دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۰
انتشار مجموعه مقالات فرانسيسكو آيالا

مجموعه مقالات فرانسيسكو آيالا، نويسنده فقيد اسپانيايي منتشر مي‌شود./

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا) به نقل از افه، مجموعه مقالات فرانسيسكو آيالا، نويسنده اسپانيايي در يك كتاب هزار صفحه‌اي با عنوان «بازگشت به خانه، همكاري در چاپ.1976 تا 2005» منتشر مي‌شود.

به گفته كارولين ريچموند، بيوه فرانسيسكو آيالا، اين كتاب، ششمين مجموعه اي است كه از سال 2007 تاکنون توسط شركت اسپانيايي سيركولو ده لكتورس و شركت گالاكسيا گوتنبرگ منتشر مي‌شود و درواقع تاريخچه روزنامه نگاري از دوران انتقال و اوايل دوران دموكراسي در اسپانيارا منتقل می کند.

فرانسيسكو آيالا در سال 1906 در گراناداي اسپانيا متولد شد. وي تحصيلاتش را در مادريد و در رشته هاي حقوق، فلسفه و ادبيات به پايان رساند. او مدتي با مجله غرب اسپانيا همكاري داشت و بين سال هاي 1929 تا 1931 و همزمان با به وجود آمدن نازيسم در آلمان زندگي كرد. وي پس از شكست جمهوري‌خواهان به آرژانتين تبعيد شد و 10 سال در آنجا ماند و در اين مدت در مجله سور، روزنامه لا ناسيون و انتشارات لوساداي آرژانتین مشغول كار بود.

آيالا در طول زندگي‌اش  پيوندي ناگسستني با روزنامه نگاري داشت که گاه بر سبك نگارش وي نيز تاثير داشت. اوج شكوفايي و مطرح شدن او به‌عنوان نويسنده در سال 1929 و با انتشار كتاب «بوكسور و يك فرشته» و در سال 1930 با انتشار كتاب «شكارچي سپيده دم» بود.

او در دهه پنجاه به پورتوريكو نقل مكان كرد و در آن‌جا نيز به دعوت ریيس دانشگاه پورتوريكو در دانشكده حقوق اين دانشگاه به تدريس پرداخت. سپس به ايالات متحده آمريكا رفت و با حفظ روابط فكري و فرهنگي خود با پورتوريكو به تدريس ادبيات در دانشگاه هاي نيويورك، شيكاگو، پرينستون و راتگرز پرداخت.

آيالا در سال 1960 و پس از گذشت تقريبا سي سال  نخستين بار به اسپانيا برگشت و پس از رفت و آمدهاي مكرر در طول 16 سال ، سرانجام در سال 1976 براي هميشه در اسپانيا ساكن شد و به كار نويسندگي خود ادامه داد. از اين سال به بعد، او شروع به نگارش مقاله‌هاي مختلف در مورد دموكراسي کرد. وي سال 1983 به عضويت آكادمي سلطنتي زبان اسپانيايي درآمد.

بيشتر منتقدان ادبيات، خلاقیت فرانسيسكو آيالا را به دو دوره تقسيم مي‌كنند: قبل و بعد از جنگ داخلي اسپانيا. آثار وي در دوره نخست شامل تراژدي كمدي «داستان يك صبح» و «مرد بدون روح» است كه به سبك سنتي آن ها را نوشته است. وي كتاب هاي «بوكسور و يك فرشته» و «شكارچي سپيده دم» را نيز در اين دوره نوشت.

پس از يك دوره سكوت طولاني مدت ، آيالا دوره دوم ادبي خود را در سال 1944 و با انتشار كتاب «طلسم» آغاز كرد. اين كتاب به دنياي اگزيستانسياليسم و ابزورد فرانتس كافكا بسيار نزديك است. سپس در سال 1949 كتاب «كله بره» را در نقد و تحليل جنگ داخلي اسپانيا منتشر كرد. وي همچنين در دوره دوم ادبي خود رمان هاي «مرگ سگ» در سال 1958 و «اعماق شيشه» رادر سال 1962  نوشت.

او در طول زندگي خود برنده جوايز متعددي از جمله جايزه ملي ادبيات اسپانيايي در سال 1988، جايزه سروانتس در سال 1991 و جايزه ادبيات شاهزاده آستورياس در سال 1998 شد.

فرانسيسكو آيالا در سال 2009 و در صد و سه سالگي بدرود حيات گفت. تعهدي كه وي با دنياي خود داشت باعث شد كه هميشه از تغييرات و دگرگوني‌هاي اجتماعي و سياسي محيط اطراف خود متاثر باشد و به كشور هاي مختلف از جمله آرژانتين، پورتوريكو و ايالات متحده آمريكا تبعيد شود.

سانتوس خوليا ، نويسنده و تاريخدان اسپانيايي در مورد آيالا گفته است: او يك «نويسنده عام» بود؛ لقبي كه وي در اواخر عمر براي خود انتخاب كرده بود. او هميشه نظر خود را در مورد لحظه اي كه در آن زندگي مي كرد اظهار مي كرد و هميشه از ليبراليسم و دموكراسي حمايت مي كرد. او هرگز داراي عقايد فاشيستي و كمونيستي نبود و همين باعث شد كه آثارش ماندگار شود.

كارولين ريچموند نيز در مورد همسرش گفته است: فرانسيسكو از اوان جواني با رسانه‌هاي مختلف ارتباط و همكاري داشت و در دهه سي زندگي‌اش عضو گروه نگارش روزنامه هاي كريسول و ال سول بود. در آرژانتين مجله رئاليداد و در پورتوريكو مجله تورره را تاسيس كرد. ولي به صورت رسمي از سال 1976 كار روزنامه نگاري را با همكاري در روزنامه هاي اينفورماسيون،آ.ب.ث و ال پائيس و همچنين خبرگزاري افه آغاز كرد.

دوران تبعيد نويسنده، كتاب هاي مهمي از جمله«غاصبان» و «باغ لذت ها» از سال 1939 و پس از پايان جنگ داخلي اسپانيا آغاز شد.

لحن مقالات آيالا كه قرار است منتشر شود، يك لحن نوستالژيك و بازگشت به دوران سابق همچون لحن فيدل كاسترو يا سانچز آلبورنوس نيست. بلكه او به عنوان يكي از درخشان ترين چهره‌هاي قرن بيستم هميشه دوست داشت اسپانيا به مدرنيته اي كه كشورهاي همسايه به آن رسيده‌اند، دست يابد.

رابطه اي كه بين ملي‌گرايي و تروريسم وجود دارد هميشه آيالا را نگران و مضطرب مي‌کرد و اين باعث مي‌شد  وي هيچ گونه عدالتي را به ناسيوناليسم نسبت ندهد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها