصغر رضایی بود که شهید شده، یکی داود کرامت بود که اونم شهید شده، یکی هم حسین زارع بود که اون هم شیمیایی بود و سه ماه پیش شهید شد،... دیگه، دیگه کسی که زنده مونده باشه یادم نمیاد... من چارهای ندارم، باید شروع کنم.
کاپیتان حیرتزده از سجاد سوال میکند.
کاپیتان: ماسک چه ربطی به خنثی کردن داره؟
سجاد: بریم تو کابین.
کابین کاپیتان – داخلی
نقشه دریایی بر روی میز پهن میشود. بر روی مکانی از نقشه با مداد ضربدری زده میشود سپس صدای سجاد بر روی نقشه میآید:
صدای سجاد: ما اینجاییم، بروبچههای ایران میگن احتمالا تو اینجا، بندر سنگاپور منتظر هستن.
کاپیتان: آخه برای چی؟!!
سجاد: بین این دوارده کانتینر، کانتینر شماره 8 یه کانتینر دوقلو اِ. یعنی سه چهارم این کانتبنر پر شده از مواد میکروبی مادر که برای ساخت بمبهای سیمیایی بکار میره؛ یک چهارم باقی مانده رو هم پر کردن از اجناس معمولی، که اگه یه وقت در این کانتینر رو باز کردیم، با اجناس معمولی مواجه بشیم.
سجاد بر روی کاغذ شکل کانتینر 8 و چگونگی جداسازی مواد شیمیایی در داخل آن را میکشد. کاپیتان که انگار تا انتهای ماجرا را خوانده، به افسر مخابرات که متحیر بر صندلی نشسته و به تصویر کانتینر مینگردنگاه میکند. سپس در حالی که قدم میزند، دیالوهای پایین را میگوید:
کاپیتان: دیگه همهچی معلوم شد... یک کشتی ایرانی که مواد میکروبی جهت ساختن بمب شیمیایی حمل میکرده، در سواحل سنگاپور توقیف شده؛ این سند روشن گواه بر این است که ایران سرگرم ساخت بمبهای شیمیایی است، به همین خاطر سازمان ملل تصویب میکند که جهت خلع سلاح ایران باید نمایندگانش تمام مراکز نظامی ایران را بازرسی کنند و... الی آخر، علیل و زمینگیر کردن ایران در برابر کوچکترین حمله نظامی، یعنی همو سناریویی که برای عراق اجرا کردن؛ عالیه... حرف نداره.
سجاد: دقیقا تمام اون فیلمهایی که در طی مسیر سر ما درآوردن برای وارد کردن این کانتینر به کشتی ما بود. حالا این کشتی با حمل این همه مواد میکروبی، بهترین سند برای تهمتهای اسرائیلیهاست.»
فیلمنامه «فوق سّری» اثر بهزاد بهزادپور در 200 صفحه و به قیمت 12 هزار تومان چاپ و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
نظر شما