خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، حسن اصغری: خلاقیت و آفرینش هنری به ویژه در حوزه ادبیات داستانی یکی از پایههای مهم و اساسی توسعه فرهنگی وتاثیرگذاری اجتماعی است. تاثیر عملی کارکرد تولیدات هنری به گونهای مستقیم و غیرمستقیم در رفع مشکلات اجتماعی اعم از مادی و معنوی انکار ناپذیر است هنر هر ملتی در دورانهای مختلف تاریخی همواره پاسخگوی بسیاری از نیازهای روحی و معنوی مردم بوده و گاه نیز خود شالودهای جهت ایجاد انگیزهها و حرکتهای اجتماعی شده است.
برخی از آثار هنری پرقوت، الهام بخش و تقویتکننده روحی و حتی پدیدآورندهی انگیزه برای بسیاری از مصلحان اجتماعی بودهاند. معنای همه جانبه "توسعهی اجتماعی" فقط در عرصهی مادی همچون افزایش کمی و کیفی تولید غذایی و پیشرفت و گسترش فناوری و ایجاد راههای ارتباطی و تاسیس موسسات تجاری و خدماتی و بهبود مدیریت و گشایش روابط بسته و محدود مردم و دگرگونی در نهادهای سیاسی مصداق نمییابد. یکی از کارکردهای عملی هنر در جامعه، ایجاد نگرشهای انتقادی به باورها و پیش داوریهای کلیشهائی به وقایع اجتماعی است که میتواند به تغییر و تحول در نگاه آدمها منجر گردد. اگر موارد تاثیرگذاری و تغییر و تحول در پیشداوریهای مردم پدید نیاید، مثلا نمیتوان از توسعه فراگیر و همه جانبه سخن گفت. لازمهی شالودهی توسعه فرهنگی، ایجاد امکانات و تربیت هنرمندانه وآفرینشگران و عرضهی گستردهی آثار هنری در میان مردم ازطریق مراکز فرهنگی و آموزشی و رسانههای همگانی است.
نویسندگان و هنرمندان هیچگاه درباره زندگی و مشکلات اجتماعی مردم جامعه خویش بیتفاوت نبودهاند. هنرمندان باوجود اختلاف در دیدگاه و باورهای سیاسی و فلسفی و حتی هنری، همواره در واکنش به وقایع و پدیدههای اجتماعی کشورشان حساسیتی به مراتب تیزتر و عمیقتر از مردم عادی و حتی سیاستمداران نشان دادهاند. اینگونه حساسییت ها در آثار ادبی اعم از نظم و نثر یکهزار ساله کشورمان منعکس است و کسی هم نمیتواند آن را انکار کند و تائیر بنیادیاش را در توسعه و تحول معنوی مردم ما را نادیده گیرد.
نویسنده خلاق همواره در آثار هنریاش زندگی مردم را باز میتاباند تا عامل یاریدهنده برای خواننده و مردم باشد تا خواننده و مردم بتوانند همهی سایه روشنها و فراز و فرودهای زندگی اجتماعی را از خلال اثرش مشاهده کنند. مشاهدهای که میتواند آغاز تغییر نگاه و دگرگونی کلیشههای ذهنی گذشتهاش باشد. برخی نویسندگان که به بیرمقی عاطفی و بیاحساسی اجتماعی دچار شدهاند معمولا" در نوشتن داستان فقط به عقاید از پیش تعیین شده و کلیشه چسبیدهاند و قادر به دریافت و انعکاس زندگی جوشان و تپندهی مردم در آثارشان نیستند. آثار اینها اغلب مقالهگونه و رونویسی از عقاید فسیل شده خودشان را کپیوار ارائه میدهند که هیچگونه تاثیر فرهنگی و معنوی را نیز بهجا نمیگذارند. اینان هیچگاه به سایهروشن زندگی روحی و معنوی و روابط عاطفی آدمها نزدیک نشدهاند و آن را درک و احساس نکردهاند تا بتوانند جوهر تپنده زندگی را در آثارشان بازتاب دهند. بیان عقاید از پیش تعیین شده ذهنی در آثار هنری هرچند با جامه خوش دوخت زبانی و بیانی ارائه شده باشد، تاثیری ژرف و ماندگار در روح و نگاه آدمها باقی نخواهد گذاشت. تضاد و تقابلی میان نویسنده متفکر و اندیشمند و نویسنده خلاق و هنرمند وجود ندارد. نویسنده خلاق و آفرینشگر همواره متفکری بزرگ و اندیشه سازی نیز بوده است.
بارها دیده شده است که در شرایط و دورانی که مردم از همهچیز و همهکس سرخوردهاند، همواره به هنر پناه آوردهاند و در آثار هنری تکیهگاه روحی و معنوی یافتهاند. در این شرایط اندوه زده و سرخورده شده، مردم میخواهند که آثار هنری جهان روحی و مشکلات زندگی اجتماعیشان را بازتاب دهد تا آنان سایهروشنها و فراز و فرودهای پر پیچ و خم را ببیند و از آن عبور کنند. دیدنی که میتواند دریچه رفع سرخوردگیها را پدید آورد و ستون باز حرکت را استوار گرداند با جریان زندگی در حال تحول و دگرگونی، فنون و شیوهها و الگوهای هنری نیز دگرگون میشوند و چهرهای نو و گاه متفاوت با گذشته به خود میگیرند تا بتوانند نبض تپنده جاری زندگی در چهرهی تازهاش را نشان بدهند.
اگر داستانپردازی در روایت داستانش همچنان به فنون و شیوهها و الگوهای یک قرن و دوقرن پیش بچسبد مسلما" نمیتواند چهره تازه زندگی معاصرش را ترسیم کند و نشان دهد. ما بهطور کلی به الگوها و شیوههای سنتی و متعارف که در ذهن ما به صورت عادت شکل گرفتهاند، گرایش داریم و حاضر نیستیم با نگاه تازه و غیرمتعارف این عادتها شکسته شوند. فنون و الگوها و چهارچوبهای هنری در گذر زمان به تدریج کهنه و فرسوده میشوند و قدرت تاثیرگذاری خود را از دست میدهند و فقط به شکل کلیشه در ذهن ما باقی میمانند. کلیشههای عادت شده و بیکارکرد و عقیم... البته شکستن شیوههای سنتی بدون شناخت عمیق میراث گذشتگان عملی نمیشود. شیوهها و الگوهای نو همواره جوانههای درخت کهنسال سنتاند. شرط نوجویی و نوآوری، شناخت و هضم میراث گذشته و بهرهگیری از عناصر هنوز تپندهی آن در شیوه نو است.
از میان آثار داستانی ، گاه داستانی تاثیرگذاری پرقوتی در روح و جان خواننده باقی میگذارد که ماندگار است و تا پایان عمر دغدغهی ذهنی آدم میشود و دایم باز تولید میگردد. رمان "همت" نوشتهی محمد عزیزی یکی از این نوع داستانهاست. رمانی تاثیرگذار و عمیقا" ماندگار.
در طول سی و چند سال اخیر داستانهای بسیاری با موضوع و مضمون جنگ ایران و عراق نوشته شده است. بسیاری از اینگونه داستانها به صورت کتاب چاپ و منتشر شدهاند اما اغلب این داستانها به شکل خاطره و فرم گزارشی است و ساخت و بافت هنری در تاروپودشان ندارد و اسکلتوار و بیرگ و خون نوشته شدهاند که تاثیری نیز در روح و جان خواننده به جا نمیگذارد. در میان انبوه داستانهای نوشته و چاپ شده، شاید بتوان به تعداد انگشتان دو دست داستانهایی را برگزید که با ساخت و بافت هنری ارائه شدهاند. در اغلب داستانهایی که من تاکنون درباره جنگ ایران و عراق خواندهام، ساخت و بافت گزارشیشان غالب بوده و لباس داستان هنری برتن نداشتهاند اما در میان رمانهای جنگ -چنان که اشاره شد- رمان "همت" نوشته"محمد عزیزی" با بافت و ساخت داستانی و هنری محکمی نوشته شده است که جاذبهاش خواننده را تا آخر کتاب با خود میکشاند. محوریت اصلی این رمان و زاویهی دید راوی سوم شخص دانای کل، بر یک شخصیت استوار است. همت که قهرمان داستان است قبل از تولد به گونهای نامرئی و وهمی با تمرکز راوی بر حرکات و گفتار و رویاهای مادر و ارتباط ذهنی و خوابگونه او با مادر قُدسی گلریز در بافت روایت حضور مییابد. نویسنده مرگ قهرمان را در شکم مادر و بازیافت حیات او با خواست همان مادرقدسی با تصاویر جادویی در دو صحنهی داستان نشان میدهد که باورپذیری خواننده را نیز با بافت تصویری و جادویی ارضا میکند.
زندگی شخصیت اصلی این رمان از حیات قبل از زایش تا شهادت به شکل برشهای بخش بخش ارایه شده و خواننده را به راحتی از یک بخش به بخش دیگر میلغزاند و پیش میراند، بدون اینکه خط روایت در ذهن او دچار گسست گردد. شکلگیری فکری و فرهنگی شخصیت داستان نیز در عرصه متفاوت زندگی و تجربهی نگاه روایت میشود که کودکی و رشد و درس و مشق و کار در مزارع و تحصیل در دانشگاه و روابط آدمها در تاثیرگذاری سیاسی و اجتماعی بر روح و ذهن او را در فصلها و بخشهایی به هم پیوسته باز میتاباند. داستان زندگی و تلاش اجتماعی شخیت اصلی در آمیزش با بسیاری از وقایع و رویدادهای چند ماه پیش از انقلاب بهمن را گاه فهرست وار و گاه با جزئیات در متن بازسازی میکند. به گونهای که تاریخ سیاسی معاصر حرکت مردم را ثبت میکند. در این منظر تاریخوارهایی که قهرمان داستان در میان آن وقایع نقشآفرین سیاسی است، تصویری ملموس و عینی ارائه شده است.
رمان "همت" محمد عزیزی شامل سه کتاب است ، 1 به سوی صبح 2 اندوه سرد 3 دشتهای سوخته .
نویسنده در کتاب اول زایش و کودکی و جوانی و چگونگی شکلگیری فکری و سیاسی و مبارزات شخصیت اصلی کتاب خود را با رژیم شاه تا پیروزی انقلاب روایت میکند. کتاب دوم با عنوان "اندوه سرد" تصویرگر جنگ ایران و عراق و همچنین گروههای متخاصم و ضد انقلاب داخلی در کردستان است. کتاب سوم رمان همت یعنی "دشتهای سوخته" شرکت فعال همت را در جبهه جنگ جنوب نشان میدهد در این کتاب شخصیت همت به صورت محسوسی ارتقا پیدا میکند و او را از یک معلمی که برای تبلیغات و کار فرهنگی به کردستان آمده بود به سرداری کارآزموده در عرصه پیکارهای جانفرسا در دفاع از میهن تصویر و سرانجام شهادت او را پس از پیروزیها و شکستهای سخت روایت میکند.
این واقعییت انکارناپذیر است که ما آغازگر جنگ نبودهایم. ما از خود و کشور خود دفاع کردهایم و دفاع نیز به معنای ایستادگی در مقابل زورگویی و جنگ طلبی دشمن است. ملت ما در طول تاریخ خود به استثنای چند مورد نادر همواره دفاعکننده بوده است آن هم دفاعی که همیشه تاوان سنگین جانی و مالی نیز به دنبال داشته است. مواردی در تاریخ ملت ما ثبت شده است که گاه متجاوز در کوتاه مدت حالت دفاعی ما را در هم شکسته اما این واقعییت نیز در تاریخ ثبت است که متجاوزان در دراز مدت هیچگاه به پیروزی نهایی دست نیافتهاند. ملت ما با وجود غلبه موقتی دشمن هیچ گاه شکست نخورده و به زانو درنیامده است.
نویسنده در کتاب دوم و سوم رمان همت این حالت دفاعی رزمندهگان و جانبازان ما را به گونهای حماسی بازآفریده است. نماد این حماسه در این رمان در شخصیت همت به خوبی بازتاب یافته است. شهادت قهرمان داستان اوج حماسهی دفاع را نشان داده که انگار همت جنینی در آغاز حیات، به همان جنین بازگشته است. زایش او در مضمون رمان، جهت اهدافی والا بوده که سرانجام به آغاز خویش بازگردانده شده است.
نثر محمد عزیزی در رمان همت، از پختگی و روانی سرشار است و جملههای تصویری وضعییت های گوناگون شخصیت رمان را با قدرت منعکس میکند : «و ابراهیم همت دیگر چیزی نشنید. دوباره چشم هایش روی هم اُفتاد. موج خواب دوباره آمد و او را در ربود. حرف دیگر نمیتوانست بزند. خواب دوباره به سراغش آمده بود. صدها صدها... صدها آدم را دید که توی سرش راه میرفتند، نه، صدها که نه، شاید هزاران آدم با هزارها عراده توپ و تانک پیش میآمدند و آتش میزدند. پیش میآمدند و میسوزاندند. همه چیز ناگاه، همه زندگی ناگاه در یک لحظه داشت نابود میشد.»
رمان همت در بسیاری فصلها و بخشها با بافتی واقع گرایانهی آمیخته در خیال و وهم و واقعنگاری گزارشواره و تاکید بر مستندات وقایع تاریخی البته با ساخت داستانی نوشته شده است. این رمان-و نه زندگی نامه داستانی- در میان همان تعداد داستانهای انگشت شمار خوب جنگ هم کاملا" شاخص است و چشم اندازی فراخ-گسترده و چندجانبه ارائه میدهد.
جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۰
نظر شما