اگرچه هایدگر رادیکالترین منتقد غرب است، اما مواجهه ما هم با او منظر سیاستزدگی است. به همین دلیل جوانان نوعی خشم و حالت تهوع عمومی نسبت به گفتمان غربزدگی و آبشخور اصلی این اندیشه (هایدگر) دارند.
وی ادامه داد: از میان پرسشهای بنیادین شاید اساسیترین پرسشی که باعث شد من به هایدگر توجه کنم، این بود که چگونه ایرانیان می توانند در جهان معاصر به درکی از هستی دست پیدا کنند، بدون اینکه دچار تعارض و آشفتگی شوند.
وی افزود: هایدگر تفسیری که از تاریخ متافیزیک دارد، میتواند به هویت تاریخی ما کمک کند و ما نیز میتوانیم از این تفسیر برای بازاندیشی سنت تفکر و هویت خود استفاده کنیم.
این استاد فلسفه با اشاره به دو ویژگی بنیادین در تفکر هایدگر عنوان کرد: نخستین ویژگی که هایدگر را در میان متفکران غرب ممتاز میکند این است که هایدگر اگر نگوییم رادیکالترین اما یکی از رادیکالترین متفکرانی است که نقاد غرب است. او بنیادیترین نقدها را نسبت به سنت متافیزیکی غرب ارایه میکند.
وی اضافه کرد: ویژگی دیگری که تفکر هایدگر را یگانه میسازد، این است که او امکان اندیشیدن به سنتهای غیرمتافیزیکی را فراهم میکند. این دو ویژگی به صورت توامان در دل سنتهای نظری تاریخی تمدنهای غیرغربی وجود داشتهاند.
عبدالکریمی در بخش دیگری از سخنانش به دلایل اقبال و همچنین کینهورزی و نفرت نسبت به تفکر هایدگر در ایران اشاره کرد و افزود: هایدگر از آبشخورهای اصلی مکتب فرانکفورت محسوب میشود و این مکتب در تفکر معاصر ایرانیان بسیار تاثیرگذار است، به گونهای که کسانی مانند دکتر علی شریعتی تحت تأثیر مکتب فرانفکورت، انسان تکساحتی را نقد میکنند.
این استاد دانشگاه همچنین بیان کرد: یکی از مهمترین مفاهیمی که از گفتمان هایدگر استنباط میشود، «غربزدگی» است.
وی با بیان این که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران افق تاریخی تفکر تغییر مییابد، افزود: پیش از انقلاب غربزدگی و نگاه به سنت معنای خاصی داشت اما پس از انقلاب غربزدگی معنای تئولوژیک پیدا کرد.
عبدالکریمی همچژنین به مفهوم غربزدگی در کتاب جلالآلاحمد اشاره کرد و گفت: در این کتاب غربزدگی به عنوان ابزاری برای مبارزه با حکومت پهلوی استفاده میشود و در واقع، غربزدگی تبدیل به مبارزه با فوکولیسم شده است. بنابراین آلاحمد غربزدگی را در معنای جامعهشناسی آن فهمید و نتوانست تعبیری آنتولوژیک را از آن ارایه کند.
نگاه قدرت سیاسی به غرب توهمی و انتزاعی است
به گفته وی، همین گفتمان بعد از انقلاب اسلامی مورد استفاده قدرت سیاسی قرار گرفت و در واقع، با نوعی پوپولیسم روبهرو شدیم و رویکردی خودمحورانه، خودبنیادانه، تمامیتخواه، توهمی و انتزاعی به غرب صورت گرفت.
این استاد دانشگاه ادامه داد: این موضوعات باعث شدند تا در میان نسل جوان ما نوعی خشم و حالت تهوع عمومی نسبت به گفتمان غربزدگی و آبشخور اصلی این اندیشه (هایدگر) صورت بگیرد.
وی با تاکید بر اینکه غربزدگی پس از انقلاب اسلامی به ضد خود تبدیل شد، گفت: این موضوع سبب بسط فرهنگ غرب و بیزاری از سنت تاریخی خود شد، به گونهای که امروز مشاهده میشود ایران بیشترین رقم مهاجر را دارد!
عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی با بیان اینکه «خشم و کینه نسبت به غربزدگی را حس کردهام و با آن همدلی میکنم اما نمیتوانم آن را تایید کنم» عنوان کرد: چرا که مواجه ما با هایدگر از منظر سیاستزدگی است و ما نتوانستهایم در فضایی فلسفی با اندیشه هایدگر آشنا شویم.
وی در بخش دیگری از سخنانش درباره کسانی که نمیتوانند با اندیشه هایدگر مواجهه فلسفی پیدا کنند، گفت: اصحاب تئولوژیک نمیتوانند با هایدگر مواجه شوند. شیفتگان عقلانیت جدید نیز از دیگر افرادی هستند که نمیتوانند از منظر فلسفی به هایدگر نگاه کنند.
احمد فردید؛ قهرمان اصلی فلسفه هایدگر
این استاد فلسفه «احمد فردید» را قهرمان اصلی فلسفه هایدگر در ایران دانست و افزود: جامعه ما نمیتواند با فردید ارتباط برقرار کند و یکی از دلایلش این است که ما اسیر انحطاط شدیم. دانشجویان انحطاط را در سنتگرایی میبینند، در حالی که گاهی انحطاط در درون خود ما وجود دارد.
وی با بیان اینکه «جامعه ما بسیار دیر با عقل نقاد آشنا شد» گفت: امروز نقد ما در بستر انحطاط صورت میگیرد و ما اسیر نقدهای ویرانگریم و نقد سازنده کم داریم. نقدهای ما سویههای نهلیستی و آنارشیستی دارند. ما از موضع مدرن همه چیز را نقد میکنیم اما اجازه پرسشگری را به عقل مدرن نمیدهیم.
آشناییام با هایدگر تصادفی بود
جمادی مترجم آثار هایدگر در ایران نیز در بخش دیگری از این نشست درباره چگونگی آشنایی با آثار هایدگر گفت: تصادف سهم عمدهای در رفتارهای ما دارد و این تصادف چنان بود که من زمانی به سمت فلسفه اگزیستانسیالیسم و فلسفه چپ گرایش پیدا کردم، اما این بدین معنی نیست که همه آنچه را میدیدیم، حقیقت بوده است.
وی با بیان اینکه هایدگر در ایران درست معرفی نشده است، افزود: شناخت ما از هایدگر مسبوق به این پیشفرض است که آیا در دوران معاصر فلسفهای داشتیم که آن را فلسفه ایرانی بنامیم و اگر این فلسفه را داشتیم، زادگاهش کجاست.
وی در پاسخ به این سوال عنوان کرد: باید این خواستگاه را در پیشینه فرهنگی و سنتی خود بیابیم. متاسفانه تفکر آنچنان که در فلسفه غرب وجود داشته است، در ایران وجود نداشته، چرا که کلمات و الفاظ مدلولی دارند. خداوند از دیدگاه کانت، هایدگر و هگل با دیدگاه ما از خداوند تفاوت دارد و به عبارت بهتر، اشتراکات لفظی به معنای اشتراکات معنوی نیستند.
این مترجم اظهار کرد: باید در تاریخ ایران پژوهش کنیم و ببینیم که در تاریخ اجتماعی ایران چه چیزی بوده است که از آن نتوانسته تفکری مبتنی بر سوژه به وجود بیاید.
جمادی همچنین با اشاره به اینکه رگه عقلانی و حکمت مشا و نیز جریان پرشور عرفان در تاریخ ایران دیده میشود، افزود: یک استبداد دیرینه خداشاهی از زمان ساسانیان تاکنون در ایران وجود داشته است و اگر جریانهایی مانند عرفان خردستیز به وجود میآیند، در مقابل عقلانیتی مانند عقلانیت مشایی هستند.
وی ادامه داد: جریان عرفان به گونهای نبوده است که ناگهان شروع شده باشد، بلکه این جریان از شیوه عقلورزی ما به وجود آمده و در واقع یک حرکت مترقی و پیشرو بوده است که در آن عارف میخواهد با خدایش ارتباط داشته باشد.
گرایش به نیچه و هایدگر در ایران زیاد است
وی با بیان این که گرایش به فیلسوفان خاص در فلسفه غرب مانند نیچه و هایدگر در ایران زیاد است، گفت: به این علت که افرادی مانند هانری کربن و احمد فردید پیوندی را میان هایدگر، عرفان و وحدت وجود ابن عربی برقرار میکنند.
جمادی در بخش پایانی سخنانش اظهار کرد: تمام تفکر مدرن غرب بر اساس نقد فیلسوف است، به گونهای که کانت چیزی نیست جز هیومی که خودش را نقد میکند. فلسفه تا زمانی تفکر است که هر امر پرسیدنی اعم از شناختی و ناشناختی را رها نکند. به همین دلیل است که ویتکنشتاین درباره هایدگر میگوید «هایدگر تمام فلسفهاش ناگفتنی است.»
خبرنگار: الهام عبادتی
نظر شما