خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهام اشرفی: همانطور که از نام رمان پیداست، مخاطب کتاب خود را با درونمایهای عاطفی روبهرو میبیند. این اثر حکایت عشقی آمیخته با همه دشواریهای زندگی در کلان شهر تهران است که ناخواسته بر آدمها و احساسات آنها در برقراری روابط بین فردییشان تاثیر میگذارد. رمان اینگونه آغاز میشود:
«حالا که اتاقم را با حجم بی انتهات پر کردهای بگو ببینم از خالبانو خبر داری؟ میتونی کمکم کنی که برای خالبانو اساماسی بفرستم ؟ خال بانو رو که می شناسی؟ باید بشناسیش. یعنی این طور که به ما گفتهان تو همه رو می شناسی و از زیر و روی زندگی ما خبر داری...»
کل رمان دربرگیرنده یک مونولوگ (تک گویی) نمایشی بلند است از زبان مردی به اسم «تحسین» با مخاطبی که قانوناً و شرعاً ساکت است و فقط گوش میکند تا وقتی که موعد تعیین شده فرا برسد یا نرسد. مخاطب «فرشته مرگ» است. او با سکوتش فقط به روایت «تحسین» از عشق به خال بانو گوش میکند. عشقی که از نظر تحسین با یک نگاه در یک مطب پزشکی شروع می شود اما در طول رمان خواننده متوجه میشود، شخصیت دختر است که با ترفند و نقشهای کوچک این عشق را پایهگذاری میکند. دختری زیبا با یک خال روی صورتش (خال بانو) با نام واقعی «سیمین»، که کارمند بانک است. خالبانو هرچند این عشق ساختگی را برنامهریزی کرده اما در کش و قوس داستان و در یک بزنگاه، عشق ساختگی جای خودش را به علاقه شدید واقعی میدهد و در حقیقت عاشق تحسین میشود.
رمان سرشار از اشاره به عناصر شهر تهران، به ویژه برج میلاد است و انگار این برج ناظر اصلی درگیری عشق دروغین و عشق حقیقی است که در نهایت به پیروزی حقیقت میانجامد و این عشق مقابل برج میلاد اوج میگیرد و نقطه اوج داستان را هم همراه خود بالا میکشد. جملاتی مانند «برج میلاد مثل آمپول آمادهی تزریق، تیز و نازک ایستاده و نگاهت میکنه.» «چیزی که هست حس و حال برج بسته به این که کجا باشی، نسبت به تو فرق میکنه. حالا کاری ندارم به حس و حال تو نسبت به برج میلاد .» «دیدم برج میلاد شکل دارتی شده که قلب آسمونو هدف گرفته ...» «برج میلادی که حتما شبیه تک چشمی بی قرار، منتظره تا رسیدن دو عاشق رو که من و خال بانو باشیم ببینه ...» و «دود سیگارمو فرستاده بودم توی چشم برج میلاد که مثل روح بلند بالایی که به زمین میخکوب شده باشه نگاهم می کرد.» بیانگر حضور ملموس این ساختمان در داستان است. هر چند هنگام حضور برج میلاد در این کتاب، نویسنده از آن با استفاده از استعاره، تشبیه و تشخیص یاد میکند اما این برج در داستان حضوری مستقیم دارد.
همچنین رمان، سرشار از اشاره به وجود رسانهها در زندگی و تاثیرش حتی بر عشقهای بین آدمهاست. عشق و رابطه «تحسین» و «خالبانو» به شدت وابسته به تلفن همراه و پیامکهای رد و بدل شده بین آنهاست و حتی جاهایی که موبایل خال بانو خاموش است خبری از هیچ عشقی، چه حقیقی و چه دروغین نیست. حضور رسانهها با به کار بردن چنین جملاتی نمود پیدا میکند. راوی علاوه بر اینکه داستان عشقش را برای «فرشتهی مرگ» روایت می کند، مشغول نوشتن این داستان در قالب رمان هم هست. «به همین عاشقانه که روزی کتاب خواهد شد چه من باشم چه نباشم قسم میخورم که آن موجود شکوهمند فرشتهای بود...» صفحه 132. کلهر در روایت این رمان از بینامتنیت هم استفاده کرده است، مانند جمله «گفتم: هیچ دقت کردهای که انار دلمون از حالا پیداست ؟» صفحه 29 یا «راهشو کج کرد به طرف مغازهای که یه چتر خوشگل مثل چتر مری پاپینز گذاشته بود توی ویترینش.»
«عاشقانه» رمان خوشخوانی به نظر میرسد و نویسنده سعی داشته تا آگاهانه از شخصیتپردازی و لحنهای متناسب با موقعیت و فضاسازی و ایجاد تصویر عینی و ملموس استفاده کند. البته این رمان سوالهایی را هم برای در ذهن مخاطب ایجاد میکند. پرسشهایی مانند چرا علی مردان، پدر خال بانو که حتی اسم فرزندانش را از روی شعرهای مورد علاقهاش انتخاب کرده، سفت و سخت سر عقاید خرافیاش می ماند ، حتی به قیمت از دست رفتن زندگی فرزندش؟ یا چرا فصل مربوط به خواستگاری تحسین از پروین آنقدر طولانی و دچار اطناب شده است؟
به هر حال «عاشقانه» تجربه دیگری در حوزه رمان بزرگسال برای کلهر است؛ داستاننویسی که تا چندسال پیش، تنها به عنوان نویسنده کودک و نوجوان نام خود را در فضای ادبیات داستانی ایران مطرح کرده بود.-
پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۰
نظر شما