اگر چه اکثرشان کتابهای خوبی هستند اما فقط تعداد اندکی از آنها به کار من می آید. اگرچه سعی می کنم بسیاری از این کتابهای بدرد نخور را دور انداخته و به کتابخانه شخصی خود نظم و ترتیب دهم، اما علاقه عجیبی به جمع کردن کتاب دارم و هر بار که برای پیاده روی بیرون می روم، با یک کتاب برمی گردم.
به این خاطر هم اکنون در اتاق محل کارم 300 کتاب روی هم انباشته و در خانه بیش از 1500 عنوان کتاب متنوع دارم که هر سال هم به تعداد آن افزوده می شود. قدیمی ترین آنها یک کتاب درسی زیست شناسی مربوط به دوران دبیرستان و جدیدترین شان نیز کتابی است از سری کتابهای دونالد داک به زبان آلمانی که از دوستم هدیه گرفته ام. بیشتر کتابها هم در مورد باغبانی (حوزه مورد علاقه من) هستند.
با وجود داشتن یک چنین حجم بالایی از کتابهای چاپی شاید فکر کنید که من یک مخلوق آنالوگ هستم. در حالیکه این طور نیست. من هیچ ضدیتی با دنیای دیجیتال و اینترنت ندارم: آن هم فقط به یک دلیل: اینترنت مکان بسیار مناسبی برای یافتن کتابهای قدیمی است.
مشکل اینجاست که هر کس درباره کتابهای فیزیکی و ارزش آنها صحبت کند، فکر می کنند مخالف با متونی است که در دنیای دیجیتال وجود دارد. این شما را در وضعیتی قرار می دهد که مدام بخواهید از عقیده خود برای ترجیح دادن کتاب های چاپی دفاع کنید. یا از کارشناسان دنیای دیجیتال می شنوید که کتابهای فیزیکی خیلی قدیمی هستند و نتیجه گیری می کنید که پس خوانندگان این کتابها هم همینطورند.
من مخالف کتابهای الکترونیک نیستم. اما به نظرم، با رفتن به یک کتاب فروشی و در دست گرفتن یک کتاب راحت تر می توان تشخیص داد که آن کتاب مناسب خواندن و البته خریدن هست یا نه.
به این شکل نه حریم خصوصی الکترونیکی شما در معرض جاسوسی قرار می گیرد و نه از کارت اعتباری شما چیزی کم می شود. به علاوه مجبور نیستید اکانت (حساب کاربری) باز کرده، به هر سایتی آدرس ایمیلتان را بدهید و هنگام شارژ کردن آن اخم کنید. راستی، این روزها دیگر چه کسی می تواند کتاب بدزدد؟
در قفسه های کتابخانه شخصی من ژانر های متنوع دیگری هم وجود دارد: تاریخ، هنر، معماری، پرورش زنبور عسل و غیره. تعداد زیادی هم زندگی نامه و شرحال نویسی دارم که برای سرگرمی آنها را مطالعه می کنم.
کتابها به ترتیب موضوعی کنار هم قرار گرفته اند و یک نقشه ذهنی از جای هر کدام در خاطر خود دارم. البته این سیستم ناقصی است و خیلی وقتها نمی توانم کتابی که قبلا مطالعه کرده ام را بیابم. گاهی اوقات هم هنگامی که روی صندلی لم داده و مشغول بررسی ستون کارهای ماه جاری هستم ناگهان چشمم به یک کتاب باغبانی دوست داشتنی می افتد و کلی لذت می برم. در واقع شانس یافتن کتابهای مورد علاقه من در اینترنت بسیار کم است.
هر از گاهی هم کتابخانه شخصی خود را زیر رو می کنم و برخی از آنها دور می ریزم. سال گذشته تعداد کتابهایم را تا 1000 جلد کاهش دادم. دور انداختن بعضی از کتابها خیلی راحت است. یعنی آنقدر دوست داشتنی نبوده اند که در ذهن من باقی بمانند، برخی دیگر هم باید تا آخر عمر نگه داشت.
بعضی دیگر هم باید مدتی تورق کنم تا بتوانم درمورد کنارگذاشتنشان تصمیم بگیرم و اغلب پس از 10 دقیقه مطالعه، متوجه می شوم که هنوز باید نگهشان دارم. این کار خیلی لذت بخش است. شما می توانید یک صبح تا ظهر خود را با آن سرگرم کنید.
یکی از همکارانم که بیشتر رمان مطالعه می کند،یا آنها را به کسان دیگر اهدا می کند یا کلا از شر آنها راحت می شود!
اما مشکل اینجاست که کتابهای من رمان نیستند. آنها کتابهای مرجعی هستند که اطلاعات علمی بسیاری را در خود گنجانده اند. من بعضا در هفته چندین بار به برخی از آنها رجوع می کنم و برخی دیگر ممکن است سال تا سال هم باز نشوند. اما نگه داشتن شان ضروری است چون اطلاعاتی را به من می دهند که به آن نیاز دارم.
ذات و جوهر کتاب، و چیزی که مورد تقدیس و ستایش انسانها قرار می گیرد، همین است. کتابها دیالوگی بین خواننده و نویسنده برقرار کرده و دانشی را ارائه می دهند که گاها ممکن است برای انباشته شدن آن یک عمر صرف شده باشد.
اگرچه هر کتابی که تا کنون نوشته شده، پشت صفحه نمایش های کامپیوتر های شخصی شما در دسترس است (و البته این ویژگی عصر ماست) اما به نظر من داشتن اتاقی که دیوارهای آن را کتابخانه هایی پر شده از کتاب، پوشانده است به این می ماند که در پوششی از حکمت و معرفت بشری پیچیده شده اید. چه کسی می تواند این احساس را انکار کند؟
نظر شما