چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۰
ساحت خیال

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

برگی از یک آلبوم 

رفتارش واقعاً‌ عجیب و غریب و در مجموع بسیار خجالتی بود. مطلقاً چیزی برای گفتن راجع به خودش نداشت. آن قدر ساکت بود که حوصله آدم را سر می‌برد. وقتی به دیدنت به کارگاه می‌آمد، دیگر یادش می‌رفت که رفتنی هم باید در کار باشد. می‌نشست و می‌نشست تا کُفرت را درمی‌آورد و می‌خواستی بر سرش فریاد بکشی و وقتی سرانجام تصمیم به رفتن می‌گرفت، صوترش از شرم مثل خون سرخ می‌شد و تو دلت می‌خواست یک شیء بسیار بزرگی را به دنبالش پرت کنی ـ مثلاً اجاق آرام پزت را. در نگاه اول آدم بی‌اندازه جالب و گیرایی به نظر می‌آمد. همه این موضوع را قبول داشتند و این خود از عجایب این موجود بود. ممکن بود شبی راهت به کافه رستورانی بیفتد و در آنجا جوانک لاغر اندام و سبزه‌رویی را ببینی که در یک گوشه نشسته و فنجانی قهوه جلوش گذاشته است و بافتنی آبی‌رنگی به تن دارد که بر روی آن نیم تنه‌ای تنگ و کوتاه خاکستری از جنس فلانل پوشیده و همه دکمه‌هایش را هم انداخته است و آن بافتنی آبی و نیم تنه خاکستری با آستین‌های بسیار کوتاه، حال و هوای پسر بچه‌ای را به او می‌داد که تصمیم دارد فرار کند و به دریا برود.

صفحه 47/ ساحت خیال/مجموعه ده اثر از ده نویسنده برجسته/ ترجمه محمد نادری/ موسسه انتشارات امیرکبیر/ چاپ اول/ سال 1391/ 168 صفحه/ 3300 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها