به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، محمدتقی طباطبایی در دومین کنفرانس بینالمللی فلسفه دین معاصر که امروز 24 دیماه برگزار شد با ارایه مقاله خود با عنوان «بیانناپذیری؛ بنیاد نقد شلینگ از الهیات هگلی» گفت: هگل و شلینگ هر دو ایدهآلیستهایی هستند که میخواهند براساس فلسفه کانت الهیات مسیحی را تبیین کنند.
عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: نظرات هگل درباره الهیات مسیحی تا سالها در دانشگاههای آلمان حاکم بود اما پس از ده سال از مرگ وی پادشاه پروس شلینگ را فرا خواند و به او مأموریت داد تا تصویر خود را از الهیات مسیحی در برابر تفسیر هگل مطرح کند و جلوی هگلیها را در دانشگاهها بگیرد.
وی با اشاره به مفهوم بیانناپذیری در فلسفه هگل گفت: نسبت منطق و امر مطلق مفهومی است که هگل از آن با عنوان امر بیانناپذیر یاد میکند. هگل میگوید موضوع الهیات خداوند است و آن مفهوم مطلق است که خارج از درک عقلانی انسان است. به اعتقاد وی امر الوهی در درک عقلانی نمیگنجد.
طباطبایی ادامه داد: هگل این مفهوم را در کتاب «پدیدارشناسی» خود تبیین میکند. هگل با اساس قرار دادن یقین حسی و امر بیان ناپذیر راه را برای هرگونه تجربه بیواسطه با امر مطلق میبندد.
وی تصریح کرد: در واقع هگل با تبیین امر بیانناپذیر راه را به روی تجربه دینی و نیز مدعیان این نظریه مانند شلایر ماخر و شلینگ میبندد.
به گفته این استاد دانشگاه، هگل مطرح میکند اگر واقعیتی وجود داشته باشد پس عقلانی نیست و امر بیانناپذیر هیچ بهرهای از واقعیت ندارد. از نظر او زبان که ابزار بیان است توان بیان امر بیانناپذیر را ندارد.
طباطبایی همچنین اظهار کرد: این نظریه در تعارض با نظرات افرادی مانند شلینگ و شلایرماخر است چرا که آنها معتقدند بشر توانایی درک معنا را دارد. چرا که واقعیت وجود است نه مفهوم!
عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی با اشاره به اینکه دیدگاه شلینگ به رویکرد صدرایی بسیار نزدیک است افزود: عقلانی بودن یکی از جنبههای واقعیت است و در واقعیت اموری وجود دارد که بیانناپذیر است با این وجود این امور بیانناپذیر را میتوان از تأثیرات آن، پویایی و حرکتش درک کرد.
وی در پایان سخنانش یادآور شد: اگر خداوند بخواهد برای انسان فهمیده شود جزء در این صورت امکانپذیر نیست.
معنای زندگی در بطن آن جاری است
امیرعباس علیزمانی ،دانشیار گروه فلسفه دین دانشگاه تهران، نیز در بخش دیگری از این کارگروه با ارایه مقاله خود با عنوان «برخی سوءتفاهمها در باب معنای زندگی» گفت: فیلسوف معنا باید روش رایج در زندگی مردم را نقد کند و خطاهای آن را مشخص کرده و زندگی راحتی را برای آنها ترسیم کند.
وی با اشاره به برخی از روانشناسانی که با ادیان و عرفان آشنایی دارند، گفت: روانشناسانی مانند «اروین یالوم» در بحرانهای وجودی ناکام هستند چرا که با ریشههای اینگونه مباحث آشنایی ندارند و میخواهند از طریق بحثهای انتزاعی افراد را از واقعیت دور کنند، این در حالی است که انسانی که با معنا مواجه میشود انسانی عینی و ملموس است.
این استاد دانشگاه به بیان دیدگاه ارسطو درباره سعادت انسانی پرداخت و گفت: به گفته ارسطو سعادت متأثر از عوامل بیرونی است و وقتی فردی در کنار ما احساس پوچی میکند ما نمیتوانیم زندگی معناداری داشته باشیم.
وی ادامه داد: سوالاتی از قبیل اینکه من چه کسی هستم و چرا رنج میکشم؟ جزء با شرح چرایی هستی و داستان خلقت پاسخ داده نمیشود. چرا که در یک دور هرمنوتیکی چرایی من با چرایی هستی گره میخورد.
به گفته این استاد دانشگاه تا زمانی که تصویر معناداری از هستی ارایه نشود نمیتوان زندگی معناداری داشت و از سوی دیگر ما نمیتوانیم برای تمام انسانها دستورالعمل واحدی صادر کنیم و باید به ویژگی فردی و اجتماعی افراد توجه کنیم.
وی یادآور شد: غفلت از جنبههای عینی و انضمامی و توجه به جنبههای انتزاعی از دیگر سوء تفاهماتی است که درباره معنای زندگی ایجاد میشود.
علیزمانی همچنین با بیان اینکه برخی معنا را صرفا به سویههای انفسی آن ارجاع میدهند،گفت:عدهای معتقدند معنا تنها در درون ماست اما غافل از این هستند که جنبههای درونی معنا به اندازه جنبههای بیرونی آن اهمیت دارد.
وی در پایان سخنانش به تبیین حکمت متعالیه از معنای زندگی اشاره کرد و گفت:در حکمت متعالیه بیان میشود که نحوه وجود از خود وجود متفاوت نیست و معنای زندگی در زندگی جاری بوده و به ابتدا یا انتهای آن برنمیگردد.
وی تصریح کرد:بنابراین معنای زندگی مانند یک روح بر بدن جاری است و عرفایی مانند مولانا و عطار به این حقیقت دست یافتهاند.
در بخش پایانی این مراسم مهدی بنایی جهرمی نیز مقاله خود را با عنوان «تنگنای ظهور نیستانگاری و آینده الهیات» ارایه و تصریح کرد: بیتردید ظهور نیستانگاری که نیچه اعلانگر آن است بشر را از حفظ امیدواری به دین، اخلاق و فلسفه عاجز میکند و پناه ارزشهای گذشته را بر سر او آوار میسازد.
وی ادامه داد: با این ظهور آدمی درمییابد که همه آرمانهای او در نهایت جز به ناکامی و نابودی نیانجامیده است و «مسیحیت، انقلاب، القای بردگی، حقوق برابر، و... همه واژههای پرطمطراق، تنها در یک نبرد، همچون پرچمهایی ارزش دارند نه به عنوان واقعیت.»
به گفته جهرمی مقاله وی درصدد است تا به این پرسش اساسی بپردازد که آیا الهیات با ظهور نیستانگاری قادر به حفظ امکانات خود برای سخن گفتن خواهد بود؟!
دومین کنفرانس بینالمللی فلسفه دین معاصر با ارایه مقالات از سوی صاحبنظران این عرضه تا بعد از ظهر آمده است.
سهشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ - ۱۷:۲۸
نظر شما