به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست نقد داستان «قنداق»، اثر یوکیو میشیما عصر دیروز، 11 اسفند، با حضور جعفر توزندهجانی نویسنده و منتقد ادبی در فرهنگسرای فردوس برگزار شد.
توزندهجانی در این نشست سخنانش را با بیان خلاصهای از موضوع داستان آغاز کرد و گفت: داستان «قنداق» درباره زنی به نام توشیکو است که شوهری هنرپیشه دارد. شبی شوهرش خدمتکار زنی را برای نگهداری بچه به خانه دعوت میکند. ابتدا متوجه شکم بر آمدهاش میشود و تصور میکند زن به خاطر خوردن زیاد اینگونه شده اما بعد متوجه میشود که او حامله است و در آن خانه وضع حمل میکند. زن که متوجه میشود بچه نامشروع است، او را لای روزنامه میپیچید و شوهر توشیکا فرش را از خانه جمع میکند.
توزندهجانی افزود: این صحنه برای توشیکو ناراحت کننده است. او عذاب وجدان دارد و در این فکر است که در آینده سراغ نوزاد برود و او را از اصل ماجرا باخبر کند. او برای رفتن به کنار درختهای گیلاس، در برابر قصر سلطنتی از ماشین پیاده میشود و در آن سوی استخر چشمش به مردی میافتد که روی نیمکت خوابیده است. جلو که میرود با تعجب میبیند که مرد روی خودش روزنامه پهن کرده، انگار از زمان تولد نوزاد 20 سال گذشته و این همان نوزاد است که بزرگ شده است.
این نویسنده و منتقد ادبی خاطرنشان کرد: توشیکو گرچه شوهرش هنرپیشه است اما به لحاظ روحی و احساسی با او متفاوت است. توشیکو زنی چنان لاغر است که به قول نویسنده همچون عکس برگردانی میماند. او بر خلاف شوهرش وقتی واقعه تولد نوزاد را در آن وضع میبیند به شدت متاثر میشود. تاثر او ناشی از وضعیتی است که یک انسان در آن گرفتار شده است. برای همین دلش میسوزد و در قبال کودک تازه به دنیا آمده به عنوان یک انسان واقعی احساس مسوولیت میکند. برای همین دور کودک پارچهای پیچیده و قنداقش میکند، اما شوهرش بر خلاف او چنین احساسی ندارد و تنها نگرانیاش این است که خانهاش کثیف نشود. برای همین فرش را از زیر پای مادر نوزاد کنار میکشد تا خونی نشود.
وی گفت: در اینجا ما با دو شخصیت متفاوت روبهرو هستیم. یکی هنرپیشه است و لباس آمریکایی به تن میکند و دیگری زنی معمولی که دلی حساس و روحی انسانی دارد. میتوان یکی را نماینده وجدان بیدار جامعه ژاپن دانست و دیگری را فردی که فقط به فکر موقعیت خود است و وقتی خاطره اتفاق داخل خانه را برای دیگران تعریف میکند گویی در حال نقل یک لطیفه است.
«زن از همان هنگامی که نوزاد به دنیا میآید تصور میکند این نوزاد در آینده ممکن است سرنوشت بدی داشته باشد.» توزندهجانی با بیان این مطلب افزود: حتی این تصور را دارد که از کجا معلوم همین نوزاد وقتی بزرگ شد یک روز چاقویی بر ندارد و کاملا تصادفی فرزند او را نکشد. در حالی که مرد اصلا به این چیزها فکر نمیکند. مرد به زحمت میتواند پیش پایش را تشخیص بدهد، در حالی که زن به خوبی 20 سال بعد را میبیند و هنگامی که در پایان داستان مردی را میبیند که روی خودش روزنامه انداخته است گویی به سرعت نور زمان را طی کرده و همه چیز را به چشم خودش دیده است.
این منتقد اوج داستان را هنگامی دانست که زن به سراغ درختهای گیلاس جلو قصر سلطنتی میرود و درختهای که زیر نور برق جلوه خاصی دارند. وی افزود: دقیقا آن طرف حوض تاریکی حاکم است و مردی که روی خودش روزنامه انداخته کسی است که گذشتهای خوبی نداشته. در واقع نویسنده میخواهد بگوید در پس واقعیتهای به ظاهر چشم نواز حقیقتی وحشتناکی نهفته است و این کشف حقیقت را یک بار دیگر هنگامی که زن چشمش به چراغهای جلو سر در سینما میافتد بیان میکند. نویسنده از نمادها و نشانههایی هم بهره میگیرد که اشارهای به دروغین بودن دنیای شوهر توشیکو که هنرپیشه است دارد.
مجموعه داستان «داستان پیانو» كه سال 1390 با ترجمه و گردآوری حسین اکبریانطبری از سوی انتشارات «نقش و نگار» به چاپ رسيد، دربرگيرنده داستانهايی از نويسندگاني چون یوکیومیشیما، گابریل گارسیا مارکز، آنتوان چخوف و آمیتن است./
دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۲
نظر شما