سه‌شنبه ۹ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۱۸
آشتیانی: آثار حوزه جامعه‌شناسی هنر و ادبیات در ایران محدودند

منوچهر آشتیانی مولف، مترجم و مدرس جامعه‌شناسی در نشست بررسی رابطه اقتصاد و رمان، ضمن مرور برخی تئوری‌ها درباره مناسبات مختلف میان هنر و ادبیات با موضوعات جامعه‌شناسی به ویژه اقتصاد تاکید کرد که تا به امروز در ایران آثار قابل توجهی درباره جامعه‌شناسی هنر و ادبیات تالیف یا ترجمه نشده است.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «بررسی رابطه اقتصاد و رمان»(نحوه اثرگذاری اقتصاد بر ادبیات به ویژه رمان) با سخنرانی منوچهر آشتیانی، عصر دیروز، دوشنبه، هشتم آبان در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد. 

آشتیانی در ابتدای این نشست ضمن معرفی منابع عمده جامعه‌شناسی هنر در ایران، گفت: کتاب‌های «هنر و جامعه» نوشته «روژه باستید» و «ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی» دو کتاب مناسب در زمینه جامعه‌شناسی هنرند که در ایران ترجمه و منتشر شده‌اند. 

وی افزود: کتاب‌ «جامعه‌شناسی ادبیات» اثر لوکاچ هم کامل‌ترین کتاب نقد مارکسیستی جامعه‌شناسی ادبیات در 50 سال اخیر است. کتاب دیگری هم با عنوان «جامعه‌شناسی هنر» وجود دارد که نویسنده‌اش یک جامعه‌شناس آلمانی، به نام هانس پیتر تورم است ولی در مجموع ما در ایران منابع عمده‌ای درباره جامعه‌شناسی هنر و ادبیات نداریم. 

این مولف و مترجم جامعه‌شناسی در ادامه با اشاره به نبودن منابعی درباره مقوله اقتصاد هنر گفت: به مقوله‌ای به نام اقتصاد هنر در هیچ جای دنیا پرداخته نشده است. من کتاب استانداردی در این حوزه حتی در فرانسه و آلمان هم ندیده‌ام و این مساله بسیار عجیبی است که صحبت و کلام علمی درباره اقتصاد هنر یا اقتصاد ادبیات نشده، در حالی که انواع مباحث دیگر در باب هنر به فراوانی وجود دارد و حتی بخش مهمی از فلسفه هگل به استتیک، یعنی زیبایی‌شناسی اختصاص دارد. 

آشتیانی گفت: انواع و اقسام اشتغال‌های گوناگون هنری در جامعه وجود دارد که دقیقا با اقتصاد پیوند دارند. لوکاچ در کتاب خود از ادبیات و شعر رسیده است به سینما، موسیقی و نمایشگاه‌ها و گالری‌های مختلف هنری و در ادامه جریان‌های اقتصادی همسو با این هنرها را بیان می‌کند ولی حتی در این کتاب به طور نمونه یک فصل هم به طور دقیق و اختصاصی درباره اقتصاد و هنر وجود ندارد،اما در قسمتی لوکاچ دراین باره که این مسایل که هنر در چه بخشی اقتصادی است و در چه مواردی نمی‌تواند اقتصادی باشد، به خوبی بحث می‌کند. 

نویسنده کتاب «جامعه‌شناسی شناخت؛ مقدمات و کلیات» در ادامه با اشاره به سه تئوری مهم درباره کاربرد هنر گفت: بهترین تئوری که می‌تواند هنر را در رابطه با مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تفسیر کند، «تئوری قرابت انتخابی یا پیوند خویشاوندی» ماکس وبر است. من در کتاب «جامعه‌شناسی شناخت ماکس وبر» درباره انواع و اقسام تئوری‌های قرابت انتخابی بحث کرده‌ام. تئوری وبر از دیگر تئوری‌های موجود قابل قبول‌تر است. 

وی افزود: پرسش مهمی در این‌جا مطرح می‌شود و آن این است که چه ساختارهایی در هنر با چه نوع از ساختارهایی در اقتصاد پیوند برقرار می‌کنند؟ آیا همه ساختارهای اقتصادی می‌توانند با ساختارهای هنری ارتباط برقرار کنند؟ واضح است که مطلقا چنین چیزی نیست. این سوال به صورت عکس‌ هم قابل طرح کردن است. به این ترتیب که آیا ساختارهای هنری می‌توانند با همه ساختارهای اقتصادی ارتباط برقرار کنند؟ که در این باره نیز باید گفت خیر و چنین موضوعی نمی‌تواند مطرح شود. تنها بخشی از تئوری‌های اقتصادی در ادوار تاریخی پیوندی با مناسبات هنری برقرار کرده‌اند. 

این مدرس جامعه‌شناسی در ادامه با اشاره به این مساله که سه دیدگاه زیبایی‌شناختی درباره پیوند اقتصاد و هنر وجود دارد، گفت: یک نظرگاه در این باره دیدگاه ایده‌آلیستی است که از افلاطون تا نظریات هگل وجود داشته است. در این دیدگاه به طور کلی عقلانیت و معنویت از مادیات جدا هستند و هیچ پیوندی بین هنر و ادبیات که در زمره معنویات است یا اقتصاد، وجود ندارد. البته افلاطون پیشنهاد می‌کند که در بین این دو مقوله با ایده «مشارکت و تبادل» پیوند برقرار می‌شود؛ یعنی این دو هیچ ارتباطی ندارند و فقط می‌توانند با هم مشارکت داشته باشند، یعنی صحنه معنویت هیچگاه آلوده مسایل مادی نشده و فقط با آن مشارکت پیدا می‌کند. عمر این تئوری در حدود دو هزار و 400 سال است، یعنی از یونان باستان تا هگل و حتی تا به امروز عده‌ای به این مساله اعتقاد دارند. 

آشتیانی گفت: در ادبیات و حکمت کلاسیک ایران هم بین معنویات و مادیات جدایی کامل وجود دارد اما یک نظریه دیگر هم وجود دارد که کاملا ماتریالیستی است. این نظریه کاملا عکس نظریه پیشین است که می‌گوید آن‌چه زیربنا قرار می‌گیرد، مناسبات مادی و وجودی، یعنی مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است که در روبنای آن مناسبات فرهنگی به معنای عام، یعنی معنوی، مادی، معنوی، دینی، فلسفی و هنری وجود دارد. 

آشتیانی در ادامه با بیان این‌که تاریخ ابداع تئوری دوم هم به یونان باستان برمی‌گردد، گفت: تئوری دوم می‌گوید که هنر هیچ جایگاه و منزلت خاصی ندارد، بلکه صرفا بازتاب مناسبات مادی در جوامع بشری در دوران‌های مختلف تاریخی است. این نظریه ماتریالیستی نیز در حدود 500 سال قبل از میلاد به وسیله دموکریتوس یونانی مطرح شد. او می‌گوید که فکری نیست جز بازتاب اشیای مادی که ما احساس می‌کنیم. این یک نظریه خام و عوامانه است که مارکس به آن جواب داده است. 

آشتیانی در ادامه سخنان خود به بیان و شرح کامل نقدهای مارکس و انگلس درباره این تئوری پرداخت. اساس این نقد بر این است که فکر و ذهن انسان مادی نیست اما مناسبات اقتصادی و سیاسی مادی است. 

آشتیانی در بخش پایانی سخنانش درباره تئوری سوم نیز گفت: تئوری سوم از زمان کانت به وجود آمد و «کانتیانیزم» نام گرفت و تئوری قرابت ماکس وبر وامدار این اندیشه است. نگاه به هنر و اقتصاد در این دیدگاه یک دیدگاه بینابینی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها