شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۸:۰۰
ایستاده بر گذرگاه «همت»

«همت» عزیزی همان است که باید باشد؛ دست‌یافتنی درعین باارزش‌بودن، حس‌شدنی در عین ناشناختگی و لمس شدنی در عین لطافت، و مثال زدنی در عین معمولی‌بودن.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،محمدباقر شمسی‌پور،دبیر گروه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس: این اثر گرچه «همت» نام دارد، اما گسترده‌تر از تنها زندگی و مبارزه دلاورمردی از سرزمین ایران است. «همت» در حقیقت مانیفست انقلاب اسلامی است. تناور درخت پربرگ و ریشه‌ای که نویسنده با «بهانه» معرفی یکی از شیرین‌ترین و گواراترین میوه‌هایش؛ «همت»، به شیوه‌ای زیبا و دل‌انگیز و با قلمی شیوا و پرکشش و پرداختی مناسب و پرحادثه و فرازونشیب، بخشی حساس و پرمخاطب از تاریخ معاصر کشورمان یعنی «وقوع انقلاب اسلامی» و زمینه‌ها و ریشه‌ها و علل و عوامل آن را ترسیم کرده و هنرمندانه و زیرکانه سیر حوادث و رویدادها را پی گرفته و برای مخاطب امروزی که «همت» و «همت‌ها» را ندیده، بی محذور سیاسی و با به‌دوش‌کشیدن بار طعنه‌ها و کنایه‌های احتمالی و حتمیِ انگشت‌شمارانی که شاید و حتماً او را به دولتی‌نویسی متهم کنند و می‌کنند، کارستانی ستودنی کرده است. 

«عزیزی» در ابتدای داستان، با دستمایه قراردادن زندگی شهید بزرگوار حاج محمد ابراهیم همت؛ از نشانگان آبرو و حیثیت و هویت ایران و ایرانی، برای ایجاد درامی زیبا و نفس‌گیر، در لابه‌لای ترسیم صحنه‌های تولد و رشد او، همراه با توصیف واقعی مراحل تعلیم و تربیت و شیوه زندگی و بزرگ‌شدن و تحصیلات و سربازی و آغاز معلمی‌اش محملی ساخته است برای نشان‌دادن اوضاع اجتماعی-اقتصادی- فرهنگی و سیاسی جامعه آن روزگار ایران؛ یعنی دوران پس از حادثه 15 خرداد 42 قم و در آستانه وقوع انقلاب اسلامی. 

در مرحله بعدی اما، «عزیزی» چنان با ظرافت همت را- واقع‌گونه- باجریانات سیاسی آشنا می‌کند و زمینه وقوع انقلاب اسلامی را می‌چیند که مخاطب امروزی و نسلی که آن روزگار را درک نکرده، می‌تواند بی‌غرضانه همراه و هم‌دوش «ابراهیم» شود و پا به پای او پیش رود. با آثاری از جلال آل احمد و شریعتی و اشعاری از اخوان‌ثالث و ... که به‌واقع ترجمان حقیقی و توصیف‌گر واقعی جوان هوشمند آن دوران بود آشنا شود. آرام آرام قدرت درک و تحلیل وقایع را کسب کند. اندیشه ستم‌ستیزی منبعث از آموزه‌های دینی و اعتقادات ناب ایدئولوژیکی را با روح دفاع از مظلوم و ایستادگی و پایداری در راه حق درآمیزد و امیدوار به آینده‌ای شود که نسلِ پیشینِ شدیداً و اغلب محافظه‌کار، نمی‌پسندد وعافیت‌طلبی آن را برنمی‌تابد. 

«عزیزی» مخاطب را هم‌پای «همت» به زمستان 56 می‌رساند و آن‌جاست که او پس از اطلاع از واقعه 19 دی قم، همراه دیگران با شخصیت و مبارزات «آیت‌الله خمینی» قبل و در حال تبعید آشنا می‌شود؛ بی هیچ شعارزدگی و تصنعی در ترسیم فراواقعی و غیر صادقانه آشنایی و ارتباطش با امام و مبارزانِ چنین و چنان. 

بالاخره حرکت و جوشش مردمی نضج می‌گیرد و در سراسر کشور جریان می‌یابد. «شهرضا» نیز یکی از آن جاهاست. اما نویسنده بی آن که شعارگونه «ابراهیم» را سلسله‌جنبان مبارزان ترسیم کند، واقعاً او را در مبارزه و جوشش و تحرک نشان می‌دهد و صادقانه هم‌دوش و هم‌پای انقلابیون و مردم در منظر مخاطب می‌نشاندش. 

دیگر هنر ظریف «عزیزی» در این فصل بلند داستانی و پرکشش آن است که مخاطب هم‌ز‌مان که دوشادوش «محمدابراهیم» در فعالیت و تکاپوی انقلابی در شهرضا و بعضی مقاطع اصفهان است، باورپذیرانه در جریان حوادث و وقایع دوران انقلاب در دیگر نقاط کشور هم قرار می‌گیرد، مثل محرم سرچشمه، تاسوعا وعاشورای تهران، برقراری حکومت نظامی در سراسر کشور و رسماً 11 شهر بزرگ، کشتار 17 شهریور، آتش‌سوزی سینما رکس آبادان، 13 آبان و ... 

شهامت عزیزی البته تنها این موارد نیست. او بی‌پروای انگ‌خوردن، بخش‌هایی از اعلامیه "کنفدراسیون دانشجویان و محصلین خارج از کشور"( متمایل به مارکسیست‌ها) و بخش‌هایی از سخنان، اعلامیه‌ها و اظهار نظرهای امام و پوزش‌نامه شاه و ... را با هدف مستندتر شدن اثر، در لابه‌لای خطوط بزرگراه زندگی همت می‌گنجاند و حتی فراموش نمی‌کند به آرمان آزادی فلسطین در شعارها نیز اشاره ‌کند، طوری که مخاطب نه تنها خسته و ملول نمی‌شود و آزرده خاطر، که حریصانه دنبال می‌گیرد ادامه راه همت را. 

تصاویر و برش‌های عزیزی از حوادث و تظاهرات انقلاب، بی اغراق مرا به یاد بخش‌هایی از «سفر به گرای 270 درجه» احمد دهقان انداخت؛ زنده، مهیج و عمیق و در عین حال باورکردنی و احساس‌شدنی. 

آن‌جا هم که انقلاب پیروز می‌شود، باز هم عزیزی فراموش نمی‌کند که ما را قدم به قدم و دَم به دَم با ابراهیم به پیشباز اتفاقات و حوادثی چون فعالیت‎های فرهنگی او، تلاش در تشکیل سپاه شهرضا، مبارزه با خوانین، سفر به سیستان و بلوچستان، دیدار با شهید بهشتی و کمک از شهید صدوقی و قضایای خرمشهر و آن‌گاه رهسپاری‌اش به پاوه ببرد. 

فصل دوم یا به تعبیر نویسنده، کتاب دوم، «اندوه سرد» نام گرفته است. آغازش با ورود همت به پاوه تصویر می‌شود و مخاطب توصیفی تاریخی- گزارشی از وقایع، همراه با شرح رخدادهایی از منظر ابراهیم را می‌خواند. آرام آرام خطوط این کتاب شتاب می‌گیرد، یعنی خواننده بی‌صبرانه و شتابان واژه‌ها، جمله‌ها و عبارت‌ها را از پیش چشم می‌گذراند و با اطلاع از اوضاع آن سامان با ابراهیم هم‌اندوه می‌شود و قصد می‌کند که او هم دستی به کمک برآرد و پایی به همراهی. 

در این بخش، سهم داستانی اثر اندک جاهایی رنگ می‌بازد و روایت تاریخی- که البته بجا و شایسته است- میهمان صفحات می‌شود؛ چه زیبا با ناصر کاظمی آشنایمان می‌کند و چه دلپذیر به تماشای سیمای مسیح‌گونه محمد بروجردی می‌نشاندمان، چشمان زیبای همت و بیان دلنشینش. 


«ژیلا بدیهیان» از صفحه 344 وارد «همت» می‌شود؛ «...دختری داغ و خام که- به قول پدرش- نه بر پای عقل و منطق و واقعیت که با تکیه بر پای دل و احساس و تعصب‌های خاص دوران جوانی‌اش داشت راه می‌رفت...»(ص354) 

«...وقتی هم که دوستش از او می‌پرسد:"میای یا نمیای؟" تردید و اندوه، اندوهی که اصلاً نمی‌توانست معنا و منشآش را به روشنی بداند و بشناسد، بر قلب او چنگ انداخته‌ بود، با این همه نگاهی به نازنین کرد، لبخندی بی‌رمق روی لب‌هایش نشست و گفت:"میام به امید خدا....»(ص356) 

عزیزی این بار به شیوه‌ای رندانه و جذاب برش‌هایی از تاریخ پس از پیروزی انقلاب مثل بمب‌گذاری‌ها و خرابکاری‌های تجزیه‌طلبانه در خوزستان، گنبد و ترکمن‌صحرا و ...حتی تعطیلی دانشگاه‌ها را نشانمان می‌دهد. 

از آن جا که این بخش از داستان همت، راویانی در عالم واقعی- بیشتر از بخش قبلی- داشته، به نظر می‌رسد عزیزی اندکی محتاطانه‌تر و نه عافیت‌اندیش‌تر اثر را پی گرفته است. حرمت وجود و نام همسفر و هم‌سنگر همت؛ همسر بزرگوارش، اعتبار کلام و اعتنای نکات پیش‌گفته‌اش از یار نازدانه، شیفتگی ِتعالی‌یافته و دلدادگی قوام‌‌گرفته‌اش به همت، سبب شده که ما در عمده این بخش ابراهیم را از چشم و دهان و هوش و حواس «ژیلا» دنبال کنیم. 

«... و صبر کردند. چند دقیقه‌‌ای که گذشت، جوانی بلندبالا، لاغر اندام با پیراهن چینی و شلوار کردی، گیوه‌پوش، با ریشی که بیش از حد بلند شده ‌بود، وارد شد و لبخند بر لب خطاب به همه سلام کرد...
«...چشم‌هایش را بالا گرفت و به روبه‌رویش نگاه کرد. چشم‌هایش برق می‌زد...»(ص363) 

«...قلب ژیلا از برق چشم‌هایش لرزید. سرش را انداخت پایین و فکر کرد:" این چشم‌ها، این چشم‌ها را کجا دیده است؟ کجا دیده است؟"...»(ص364) 

کتاب دوم بسیار مستند ادامه پیدا می‌کند، اما عزیزی چنان که گفته شد، به دقت مراقب است که فضای داستانی و پرداخت متناسب آن لطمه نبیند. هم در این جاست که ما با حاج احمد متوسلیان آشنا می‌شویم ؛ همسفر مکه ابراهیم با چشمانی که دو فانوس آتشین بودند. تشکیل تیپ محمد رسول‌الله(ص) و استقرار در دوکوهه، الباقی این بخش است، البته با برش‌هایی بسیار عاطفی و تاثیرگذار ار ارتباط پاک دو مرغ عشق همسفر. 

به «دشت‌های سوخته» کتاب؛ بخش سوم که می‌رسیم، دیگر کاملاً مطمئن می‌شویم که همت گرچه رفتنی شده، اما تا ابد ماندنی است.
این بخش از کتاب دوباره به یادمان می‌آورد که ما نه یک رمان دراماتیک که زندگی‌نامه داستانی دلپذیری را به خواندن ایستاده‌ایم. تعدد نام‎های فرماندهان و شخصیت‌های حاضر در این بخش، همراه با اسامی گونه‌گون مناطق جنگی و نقاط مرزی و شهرهای مختلف و نقل عین سخنان، مکالمات بی‌سیمی، جلسات، اسناد و مدارک و مستندات مشابه، موجب نشده که دلزده‌مان کند و بی‌رغبت از ادامه خواندنش.
عزیزی با هنرمندی تمام ترغیبمان می‌کند از عملیات فتح‌المبین وعملیات بیت‌المقدس بخوانیم و صحنه‌هایش را به تماشا بایستیم تا آن جا که کلاه از سر هوشمان بیفتد؛ عینی و داغ و پرتلاطم. 

اعزام لشگر محمد رسول‌الله(ص) به سوریه و دلسردیشان از موضع دولت سوریه و بی‌رغبتی آنان[سوری‌ها] برای درگیری با اسرائیل، اسارت حاج احمد در لبنان و بازگشت رزمندگان به کشور(ص791)؛ این جاهاست که می‌خوانیم: 

«...همت از سوریه که برگشت، شکسته بود. نه دیگر می‌توانست آن چنان که باید شاد باشد و نه می‌توانست دست از مبارزه و جنگ بکشد. او خیلی ساده، خیلی ناگهانی و خیلی دردناک تنها شده بود. حاج احمدبرای او فقط یک هم‌رزم نبود. فقط یک فرمانده نبود، بلکه یک دوست بود. یک همراه بود، یک چرغ و یک تکیه‌گاه. حاج احمد که رفت، حاج همت هم رفت. برخاست، جنگید، رهبری کرد، اما دیگر حاج همت نشد. آن دو به معنی واقعی کلمه، انگار یک روح بودند در دو بدن. روحی که یک نیمه آن در سفر سوریه از دست رفت. گم شد؛ شهید شد؛ معلوم نیست چه شد، اما شد. به هر حال، هر چه که بود، باعث شد که پس از آن حاج همت دیگر نتوانست آن گونه که باید ، ببالد و کمر راست کند. کمر راست کند و ببالد. از آن پس او همواره با این دریغ بزرگ زیست و گفت که" سفر به لبنان و سوریه چیزی به ما و اسلام نداد بلکه بزرگ‌ترین چیز را از ما گرفت؛ سردار بزرگ اسلام، حاج احمد متوسلیان را...»(ص823) 

عملیات رمضان برطبق اسناد روایت می‌شود و والفجر مقدماتی، والفجر1، والفجر2، والفجر3، والفجر4(کانی مانگا)، مسلم‌بن عقیل...و سرانجام خیبر و سرانجام مجنون و لیلی‌اش. 

رفت و برگشت‌ها در این بخش کمتر است، اما ادامه دارد و چه زیبا، عزیزی فضا را از یک مستند مکتوب صرف به داستانی عاشقانه و دراماتیک تبدیل می‌کند. 

17 اسفند وداع ابراهیم است با خاکیان.
«... ژیلا می‌خواست ولی نمی‌توانست از جایش برخیزد. پاهایش نبودند و او افتاده بود. از هوش رفته بود. او را بلند کرده بودند و می‌بردند..خانم‌هایی که نمی‌شناخت شان. ندیده بودشان، اما می‌بردندش..... دنبال ابراهیم می‌بردندش و او می‌دانست که با ابراهیم دفن خواهد شد. با ابراهیم دفن‌اش خواهند کرد. دفن‌اش کردند. دفن‎اش که کردند، حبیب با تعجب به قبرش، قبر ابراهیم نگاه کرد و رفت توی فکر و گفت:"همین؟ فقط همین دو متر زمین سهم‌ات بود از این دنیا؟"»(ص1147) 

اثر، ضرباهنگ پرشتابی دارد و پرکشش. اما عزیزی هر جا که ضروری بوده، تانی و مکث و تاخیر در سرعت زمان را برای نقل ادامه روایت چاشنی قلمش کرده است. فضای داستان بسیار معمولی و طبیعی است و عزیزی نخواسته در توصیف جرییات و فضای وقایع تمرکز کند و چه بسزا! 

«همت» عزیزی همان است که باید باشد؛ دست‌یافتنی درعین باارزش‌بودن، حس‌شدنی در عین ناشناختگی و لمس شدنی در عین لطافت، و مثال زدنی در عین معمولی‌بودن. 

«...شاید گفتنی باشد که من این کتاب را نه برای آنان که شهید همت را بهتر از من می‌شناسند و با او زیسته‌اند، بلکه برای کسانی نوشته‌ام که از او فقط نامی شنیده‌اند و یا حداکثر هر روز از اتوبان او رد می‌شوند، بدون آن که بدانند به‌راستی این مرد که بوده است؟»(ص17، سخن مولف) 

عزیزی در گفت‌وگوی کوتاهی که با او داشتم «همت» را که 15 سال برای سرشتنش و نوشتنش همت گذاشته بود، وصیت‌نامه خود خواند و من با آرزوی تن‌درستی و استواری دیرپا برای او و قلمش، می‌پسندم «همت» را گوهری از گنج‌خانه ایران و نماد هویت ایرانی بخوانم. 

همت» را انتشارات روزگار با همکاری انتشارات پلاک هشت، اول بهمن 1392 با شمارگان سه‌هزار و 300 نسخه، در هزار و 152 صفحه، قطع رقعی و به بهای 400‌ هزار ریال منتشر کرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها