مجموعه داستان «مرا به خوابهایت ببر ماریه» نوشته سید علی شجاعی، توسط انتشارات نیستان چاپ و روانه بازار کتاب شد.
شجاعی که تا پیش از این در داستانهایش نشان داده که دنبال خط سیر مشخص اجتماعی یا مذهبی است، در این مجموعه و در فضایی بینابینی میان تمامی خواستهها و ایدهآلهایش در داستاننویسی قدم زده و سعی کرده خالق موقعیتهای فرمی تازهای در بیان نظرگاه خود باشد.
سید علی شجاعی در گفتوگو با خبرنگار اینبا گفت: شاید قریب 2 سال بود که ذهن من درگیر کلامی از حضرت علی عليه السلام شده بود که فرموده بودند : "النّاس نيام ، اذا ماتوا انتبهوا" (مردم خوابند چون بميرند بيدار شوند) و در واقع این داستان از دل این فکر بیرون آمد. من در پی ارائه یک تصویر کلامی از "النّاس نيام ، اذا ماتوا انتبهوا" بودم، که شاید تا وقتی که ما در این مرحله درحال زندگی هستیم "انتبهوا" را درک نمیکنیم و انگار که باید "ماتوا" شویم تا "انتبهوا" را بفهمیم.
این نویسنده ادامه داد: داستان به دنبال کشف رابطه این دو جهان است که یکی از آنها برای دیگری مجاز است و یکی دیگر واقع است و ما تصور میکنیم این دنیایی که ما در آن هستیم واقع هست، درحالی که واقعیت جای دیگری اتفاق می افتد و موضوع کاملا نسبی است بهطوری که یک طرف به طرف دیگر نسبت خواب میدهد، درحالی که شاید خود او خواب باشد و هوشیاری واقعی همان است که خواب میپندارند.
شجاعی افزود: در داستان هرچه به جلو میرفتم موضوع و همینطور خود «ماریه» یک مقدار رنگ و بوی تقدیس پیدا میکرد؛ چراکه شاید هرکسی توانایی درک آن جهان دیگر، آن جهان واقعی را نداشته باشند. جهانی که یک عدهای در آن نشستهاند و خود را به حق و حقیقت میدانند، درحالی که جهان درست و حقیقی درجای دیگری درحال اتفاق افتادن است.
وی ادامه داد: در کل 14 داستان این مجموعه تلاشم بر این بوده که فرم حرف مستقل نزند و در کاربرد مضمون قرار بگیرد، یعنی اگر فرم آنقدر استقلال پیدا بکند که به چشم بیاید کاربردش را از دست خواهد داد و باید در تنیدگی فرم و محتوا نگاهمان بهصورتی باشد که فرم به خدمت گرفته شود تا بار مضمون را به بهترین شکل به دوش بکشد. اگر درکل داستانها شکست زمانی دارم، اگر تغییر راوی دارم و سایر تکنیکها برای این است که میخواهم بیقضاوتی محتوا را به مخاطب نشان بدهم و قرار هم نیست که نویسنده و مخاطب وارد قضاوت شوند و تنها باید بیایند و از منظر این افراد موضوع را نگاه کنند.
در بخشی از داستان «مرا به خوابهایت ببر ماریه»، میخوانیم:
«روزهای ماریه از شب شروع میشد و شبهایش از روز ما... همیشه اینچنین بوده و حالا هم... مادر اشک میریخت و پدر نفرین میکرد وقتی ماریه دیگر مدرسه نرفت...
- شبها مدرسه میروم... وقتی که شما خوابید...
همیشه اینچنین بوده و حالا هم... با کسی بازی نمیکرد، نمیجوشید، حرف نمیزد...
- شبها با بچهها بازی میکنیم... وقتی شما خوابید...
روزهای ماریه از شب شروع میشد... مادر آه میکشید وقتی ماریه حتی پایش را هم در کلاس خیاطی نگذاشت...
- جایی را میشناسم، خودم میروم... شبها...
پدر در خودش میشکست وقتی همسن و سالهای ماریه دانشگاه میرفتند و ماریه روزهایش از شب شروع میشد...
- من که مشغول درس خواندنم، وقت خوبی برای خواستگار راه دادن نیست...
مادر در خودش پیچید و پیچید و پیچید تا دیگر کمر راست نکرد وقتی ماریه حتی در صورت خواستگارهای رنگ رنگش نگاه هم نکرد... همیشه اینچنین بوده و حالا هم...
وقتی دکتر و آزمایش و عکس و دارو جواب نداد، سراغ عطاریها را گرفتیم و حکیم و علفی و... وقتی هم که عرق این و جوشانده آن و ریشه چنین و شکوفه چنان اثر نکرد، دست به دامن رمال و فالگیر شدیم و طالعبین و جنگیر و... آخرش هم جواب همه یکی بود؛ با خوابهای ماریه کنار بیایید وقتی با بیداریهای شما کنار آمده... که روزهای ماریه از شب شروع میشد و شبهایش از روز ما... همیشه اینچنین بوده و حالا هم... ما با خوابهای ماریه کنار آمدیم...»
«مرا به خوابهایت ببر ماریه» نوشته سید علی شجاعی، توسط انتشارات نیستان در 165 صفحه با شمارگان دو هزار و 200 نسخه و به قیمت 9 هزار و 500 تومان تومان روانه بازار کتاب شده است.-
نظر شما