چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۶
تولستوی‌در‌سال‌های آخر عمرش صوفی‌ شده بود/ مبارزه نویسنده با پوچی

غلامرضا خاکی گفت: تولستوی با 29 هزار جلد کتاب در کتابخانه‌اش در سال‌های آخر عمر نه هنرمند، بلکه یک صوفی‌ بود و در دوره‌ای از زندگی‌اش با پوچی مبارزه کرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) خاکی دومین سخنران روز دوم همایش «آراء و افکار تولستوی» که امروز، چهارشنبه 10 اردیبهشت در شهر کتاب برگزار شد گفت: تولستوی فقر مسیح‌وار را برای زندگی برگزید. او درباره نیچه فیلسوف آلمانی تعبیری دارد و می‌گوید: «سخنان نیچه چرندیاتی بیش نیستند.»

این پژوهشگر افزود: البته نیچه می‌گوید برای ایجاد تحول باید به تهوع رسید و سارتر می‌گوید تا کسی نمرده باشد نمی‌توان درباره او قضاوت کرد.

وی توضیح داد: انسان‌ها گونه‌های مختلفی‌اند، شاید ما باید روی تصویرهای نهایی زندگی تولستوی تمرکز کنیم. تولستوی می‌گوید «انسان می‌میرد اما رابطه‌ای که نسبت به جهان داشته همچنان بر مردم تاثیر می‌گذارد. این تاثیرگذاری بسان دوران زندگی نیست و بسیار شدیدتر است».

این پژوهشگر اضافه کرد: توجه من به تولستوی از تصویر مزار او آغاز می‌شود. به گمانم شیوه مردن هر کسی چکیده‌ای از نوع زندگی اوست. ما در مسکو قبرهای هنرمندان بزرگی را می‌بینیم. بین سبک این مزارها با آنچه مولانا درباره مزار در نگاه عارفانه مطرح می‌کند، نسبتی دیده‌ام. مولانا می‌گوید: «گورخانه و قبه‌ها و کنگره/ نبود از خواب معنی آن سره// وان امارت کردن گور و لحد/ نه به سنگ است و به چوب و نه بلد».

خاکی ادامه داد: می‌توانیم تولستوی را مانند فیلسوفان متأخر و متقدم تقسیم‌بندی کنیم. هرچند آنچه او در دوران دوم زندگی‌اش دنبال کرد، ریشه در دوره اول زندگی او داشت. این چرخش‌ها را در نگارش کتاب «اعترافات» پیدا می‌کنیم. کتابی که او در سن 50 سالگی نوشت.

وی گفت: تولستوی در این مرحله از زندگی خود به همه وقایع پیش از 50 سالگی‌اش شدیداً حمله می‌کند. این سبک و شیوه را صرفاً در حال و احوال کسانی می‌توان دید که تحولات مختلفی را پشت سر می‌گذارند. مولانا هم چنین تحولاتی داشت. تولستوی از نگارنده «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» به شپش تعبیر می‌کند. باید دید یک انسان به کجا می‌رسد که چنین قضاوتی درباره خود پیدا می‌کند.

خاکی در ادامه به بخش دیگری از سخنان تولستوی اشاره کرد و افزود: تولستوی درباره خود می‌گوید: «من نمی‌توانم آن سال‌ها را بدون ترس و وحشت، نفرت و درد جانسوز به یاد آورم. جرمی نبود که من مرتکب نشده باشم. مردم را در جنگ کشتم، مردم را با هدف کشتن به دوئل طلبیدم و در قمار باختم. من حاصل رنج دهقانان را حیف و میل کرده و سپس آنان را اعدام کردم. من یک شهوت‌پرست و یک حقه‌باز بودم.»

این پژوهشگر یادآور شد: صوفیا،‌همسر تولستوی با روحیات انسانی که رو به خداست آشنا نبود. او به تولستوی می‌گوید: «پیش از آن می‌گفتی پریشان‌ خاطریت به دلیل این بود که ایمان نداشتی، اما اکنون که می‌گویی ایمان آورده‌ای از چه رو خوشحال نیستی.» این فضاها تولستوی را به سمتی می‌کشاند که دچار واگویه‌های درونی شود. همان نکته‌ای که مولانا می‌گوید انسان به پرسش می‌رسد، اما راه مشخصی را پیش روی خود نمی‌بیند.

دومین سخنران همایش «آراء و افکار تولستوی» ادامه داد: تولستوی در سال‌های آخر عمر خود دچار بحران عجیب روحی می‌شود. او احساس می‌کند ذات انسانی او با زندگی اشرافی‌اش و مریدانی که گردش جمع شده‌اند سازگاری ندارد. او در جایی از خودش می‌پرسد: «تولستوی آیا موافق با اصولی که ترویج می‌کنی، زندگی می‌کنی؟» و در جایی دیگر می‌آورد: «زندگی من با آنچه تبلیغش را می‌کنم همراه نیست. زندگی‌ام سرشار از تناقض‌هاست».

وی ادامه داد: صوفیا هفت بار «جنگ و صلح» را پاکنویس می‌کند. یک مثل روسی است که می‌گوید: بگذار بچه هر کاری که می‌خواهد انجام دهد اما گریه نکند. ویلیام جیمز از این موضوع به عنوان افسردگی تولستوی یاد می‌کند. تولستوی در این دوره با پوچی مبارزه می‌کند. نویسنده مشهور روس به امی شدن می‌رسد، سبک لباسش را تغییر می‌دهد و در سطح مزارع کار می‌کند و می‌گوید: «اکنون ایمانم به من می‌گوید که برای درک زندگی باید از عقل چشم بپوشم.» همانگونه که در شعر کلاسیکمان داریم: «بشوی اوراق درس اگر همدرس مایی/ که درس عشق در دفتر نباشد»

این نویسنده یادآور شد: تولستوی با 29 هزار جلد کتاب در کتابخانه‌اش به امی شدن برمی‌گردد و می‌گوید ایمان می‌آورم تا بفهمم. تولستوی را در اواخر عمرش نباید یک هنرمند، بلکه باید صوفی دانست. او آثار بتهوون را که یک عمر گوش داده بود اغواکننده نفسانیات، آثار پوشکین را لایق پیچاندن توتون سیگار برای سیگار‌ی‌ها، کار نیچه را مشتی چرندیات می‌داند و همه آثار شکسپیر را رد می‌کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها