پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
کُتلت سرد

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

سکه ده‌شاهی 

همه سکه صدایش می‌کردند بجز عزیز که صداش می‌زد حلیمه خانم و آقاجون که خودش این اسم را روی او گذاشته بود. توی خواستگاری‌اش گفته بود: «این سکه شانس منه.» اما یک سال بعد با این که برایش بچه به دنیا آورده بود فقط او بود که صداش می‌زد «ده‌شاهی».
«ده شاهی آفتابه رو آب کن... ده شاهی خورجین رو بذار روی موتور.» آقاجون مادر عزیز را طلاق داده بود. زن دومش هم که خیلی خوشگل بوده، گفته «من پابند چیِ تو باشم؟ کچلیت یا بی‌پولیت؟» و طلاق گرفته بوده.
این سکه زن سومش بود که وقتی آقاجون نبود قاب عکس آقاجون با زن دومش را به طرف دیوار برمی‌گرداند. یک بار رو به عزیز گفت: «نه این که به ریخت و قیافه‌ش حسودیم بشه‌ها، نگاش نحسی می‌آره، کاش آقات یه کم انصاف داشت. هنوز به اون که رفته می‌گه شکر پنیر، منم شده‌م ده‌شاهی.»

صفحه 47/ کُتلت سرد/ امید پناهی آذر/ انتشارات هیلا/ چاپ اول/ سال 1391/ 87 صفحه/ 4000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها