شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۰
مرادو

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

مرادو مادرچاه قنات خیرآباد را می‌شناسد. روی گِل ریز چاه، یک سنگ سفید کار گذاشته‌اند. چاهخوهای خیرآباد پنج چاه، پائین‌تر از مادرچاه، چرخ کار گذاشته‌اند. استاد عباس سَر چاه کنارِ چرخ ایستاده و دارد ریسمان را امتحان می‌کند. چاهخوها دور آتشی که در پناه چاه پشته گیرانده‌اند دارند ناشتایی می‌خورند. مرادو خوشحال می‌شود که ممدو مهرعلی هنوز به راه نزده و آماده است که حرکت کند.
دست‌هایش را نزدیک آتش می‌گیرد تا گرم شود. مشهدی‌رضا برایش چای می‌ریزد. ضربان قلبش بیشتر شده است. دلش می‌خواهد از چاهخوها بپرسد که‌آیا از پدرش خبری دارند یا نه؟

صفحه 33/ مرادو (رمان)/ محمدعلی آزادیخواه/ نشر نون/ چاپ هشتم/ سال 1391/ 88 صفحه/ 3800 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها