شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۰۸:۰۰
داستان من

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

چقدر طول کشید

کلاس اول مدرسه است. روز اول مدرسه «بدترین روز عمر! بدترین شروع در زندگی‌ام. چقدر طول کشید تا تمام شد این مدرسه رفتن؟ دوازه و چهار و بیست و نه می‌شود چهل و پنج سال، من چهل و پنج سال رفتم مدرسه؟ اصلاً کی گفته این مدرسه کوفتی را باید رفت؟» نرفته بودی چه غلطی می‌کردی؟ «نمی‌دانم.»
سه چهار بار زده بود که بند را ببرد. «هر بار هم یکی نگذاشت.» بیش‌تر هم آن یکی خودت بودی که ایستاده بودی جلو خودت. اولین بار وقتی رسیده بود کلاس ششم دبیرستان، یک بار هم در دانشگاه، بار آخر هم سال دوم سوم تدریس. همه چیز زنده بود جلو چشمش. یکباره بلند شده بود اثاثش را جمع کرده بود، رختخوابش را پیچیده بود در چادر رختخواب. «آن پیکان کرمی را داشتم.» رختخواب را انداخته بود روی صندلی عقب و بقیه را هرجا که شده بود.

صفحه 61/ داستان من/ جمشید طاهری/ انتشارات ققنوس/ چاپ اول/ سال 1391/ 167 صفحه/ 6500 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها