دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
يك تريلي عكس امام (ره) را چاپ كردم

محمد عربستانی، مدیر چاپخانه مهر گفت: در دوران پیروزی انقلاب اسلامی یک تریلی عکس حضرت امام خمینی (ره) چاپ کردم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، روزهای بهمن ماه همیشه یادآور دلاوری های مردان و زنانی است که در سال های مبارزه با نظام طاغوت بدون چشم داشت به پست، مقام و مسایل مالی، برای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش کردند، بدون شک چاپخانه داران در پیشبرد تبلیغات و اطلاع رسانی انقلاب نقش غیرقابل انکاری داشتند، این موضوع باعث شد تا به سراغ محمد عربستانی، یکی از فعال‌ترین چاپخانه‌داران آن زمان برویم و مصاحبه‌ای  را با وی داشته باشیم.

از چه زماني فعاليت‌هاي سياسي خود را آغاز كرديد؟
از همان 15 خرداد 42، زماني كه سركارگر چاپخانه دارالعلم بودم فعاليت‌هاي سياسي خود را آغاز كردم، در همان سال‌ها(بين سال 44-45 ) مختصرالاحكام حضرت امام خميني (ره) كه خلاصه‌اي از رساله بود چاپ كردم و به دليل اين‌كه چاپخانه متعلق به علامه سید محمدحسین طباطبایی بود، ماموران با این چاپخانه کاری نداشتند.

پس از سال‌ها حضور در عرصه چاپ، در سال 48 موفق به تاسيس چاپخانه «مهر» شدم، در آن زمان تمام مراجع بزرگ كشور مشتري‌ چاپخانه مهر بودند و كتاب‌هاي ديني خود را در اين چاپخانه چاپ مي‌كردند، حدود سال 49 بود كه موفق به چاپ نخستين رساله حضرت امام (ره) شدم، اين اتفاق زمانی رخ داد كه نام بردن از اسم امام نيز جرم بود. 

آیا واسطه‌ای هم برای چاپ این کتاب وجود داشت؟
اين كتاب به سفارش مرحوم كرباسچي (معروف به تهرانی)، نماينده امام (ره)، صورت گرفت، به خاطر دارم روزي مرحوم كرباسچي به من گفت: «چطور تو مقلد امام خميني هستي اما رساله‌اي از وي چاپ نكرده‌اي، به وي گفتم كه من دوست دارم اين كار انجام بدهم اما صحافي ندارم و سپردن اين كتاب به ديگران بسيار خطرناك است، ايشان گفتند كه من صحاف قابل اعتماد دارم، تو رساله را چاپ كن و صحافي را به من بسپار، اين طور شد كه نخستين رساله را چاپ كردم.» 

   
از چه زمانی به چاپ اعلامیه و عکس پرداختید؟
از سال 56 رسما به چاپ اعلامیه و عكس حضرت امام خميني(ره) پرداختم، روزي حجت الاسلام و المسلمین مصطفي زماني را ديدم، ايشان فرمودند كه تظاهرات بدون عكس مانند غذاي بي‌نمك است، در آن‌جا بود كه جرقه چاپ عكس امام به ذهنم رسيد و دو عكس حضرت امام را چاپ و لابه‌لاي بسته‌بندي كتاب‌ها در سطح كشور پخش كرديم. 

آیا خاطره اي از توزیع عکس و اعلامیه‌ها دارید؟
براي انتقال عكس به خانه مرحوم زماني عكس‌ها را در صندوق عقب ماشين ريختم و قرار شد يك ربع قبل از حكومت نظامي (ساعت 9 شب) عكس را درب منزل حاج آقا زماني ببرم و آن‌ها را در حياط خانه وي تخليه و به سرعت به خانه برگردم. زماني كه به محل قرار رسيدم متوجه شدم كه از طبقه دوم خانه كناري فردي ما را زير نظر دارد و با پارك كردن خودرو به سرعت جلوي در آمد، من كه حسابي ترسيده بودم، پا به فرار گذاشتم، صبح حاج‌آقا با من تماس گرفت و گفت چرا ديشب نيامدي؟ به وي گفتم كه بايد حواسش را خيلي جمع كند چراكه خانه‌اش را همسايه ديوار به ديوار تحت نظر گرفته است، حاج آقا با صداي بلند شروع به خنديدن كرد و گفت: مرد مومن همسايه ديوار به ديوار ما مواد فروش است!!! فكر كرده مواد مي‌خواي !!! امشب بيا و باهاش كاري نداشته باش، انطور شد كه در آن شب نخستين عكس‌ها را به دست زماني رساندم و تظاهرات‌ها با عكس امام شور و نشاط تازه‌اي گرفت.

آیا در این مدت توسط ساواک دستگیر هم شدید؟
دستگیر که نه اما روزی يكي از دوستان به من پيشنهاد داد كه به مسجد جمكران برويم، زماني كه در حال بازگشت بوديم، يادم آمد كه صندوق عقب ماشين پر از عكس امام خميني (ره) است، اما چيزي به همراهم نگفتم و به راهم ادامه دادم، از شانس بد ما در مسير بازگشت، ايست بازرسي گذاشته بودند و ماشين‌ها را مي‌گشتند، كار خدا بود كه سويچ زاپاس در جيبم بود، تصميم گرفتم به مامور بازرسي بگوييم صندوق عقب خراب است و كليد را بهش بدهم تا درب صندوق را خودش باز كند و هنگامي كه مشغول باز كردن شد ماشين را با سويچ زاپاس روشن كنم و فرار كنم چرا كه اگر مي‌گرفتنمان حكم‌مان اعدام بود.

وقتي به ايست بازرسي رسيدم پس از بازرسي كامل مامور بهم گفت كه صندوق را باز كنم، كليد را به وي دادم و گفتم، صندوق خراب است اگر مي‌تواني خودت باز كن، مامور كه مرد سن و سال داري بود نگاهي به من كرد و گفت اشكال نداره برو، زماني كه از ايست بازرسي عبور كردم، ماشين را كنار خيابان پارك كردم و به دوستم گفتم، پياده شو و يك نگاهي به صندوق بكن، دوستم كه كاملا از كارهاي من تعجب كرده بود پياده شد و به سمت صندوق عقب رفت، وقتي كه محتويات صندوق را مشاهده كرد در حالي رنگ صورتش مثل گج سفید شده بود پايش سست شد و كنار خيابان نشست، رو به من كرد و گفت، كار خداست كه ما زنده هستيم.

*آیا در دوران انقلاب کاری انجام دادید که باعث افتخار تان شود؟
دو ماه قبل انقلاب بود كه دو تريلي از كارخانه پارس هفت‌تپه كاغذ خريدم، درست چند روز بعد از اين اتفاق، كارگران اعتصاب كردند و ديگر كاغذ در بازار نبود، از آن دو تریلی، يك تريلي عكس حضرت امام را چاپ كردم، روزهاي تكرار نشدني بود، از سراسر كشور براي گرفتن عكس حضرت امام (ره) آمده بودند و به سرعت عكس‌ها در تمام كشور توزيع شد.به ياد دارم كه از صبح تا شب در سه شيفت عكس چاپ مي‌كرديم.

در ماه‌هاي پاياني حكومت پهلوي امام هر روز از پاريس اطلاعيه مي‌داد و آن‌ها را براي آيت‌الله يزدي مي‌فرستاد، ابوالفضل قويدل رابط بين من و آيت‌الله يزدي بود، وی اطلاعيه‌ها را به چاپخانه مي‌آورد و ما آن‌ها را به سرعت چاپ مي‌كرديم و به مردم مي‌داديم، اين كار هر روز ما بود. 

آیا پولی هم بابت اين کار دریافت می‌کردید؟
تريلي توزيع شده 700 بند كاغذ داشت كه 600 بند آن را به صورت رايگان توزيع كردم اما 100 بند آخر را دانه‌اي يك ريال فروختم چرا كه پولم تمام شده بود و اگر اين كار را نمي‌كردم ديگر نمي‌توانستم كاغذ، مركب و زينك تهيه كنم. شايد سرمايه‌اي از دست رفته باشد اما اين سرمايه براي ما ارزش نداشت چراكه ما از جان خود گذشته بوديم و مواردي مثل پول اصلا براي ما ارزش نداشت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها