دهههای 40و50 شمسی اوج رونق انتشار کتاب در دوران پهلوی بود. این رواج و اقبال البته با کمک تبلیغات ظاهرفریب دولتی و با بهانههایی چون انقلاب سفید شاه وملت و در پی آن ادعای گشایش فضای اجتماعی-سیاسی در دهه 50 رخ نمود. اهمیت کتاب در این دوره چندان پراهمیت بودکه چند عنوان کتاب هم، ظاهراً به قلم شاه(چون ماموریت برای وطنم و پیش به سوی تمدن بزرگ)، در شمارگانی وسیع چاپ و توزیع شد.
حوزه کتاب نیز در این دوران عموماً- چون دیگر عرصههای فرهنگی، هنری مانند سینما و تئاتر و... -تحت سیطره و به نوعی مدیریت انحصاری جناح غیر مذهبی و لائیک وابسته به دربار بود و بخش عمده گردانندگان بازار چاپ و عرضه کتاب، شیوه تعامل با دربار- بهویژه مراکز فرهنگی وابسته به دفتر فرح و کارگزارانی چون احسان یارشاطر و احسان نراقی و هما میرافشار و ...- و دستگاههای نظارتی و امنیتی و همکاری و همراهی با آنان را بهخوبی میدانستند.
با پیدا آمدن بزرگانی درعرصه نویسندگی و تالیف کتاب در آن دوران همچون جمالزاده، همایی، فروغی، حجازی، فروزانفر، ذبیحالله صفا، ناصرالدین صاحبزمانی، نصرها، صدر حاجسیدجوادی، حسن پیرنیا، آریانپور و مترجمانی چون طالبوف و تقیزاده و در پی آنان شجاعالدین شفا، ابراهیم یونسی، اسدالله مبشری، محمد قاضی و...کسی تصوری بر ایرادداشتن و ایرادگرفتن و نیازمند بازبینی بودن آثار آنها نمیکرد و به خود رخصت جسارت به ساحت آن آثار و جرات خردهگیری نمیداد.
دهه یادشده البته زمینهساز آشنایی توده مردم با فرهنگ کتاب و کتابخوانی میتواند نام بگیرد. هر چند برخلاف ادعاهای رژیم، ساواک و دیگر دستگاههای امنیتی و ممیزی مانع از انتشار بسیاری آثار، بهویژه در زمینههای ایدئولویک و سیاسی شدند. این جوّ ضدفرهنگی موجب شد تا بسیاری آثار به چاپ و انتشار زیرزمینی برسد. در این میان البته سهم آثار مذهبی به سبب دسترسی دشوار مولفان و ناشران آن به امکانات چاپی و فقدان سازماندهی حزبی و ...کم بود و لائیکها، سکولارها و چپهای عقیدتی-سیاسی، به واسطه ارتباطات و تشکیلات و بعضاً حمایتهای نه چندان پنهان دستگاه حاکمه، کتابهایشان را یکی پس از دیگری از چرخه چاپ خارج میکردند.
این شیوه چاپ و انتشار کتاب، گذشته از مسائل حقوقی چون حق ناشر، حق مولف، حق مترجم و... معضل دیگری را موجب شد و آن اینکه عموم اینگونه آثار بدون بازبینی، ویرایش و حتی با اغلاط فاحش انتشار یافته بود. این وضعیت البته مسبوق به این بود که تا آن هنگام و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز موضوعی به نام"ویرایش" برای مولفان و ناشران مقولهای البته ناشناخته بود و مضار رعایت نکردن آن ناشناختهتر!
اما رخنهای که مرحوم دهخدا در این زمینه یافته بود و با بنیانگذاشتن لغتنامهاش برای رفع و رجوع آن بود و در ادامه مرحوم دکتر معین و دیگرانی چون مصاحب به سمتش نشانه رفته بودند، تنها بخشی از اشکالات متون را همراه با ایرادهای بیانی(که کاربرد نادرست و نابجای واژگان بود) برطرف میکرد، اما مشکل اصلی همچنان باقی بود. کوشش برای نگارش و تدوین دستور زبانهایی با شیوههای عربی-غربی و در پی آن آواشناختی و زبانشناختی تا حدودی مشکل را برطرف میکرد. مجابکردن عموم اهل قلم، چه صاحب سبکان تردست و چه نوقلمان شکننده قامت به ویرایش اثر امری سخت و مشکلی بزرگ بود؛ چرا که پذیرفتن این امر نوعی نقطه ضعف به شمار میرفت. نویسندگان کاسبکار و حرفهای آثار ادبی یا به اصطلاح خودشان "فرهیختگان" و"ادیبان" نیز جای خود داشتند. کسی هنوز تا امروز این شهامت را نیافته است که بر بسیاری از این آثار از جنبه اشکالات نگارشی- ویرایشی نقد بنویسد. عموم نقدها محتوایی-ایدئولوژیک است.
با اوجگیری انقلاب اسلامی در اواخر سال 56، سیل کتابهای اصطلاحاً پشتسفید(مارکسیستی) که عموماً ترجمه آثار روسی بود، به جامعه آن روز سرازیر شد. در این میان آثاری معدود از اندیشمندان مسلمانی چون بازرگان، سحابی، شریعتی و بسیار معدودتر از شهید مطهری و توضیحالمسائل امام(ره) دیده میشد.
در پی پیروزی انقلاب اسلامی موج جدید و شدید افتتاح موسسات و بنگاههای چاپ و نشر، یکی از پس دیگری فضای فرهنگی-اجتماعی جامعه را درنوردید. تحول بسیار محسوس و کاملاً متفاوت صنعت چاپ و نشر در این دوران و سیر صعودی ثبت موسسات انتشاراتی دولتی و غیردولتی بهراستی غرورانگیز است. وضعیت انتشارات به هیچ وجه با دوران پهلوی قابل مقایسه نیست. تعالی کیفی و تنوع و گستردگی و کمّیت آثار بهویژه در دهه60و 70، به رغم مشکلات غامضی چون تحریمها، نبود لوازم و قطعات مورد نیاز چاپخانهها، کمبود شدید فیلم و زینک و مرکب چاپ و گرانی و کمبود کاغذ و...نتوانست مانع از انتشار صدها و هزاران عنوان کتاب شود. تنوع و گستردگی و گونهگونی موضوعات و حوزههای متعدد آثار، منشوری هزاررنگ پدید آورده است که دهها ادعا و استناد به موانع و مشکلات پیش پا، نمیتواند حتی ذرهای از اهمیت و درخشنگی آن بکاهد.
در این دوران برخلاف دوران پیش از انقلاب که بیشتر و عمدتاً بخشی از قشر اصطلاحاً "یقه سفید"، مشتریان بازار کتاب بودند، عموم طبقات اجتماعی و ردههای سنی و تحصیلی مجذوب و متوجه کتابند. در این دوران علاوه بر کتابهای عامهپسند(عموماً داستان و رمان) آثار تحقیقی و پژوهشی بسیار ممتازی در زمینههای گوناگون علوم و فنون نگارش یافته و با اقبال مناسب مخاطبان روبهرو شدهاست. این وضعیت اما متاسفانه در حیطه ویرایش اصلاً رضایتبخش نیست که ناامیدکننده است. کمکاری بخشی از اهل قلم مطرح، بنا بر عللی از جمله نداشتن اقبال عمومی و ناتوانی از اقناع قشر مخاطبشان موجب شده تا بسیار کسان صحنه را از رقیب خالی ببینند و دست به قلم شوند و ناشران حامی نیز گلیم سودطلبی خود ببافند.
در این میان توجه نظام، بویژه فرهنگمداران آن به مقوله کتاب موجب شده است تا بخش دولتی و شبه دولتی به جای حمایت از چاپ و انتشار کتاب به مثابه یک فعالیت فرهنگی، به تصدیگری این حوزه روی آورد و تمامقد در عرصه انتشار کتاب وارد شود و با اختصاص بودجههای کلان و بهرهبرداری از امکانات مناسب، بخش درخور ملاحظهای از بازار کتاب را درنوردد.
این بخش، یعنی بخش دولتی، به پشتوانه بودجه مناسب وبیتوجهی عمدتاً کلیاش به توازن سرمایه و سود، حاتموار بازار کتاب را میدانداری میکند و تعدد و تنوع فعالیتش، به علاوه میزان بودجه و هزینه و بهکارگیری امکانات، راه را بر ناشران خصوصی واقعی بسیار تنگگذر کرده است؛ چرا که "کممانده" آن بخش دولتی هم، سهم بخش شبهدولتی، البته با عناوین و نام و نشان خصوصی میشود. در این میان، گذشته از حقالتالیف اندک مولف و صاحباثر، تکاپوی ناشر برای جستن راهی که سر از آب بیرون نگه دارد، او را از توجه به رعایت بسیاری ار حداقلهای ضروری و استانداردهای لازم ( ازجمله کیفیت نگارش، حروفچینی مناسب، صفحهآرایی حرفهای و طراحی جلد اصولمند و روزآمد و ویراسته بودن متن و ...ده چون اینها) باز میدارد.
راه به بیراهه نرویم که همه اینها و صد چندان آن نباید مانع از این شود که کتاب -هر کتابی- بدون احساس نیاز به لزوم ویرایش واعمال اساسی و کامل آن از گردونه چاپ خارج شود.
اما تورّقی و نیمنگاهی بر عموم آثار و کمی دقت گاهی، بیگمان و حتماً هر دلسوز فرهنگ و زبان و ادب این سرزمین را به شِکوه از وضع نابسامان آثار از جنبههای مختلف و نقیصه فقدان ویرایش مناسب آنان وامیدارد.
متاسفانه فشار تبلیغاتی و هجوم هیاهوگران ادبی -هنری و هوچیگری کاسبکاران فرهنگی، در این چند دهه مانع از توجه عموم بهویژه دست اندرکاران مدیریت فرهنگی کشور از هرزنگاریهایی شده است که نه صرفاً تعمدی، چه بسا به واسطه حضور کممایگان و بیمایگان پرمدعای فرهنگی در آثار مکتوب مشاهده میشود.
این نوع نگارش، متاسفانه از سوی همان کسان و حامیان چون خودشان به "سبک نو" و "شیوه نسل جدید" و... خوانده و متاسفانه تبلیغ میشود.
شیوه نگارش این قبیل آثار پرشماره، بسیار مغشوش و پر اشتباه و به دور از رعایت اصول ابتدایی نگارش و ویرایش است. در این میان سهم فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مسوولیتش فرای دیگر مراکز مانند شورای فرهنگ عمومی و ...است. پیشگیری نکردن از ترویج بیشتر و گستردهتر این گونه کتابتها ضایعهای جبرانناپذیر برای آینده فرهنگ عمومی و سرنوشت زبان و ادب فارسی پیش خواهد آورد.
پدیدآمدن شبکههایی که اطلاق عنوان شیطنتآمیز "شبکههای اجتماعی" بر آنها به نوعی طعنهآمیز است و در جای خود بحث مستقل و جامعی را میطلبد، زمینههایی را موجب شده تا هر نوع نگارش مغشوش و سلیقهایِ ناپخته و.. در محیطی مجازی و بی در و پیکر و بدون پاسداری امکان انتشار یابد. متاسفانه شیوه ورود مراکز و مسوولان و متولیان به این فضای جدید و نوع برخورد با آن در دو دهه گذشته و تلاش برای اشراف بر آن، با وجود اعلام نظرهای متعدد و متکثر و متشتت چندان موفق نبوده است؛ چرا؟ چون ورود به حوزههای مرتبط با فرهنگ و هنر و... نیازمند وجود زیرساختهای لازم است که فقدان و نقصان این "ضروریت"! اقلاً در دولتهای نهم و دهم و بخشهای بیرونی و محیطی مرتبط با آن کاملاً مشهود بود و نیازی به یادآوری نمونه و مثال ندارد.
از جمله حوزههایی که دولتهای یادشده به تاسی از سازوکار گذشته، تصدیگری آن را بر عهده گرفتند، فرهنگ و هنر بود. متاسفانه در این حوزهها هم به سبب بهرهوری از حداقلها یا متوسطهای موجود و نیز در پیش گرفتن سیاست جذب حداقلی و دفع حداکثری، گره کور شیوه تعامل با اهالی فرهنگ و هنر در هم تنیده و بر گردن آنان سفتتر شد. تعدد مراکز نظردهی و تصمیمگیری و تصمیمسازی فرهنگی و تشتت آرا و تعدد و تنزل سلایق، به گونهای شد که بسیار کسان عطای حضور در صحنه فرهنگ و هنر را یه لقایش بخشیدند و شاید برای زمانهای نه چندان کوتاه کناره گرفتند و کنج عافیت طلبیدند. در حوزه کتاب، به مثابه حوزهای بینافرهنگی و بیناهنری[!] این اتفاق اما به گونهای شدیدتر رخ نمود که شرح آن خود مجالی فراخ و توانی لازم را میطلبد.
پس از انتخابات خرداد 92، دغدغه اهل فرهنگ و هنر، چون دیگر حوزههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... درباره "چندی" و "چگونگی" سیاستگزاری دولت و اعمال آن و تعامل با مخاطبان، جای خود را به "امید" و "تدببر" وعده دادهشده داد.
گسترده کتاب نیز در ابتدای انتظار تجربهای نوین و تحولی امیدوارکننده در حوزه تصدی دولت بر امور فرهنگی است. وعدههای انتخاباتی رئیسجمهوری محترم و تاکید چندباره آن ازسوی ایشان و تصریحات وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت یازدهم و معاون فرهنگی این وزارتخانه مبنی بر اتخاذ شیوههای مناسب در روند صدور مجوز وتسریع و تسهیل در آن، امیدبخش و نشاط آور بود. اما موضوعی که به نظر میرسد با توجه به آشنایی سه دهه نگارنده با روند نظارتی ارشاد، کمابیش همیشه مورد غفلت قرار گرفته و به نحوی نابسزا از آن گذر و گذشت شده است، توجه به "چگونگی" تالیف کتاب و بهکارگیری دقت لازم در نگارش و پرداخت آن است، چندان که اگر نه بیشتر از جنبه "چیستی" محتوا و نظارت بر چارچوب و چگونگی رعایت آن، که حداقل به اندازهاش باید مورد توجه و دقت قرار میگرفت و نگرفتهاست.
نبود نظارت بر این بُعد از روند تالیف، چاپ و انتشارکتاب موجب شده است که بیسروسامانی یکی دو دهه اخیر در فضای مجازی و ورود لحظهای شبکههای مثلاً اجتماعی وگسترش بیحد و حصر آنها، به ساحت کتاب نیز تسری یابد. وجود انبوه آثار فاقد ابتداییترین چارچوب لازم و صدها به اصطلاح صاحباثر "غوره نشده مویزنما"، اوضاع نابسامانی در بازار چاپ ونشر پدید آورده که در صورت عزم بر اصلاح راه و تلاش برای پیرایش ضروری، به سالها وقت و دقت و هزینه نیاز خواهد بود.
رهابودن اشخاص برای دست به قلم شدن و جسارت یافتن در ورود به حریم والای تالیف کتاب، لجامگسیختگی "ملودرامی" را موجب شده است که بر خلاف احتیاط و حزم و درایت صاحبسبکان پیربالای عرصه نویسندگی، تدوین و ترجمه آثار، نوقلمان شکننده قامت این گوشه زمین، لزومی بر فراگیری ابتدایی اصول نگارش و دریافت چارچوبهای ضروری ویرایش نبینند و حتی سخنشنیدن از ضرورت و لزوم احترام به آن را اهانتی جبرانناپذیر به ساحتشان بدانند و کممایگی و بیمایگی خویش را در پس ادعای اهل قلم بودن و فرهیختهخواندن خود سرپوش گذارند.
این درست، که فضای موسوم به "مجازی" مهارناپذیر و محدودنشدنی است، اما ذوق ایرانی و سلیقهاش، حتی نسل جدید، بیشتر به سمت آثار مکتوب و ملموس تمایل دارد. انگار که چشمها و دستهای مشکلپسند ایرانیان، کلمات و نقشهایی را که بر صفحات واقعی جای گرفته بهتر درک و هضم میکند.
آثار مکتوب واقعی، پایا و مانا، سند هویتی و برگه شناسایی یکایک ما ایرانیان فرهنگدوست است. آنچنان که ما با صفحات واقعی و آثار مکتوب حقیقی نرد عشق میبازیم و به آن افتخار میکنیم، هیچگونه دیگری را اعتبار و ارزش قائل نیستیم؛ گویی که اصلاً وجود ندارند.
انتظار میرود دولت یازدهم و متصدیان حوزه کتاب، اگر نه صدچندان بیشتر از تدقیق بر محتوای آثار که در جای خود امری پسندیده و ضرورتی اجتنابناپذیر است، که همسنگ آن بر کیفیت نگارش و میزان رعایت اصول ویرایش و پرداخت مناسب آن تاکید کنند و لااقل نیمی از امتیازها و ملاکهای لازم که هر اثر برای دریافت مجوز چاپ باید احراز کند به میزان رعایت اصول نگارش و چارچوبههای ویرایش اختصاص یابد.
چنین باد!
نظر شما