نشست ادبی «شگردهای زبانی جویس: تفسیری بر اولیس» در حوزه هنری برگزار شد.
وی افزود: از ویژگیهای آثار یاد شده، یکی نوآوریهای تکنیکی آنهاست که فصل متمایزی را در تاریخ ادبیات غرب رقم میزند.
این منتقد ادبیات و سینما ادامه داد: در میان این آثار، «اولیس» و «دلباخته لیدی چترلی» به دلیل تابوشکنیهای خود بیش از همه چالش برانگیز بودند. هرچند واپسین اثر لارنس، به هیچ عنوان عمق و ژرفای اولیس را ندارد.
برفر ضمن بیان خلاصهای از دو کتاب، افزود: کنستانس(کانی) – شخصیت زنِ محوری دلباختهی «لیدی چترلی» را شاید از یک نظر بتوان با «مالی بلوم» شخصیت زن اولیس مقایسه کرد. هر دو زن به جستجوی رهاییاند و هردو، در آتش شوری درونی میسوزند و ما، رهایی آنان را در پایان دو کتاب به دو شیوه متفاوت میبینیم. کانی، ملک اشرافی شوهرش، سر کلیفورد، را در راگبی هال ترک میکند تا به همراه شکاربان همسرش، ملورز، زندگی جدیدی را آغاز کند و مالی خود را در اپیزود نهایی کتاب(پنلوپ) به دست جریان خودانگیختهی ذهنش میسپرد. اما تفاوت در اینجاست که مالی در پایان این مکاشفه به سوی شوهرش، لئوپولدبلوم، باز میگردد. چرا که بلوم تنها مردی است که زیر و بم شخصیت مالی را به خوبی میشناسد و تک گفتار درونی مالی نیز با خاطره او از نخستین رابطه عاشقانهاش با بلوم به پایان میرسد.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اما تفاوت عمده در اینجاست که در رمان جویس، با توجه به ساختار پیچیده و چند لایه آن، مالی شمایلی اسطورهای مییابد؛ الهه زمین، و به گونهای کهن الگوی زنانگی. خصلتی که کانی از آن بیبهره است. خلاصه آن که «دلباخته لیدی چترلی» در نهایت مرثیهای میشود به انگلستان کهن و زندگی شبانی. که صنعت رفته رفته آن را به تاراج برده و اولیس، شعر بلند منثوری در رثای نوع بشر.
عضو هیات علمی جهاددانشگاهی فارس با اشاره به این که اولیس پس از «شب زندهداری فینگانها» پیچیدهترین رمان تاریخ ادبیات جهان است، گفت: سایه روشنهای زبانی و بازیهای نفسگیر آن، اولیس را نیز چون «شب زندهداری فینگانها» اثری دیریاب و دست گُریز میکند. البته در بیداری فینگانها، به دلیل آن که ماهیتا کتاب خواب و رؤیا است، این بازیهای زبانی به اوج خود میرسد.
این نویسنده و مترجم تاکید کرد: به کارگیری زبان ناخودآگاه و ارجاع مکرر به اساطیر و متون ادبی، البته در هر دو اثر کارکرد دارد.
وی با اشاره به این که اولیس صرفا نقیضهای بر اودیسه هومر نیست و پس زمینههای ادبی دیگری نیز دارد، گفت: «کمدی الهی» دانته، بخش دوزخ (Inferno)، «هملت» شکسپیر، «لیسیداس» میلتون و حتی شعری از ویلیام بلیک را میتوان از جمله الهامات ادبی جویس در آفرینش اولیس دانست.
وی با اشاره به این که اولیس با توجه به نظریه باختین، یک رُمان چند صدایی(Polyphonic) است،افزود: جویس در روایت این رمان غبطه برانگیز، تکنیکهای هنرمندانه زیادی را به خدمت گرفته که یکی از آنها فوگ (Fugue) است که به ویژه با استفاده از فُرم موسیقی باخ در اپیزود «سیرن»ها کاملا مشهود است.
این مترجم سینما و ادبیات با ذکر این که وسوسه آفرینش «شب زنده داری فینگانها»، واپسین اثر جویس، از همان زمان کار روی اولیس، جویس رادرگیر کرده بود، گفت:جویس، چهارده سال را مصروف آفرینش اثر خود نمود و سرانجام، در 1939 آن را به دست چاپ سپرد؛ اثری که در آن تاریخ، اسطوره و ادبیات، به هم آمیخته است.
وی ادامه داد: شب زنده داری فینگانها روایت فردی نروژی یا نروژی تبار موسوم به ارویکر است که در دابلین زندگی میکند . او ازدواج کرده و دارای دو فرزند است. محبوبه ارویکر، آنالیویا پلورابل، در عین حال هم «ایزولده» است، هم رود «لیفی» و هم «حوا»؛ همچنان که خود ارویکر را میتوان تمثیلی از آدم دانست.
برفر افزود: یکی از فصولی که جویس به شدت به آن میبالید، فصل «آنالیویا پلورابل» است که پیش از درآمدن کتاب از چاپ، جداگانه نیز منتشر شده بود. این فصل، یک قطعه شاعرانه بلند است که بُنیاد آن برگفتگو نهاده شده اس. گفتگوی دو زن رختشوی که کنار رود «لیفی» نشستهاند و در همان حال که لباسهای شخصیتهای اصلی داستان( ارویکر و آنالیویا) را میشویند و پیرامون آنها شایعه میپراکنند. تدریجا که هوا تاریک میشود،چشم انداز اطراف محو میگردد و دو زن به زحمت قادر به تشخیص پیرامون خود میشوند. با فرا رسیدن شب، باد نیز شروع به وزیدن میکند و زوزه گفتوگو دو زن نامفهوم و نامفهوم تر میکند. سرانجام دو رختشو، خود بخشی از چشمانداز میشوند؛ یکی سنگ و دیگری درخت نارون.
وی افزود: در پایان این فصل (فصل هشتم از کتاب نخست)، دو زن رختشو، داستان شم و شاون(پسران ارویکر) را روایت میکنند و به این طریق وارد کتاب دوم میشویم که داستان شم و شاون است.
با توجه به گستردگی بحث، ادامهی این گفتار به جلسه آینده انجمن موکول شد، که قرار است بخشهایی از اولیس، توسط محمد برفر قرائت، ترجمه و تفسیر همزمان، شود.
نظر شما