در این گزارش به معرفی مهدی آذر در لابهلای متون تاریخی پرداخته شده است. درباره وی، کتابهای زیادی وجود ندارد و آثاری که در مورد خود او و فعالیتهایش نوشته شده، بسیار اندک و نادر هستند. انتشارات نامک نیز قرار بود در سال 1384 کتابی را با عنوان «خاطرات دکتر مهدی آذر» به کوشش امیر طیرانی (مصاحبههای این کتاب به وسیله ضیاآ صدقی تنظیم شده است) منتشر کند که اطلاعات فیپایی آن از سوی کتابخانه ملی به ثبت رسید اما به دلایلی اجازه انتشار پیدا نکرد.
دکتر مهدی آذر، متولد 1290 در مشهد، فرزند میرزا علی
آقا تبریزی، پزشک، سیاستمدار و وزیر فرهنگ دوران پهلوی دوم در دوران نخستوزیری محمد مصدق بوده است. آذر را پایه
گذار رشته طب داخلی در ایران به شمار میآورند.
او در زمان دوره نخستوزیری دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۳۱ به مقام وزارت فرهنگ منصوب شد و تا پایان دوره نخستوزیری مصدق در مقام خود برقرار بود. آذر در دوران وزارت خود افرادی چون دکتر غلامحسین مصاحب و احمد آرام را به معاونت و مجتبی مینوی، علی محمد عامری، حبیب یغمایی و احمدعلی رجایی و علی اکبر شهابی را به مدیر کلی برگزید. وی پس از کودتا زندانی شد و پس از آزادی از زندان به طبابت پرداخت.آذر پس از انقلاب مدیر مسوول روزنامه جبهه ملی شد و سپس به آمریکا رفت و در خردادماه 1373 در آنجا از دنیا رفت.
آذر طی چند مصاحبه (۸ نوار مصاحبه) با حبیب لاجوردی زندگانی خود و نظراتش را پیرامون تاریخ معاصر در پروژه تاریخ شفاهی ایران -دانشگاه هاروارد - مرکز مطالعات خاورمیانه شرح داده است.
چگونگی سردرآوردن وزیر فرهنگ در جبهه ملی
عبدالرضا هوشنگ مهدوي در کتاب «سرنوشت ياران دکتر مصدق» مینویسد: «پس از شهريور 1320 سکوت ناشي از حضور ديکتاتور شکست و احزاب و جمعيتهاي سياسي گوناگون شکل گرفت. پس از انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي در اسفند 1322، اين جمعيت با سه حزب ديگر که عبارت بودند از حزب پيکار، استقلال و ميهنپرستان ائتلاف کرد و نتيجه اين ائتلاف حزب ميهن بود. دکتر مهدي آذر، دکتر کريم سنجابي، دکتر محمدحسين عليآبادي و دکتر مسعود ملکي نماينده جمعيت خود در اين شورا بودند. روزنامه رستاخيز ارگان حزب ميهن بود. هدف از تاسيس اين حزب مقابله با احزاب وابسته به سياستهاي خارجي (حزب توده و حزب اراده ملي) اعلام شده بود. حزب ميهن در سال 1325 به حزب ايران پيوست. از فعاليتهاي حزبي او در اين سالها اطلاعاتي در دست نيست. در سال 1328 پس از تشکيلات جبهه ملي توسط دکتر محمد مصدق با اين تشکيلات نيز از طريق حزب ايران مرتبط گرديد.»
در «کتاب کنگره جبهه ملی ایران» که به کوشش امیر طیرانی درباره فعالیتهای وی در جبهه ملی نوشته شده است، میخوانیم: «دکتر آذر جزء هیأت موسس جبهه ملی دوم بود و در کنگره جبهه ملی در سال ۱۳۴۱ به سمت نایب اول کنگره از سوی شرکت کنندگان انتخاب شد. وی جز ۱۰ نفر اول منتخب کنگره برای شورای مرکزی جبهه ملی ایران (جبهه ملی دوم) بود.»
مهدی مویدزاده در کتاب جبهه ملی ایران در دهه 60 در مورد فعالیتهای جبهه ملی وی مینویسد: «دکتر آذر نشریه پیام جبهه ملی ایران را به عنوان ارگان رسمی جبهه ملی تاسیس نمود و به عنوان صاحب امتیاز آن معرفی گردید. این نشریه هفتهای سه شماره منتشر میشد و اصغر پارسا مدیر مسئول روزنامه و دکتر سید حسین موسویان مدیر اجرایی آن بود.»
وی در همین کتاب مینویسد: «پس از اعلام ارتداد جبهه ملی دکتر آذر به مدت چندین ماه بصورت مخفیانه در ایران زندگی میکند و سرانجام از طریق مرز کردستان از کشور خارج شده به امریکا میرود. »
همچنین در «نامه سرگشاده دکتر موسویان به اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران» آمده است: «دکتر آذر از ابتدای شروع فعالیتهای جبهه ملی چهارم دوباره در عرصه سیاست گام نهاد و به همراه آقایان دکتر مسعود حجازی، دکتر پرویز ورجاوند، حاج قاسم لباسچی، مهدی غضنفری، علی اکبر محمودیان و دکتر حسین موسویان به سمت عضویت در هیأت اجرایی جبهه ملی چهارم انتخاب شد.»
باقر عاقلی در کتاب «روز شمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی» در مورد حوادث 28 مرداد و سقوط مصدق مینویسد: «پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در اعلامیه شماره ۱۴ فرماندار نظامی تهران که در ۸ شهریور ۱۳۳۲ صادر شد، از مردم خواسته شده بود محل اختفای اشخاصی فوراً به فرمانداری اعلام شود. نام مهدی آذر و تعدادی از دوستان دکتر محمد مصدق در این فهرست گنجانده شده بود. در ۲۷ دی ۱۳۳۲ مهدی آذر از زندان آزاد شد. در ۱ بهمن ۱۳۴۰ دکتر مهدی آذر به دنبال نا آرامیهای دانشگاهها بازداشت شد. در ۷ شهریور ۱۳۵۷، ۱۴ حزب سیاسی در ایران اعلام موجودیت کردند که مهدی آذر جزء منفردین بود.»
در «زندگينامه مشاهير رجال پزشکي معاصر ايران» میخوانیم: «آذر پس از انقلاب اسلامي نيز مدير روزنامه جبهه ملي شد. و در نشريهاش اعلاميه جبهه ملي را براي برگزاري ميتينگي که قرار بود عليه قانون قصاص در 25 خرداد 1360 برپا شود، منتشر کرد. اين ميتينگ که به علت فتواي امام خميني که " جبهه ملي را محکوم به ارتداد دانستند" موفقيتي کسب نکرد ولي پيامدهايي داشت که ديگر جبهه ملي در آن نقش نداشت و کساني که خود را مجاهدين خلق ميخواندند کارگرداني آن را بر عهده گرفتند و تظاهراتي خونين در 31 خرداد 1360 برپا کردند که حوادث زنجيرهاي زير را به دنبال داشت: 1. عزل بني صدر، از رياست جمهوري با رأي مجلس شوراي اسلامي به عنوان عدم کفايت سياسي. 2. واقعه 7 تير 1360 و انفجار بمب در مقر حزب جمهوري اسلامي و شهيد شدن مرحوم دکتر بهشتي و بيشتر ياران همرزمش. 3. واقعه انفجار در ساختمان نخستوزيري در هشتم شهريور همان سال و شهيد شدن مرحومان رجايي و باهنر.»
روایتی از سند تودهای بودن مهدی آذر
در کتابی که «دولتمردان عصر پهلوي: به روايت اسناد ساواک» به تدوين شوراي نويسندگان مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات نوشته شده آمده است: «دکتر مهدي آذر از حيث گرايش سياسي، به جريان چپ و حزب توده گرايش داشت و يکبار به اتهام فعاليت کمونيستي و داشتن مرام اشتراکي دستگير و چند روز بازداشت گرديده و سرهنگ آذر، افسر تودهاي فراري به شوروي برادر وي بوده است. برخي از مديران وزارت مزبور با رديابي و پيگيري روابط رئيس دفتر و مشاور وي که احمدعلي رجائي نام داشت، سند تودهاي بودن او را در اعلاميهاي منتشر کردند.»
ماجرای سیلی خوردن وزیر فرهنگ
باقر عاقلي در «شرح حال رجال سياسي و نظام معاصر ايران» مینویسد: «در وزارت بهداري هم شاغل مقامات مختلف شد و مدتها رياست بيمارستان رازي با او بود. در 1329 سپهبد رزمآرا که در آن وقت نخستوزير بود سرزده از بيمارستان رازي بازديد کرد. وضع آشفته بيمارستان رئيس دولت را عصباني نمود. از دکتر آذر توضيحاتي خواست و او نيز با پاسخ درشت و تند خود نخستوزير را عصبانيتر کرد. رزمآرا در جواب جسارت رئيس بيمارستان بر صورت او سيلي نواخت و دستور داد مأموران دژبان توقيفش کنند. خبر سيلي خوردن استاد دانشگاه و رئيس بيمارستان موج اعتراض شديد اطباء و استادان دانشگاه را به دنبال داشت و دانشکده پزشکي به حال تعطيل درآمد. دکتر جهانشاه صالح وزير وقت بهداري سخت به تلاش افتاد تا قضيه را فيصله دهد. سرانجام رزمآرا حاضر شد در جمع استادان دانشگاه حضور يافته و از عمل خود اظهار ندامت نمايد و بدين ترتيب ماجرا خاتمه يافت. دکتر مهدي آذر در اين جريان شهرت بيشتري يافت، از طرف مخالفين رزمآرا مورد حمايت قرار گرفت و به همکاري دعوت شد.»
روایتهایی از فرهنگدوست بودن مهدی آذر
ایرج افشار در کتاب «نادره کاران (سوکنامه ناموران فرهنگي و ادبي) آورده است: «علاقهمندي دکتر آذر به ادب فارسي او را با عدهاي از ادبا و فضلاي کشور محشور کرده بود. با مرحوم علياکبر دهخدا دوست بود. سالي دو سه بار در تهران و شميران محفلي ميآراست که از ادبا: محمد محيط طباطبايي، احمد آرام، دکتر محمود افشار، مجتبي مينوي، محمدتقي دانشپژوه، حبيب يغمايي، دکتر محمدابراهيم باستاني پاريزي، دکتر محمدعلی اسلامي ندوشن شرکت داشتند. از رجال هم مشرب خود اللهيار صالح و دکتر اميرعلايي را دعوت ميکرد و يکي دوبار هم دکتر سنجابي حضور داشت. کتابخانهاش که مجموعه اي از کتابهاي پزشکي و ادبي و اجتماعي و نقد ادبي و چند نسخه خطي بود به تناسب موضوع به همت فرزند گرانقدرش پيروز آذر به کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران و کتابخانه اهدايي مجتبي مينوي و... واگذار شد.»
هوشنگ اتحاد، در کتاب پژوهشگران معاصر ايران درباره مهدی آذر مینویسد: «او همواره مورد احترام همه فرهنگ دوستان و بزرگان بود و هرکس وي را مي شناخت در برابر شخصيت برجسته و فضايل اخلاقي و انساني او سرتعظيم و تکريم فرود ميآورد.»
در کتاب «وزراي معارف ايران: وزيران آموزش و پرورش » آمده است: «پس از واقعه 30 تير 1331 که يکبار ديگر دکتر مصدق به رياست دولت منصوب گرديد، طبق توصيه دکتر سنجابي وزير سابق فرهنگ، دکتر آذر را به وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) برگزيد. دکتر آذر در زمان تصدي وزارت دستور داد تا مجله ماهانه آموزش و پرورش که مدتي تعطيل شده بود، دوباره منتشر گردد، همچنين روز 31 شهريور ماه هر سال را به عنوان روز معلم تعيين کرد.»
توصیههای محمد مصدق به وزیر فرهنگ محمدرضا پهلوی
در یکی از نمونههای تاریخی نقل میشود که دكتر مصدق در ديدار 28 شهريور 1331 با دكتر مهدي آذر وزير فرهنگ كابينهاش به وي گفته است كه «شنيده است مولفان انگليسيزبان كتابهاي مرجع و به ويژه در زمينههاي فرهنگ، تاريخ و حتي ادبيات در تاليفات خود، سهم ايران در پيشبرد فرهنگ و تمدن بشر و ادبيات را ناديده ميگيرند و در اين زمينهها نامي از وطن ما نميبرند که ناديده گرفتن حق تاريخي ما و مخدوش ساختن حقايق تاريخ است. اين كار (از قلم انداختن حقايق) پيشبرد، اين خطر ملي را دارد كه انگليسي زبانها گذشته ما و زحمات ايرانيان به پيشبرد تمدن بشر را متوجه نشوند كه به نوعي سلب حق است.»
مصدق در این دیدار تاکید داشته است «به وابستگان فرهنگي ما در ممالك ديگر بگوييد كه بروند كتابهاي مرجع انتشار يافته در دو سال اخير و كتابهايي را كه در دست چاپ است و بعدا منتشر مي شوند را ببينند تا اگر نام ايران حذف شده باشد اعتراض كنيم. لازم نيست كه خرج تراشي كنند و كتابها را بخرند، بروند در كتابخانهها و كتابفروشيها اين قبيل كتابها را ورق بزنند و گزارش كنند. هرگونه سانسور در اين زمينه را در روزنامهها منتشر سازيد تا ملت مورد نظر متوجه شود. اين كار مولفان خارجي را متوجه هشياري و بيداري ما ميكند و دست از اين كار ميكشند.»
در اين ديدار، دكتر مصدق همچنین به دكتر آذر گفته بود كه «به معلمان مدارس بخشنامه شود كه سوژه انشاء دانشآموزان را از ميان اندرزهاي گرانبهاي شعراء و نويسندگان وطن انتخاب كنند و نيز از موضوعات روز. معلمان بايد قبلا توضيح فراوان درباره سوژه بدهند و دانشآموزان را با روش تحقيق آشنا سازند. اين انشاءها و تحقيقات در كلاس مطرح شود تا نسل جوان روشن باشد. به مديران و ناظمان مدارس بگوييد كه در سر صف دانش آموزان از دادن اندرز و اطلاع به نوجوانان خودداري نكنند. و البته اين اندرزها نبايد خشك و دستوري باشد، مثال لازم است و در عين حال يادآور شويد كه تعميرات جزيي مدارس و ميز و نيمكتها توسط فراشهاي مدارس بعمل آيد تا براي كوبيدن يك ميخ به تخته براي دولت خرج تراشي نشود.»
در خاطرات شفاهی مهدی آذر که در دانشگاه هارواد در نوار 8 منتشر شده، آمده است: «دکتر آذر به علت اینکه پزشک مورد اعتماد دکتر مصدق بود در زمان بستری ایشان برای معالجه در بیمارستان نجمیه و سپس در منزل ایشان به عنوان پزشک معالج دکتر مصدق فعالیت داشتند و جزء معدود افرادی بودند که در هنگام درگذشت دکتر مصدق در احمد آباد و در کنار دکتر مصدق حضور داشتند.»
نظر شما