پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
مرد مجرد

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

زد و خورد 

در طول مدت دو ماه آموزشی، نیز سربازان شرور و حسودی بودند که به او قبطه می‌خوردند و از اینکه سیاوش روز به روز در بین هم قطارانش و فرماندهان ارج و منزلت می‌یافت، حسادت می‌ورزیدند لذا این تعداد سربازهای متمرد با هم عهد بستند به هر ترتیب شده او را ضایع کنند، بنابراین توطئه کرده و زمینه یک دعوا و بزن، بزن را چیدند و در یک غروب پائیزی که همه سربازها در محوطه پادگان به هواخوری مشغول بودند، سربازها متخاصم و هم قسم، او را دوره کرده و با لیچار و بد و بیراه و حرف‌های رکیک، وی را به باد تمسخر گرفته و به او تهمت (چاپلوسی و آدم‌فروشی و ...) دادند و او را تحریک کردند که عکس‌العمل نشان دهد و به آنها حمله کند تا حسابی حالش را جا بیاورند!! اما سیاوش عاقل‌تر از آن بود که در محیط زندگی سربازی با همسنگرانش گلاویز شود و شخصیت خود را که با زحمت و کار درست فراهم آورده بود، خراب کند لذا سعی کرد خود را از معرکه رها نماید و به کناری رود.

صفحه 39/ مرد مجرد/ اکبر دلگشائی/ انتشارات راز نهان/ چاپ اول/ سال 1391/ 192 صفحه/ 5000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها