پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۱ - ۱۴:۱۳
شجاعي‌جشوقاني:زبان،بي‌معنايي و تكنولوژي دغدغه‌ها هايدگرند

مالك شجاعي‌جشوقاني، پژوهشگر فلسفه دردومين نشست از «تاريخ‌نگاري فلسفه» که با تمركز بر نگاه هايدگر به تاريخ فلسفه برگزار شد گفت: زبان،بي‌معنايي و تكنولوژي دغدغه‌ها هايدگرند._

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين نشست عصر ديروز چهارشنبه 29 شهريور با حضور مالك شجاعي‌جشوقاني و مرضيه افراسيابي، از پژوهشگران فلسفه در سراي اهل قلم خانه كتاب برگزار شد.

شجاعي در بخشي از سخنانش با اشاره به تاريخ‌‌نگاري عقلي به عنوان يكي از روش‌هاي تاريخ‌نگاري فلسفه گفت: فلاسفه‌اي مانند هايدگر اين روش را در بررسي آراي فلاسفه پيشين داشتند. به اعتقاد ريچارد رورتي، در اين نوع از تاريخ‌نگاري فلسفه، فيلسوف دغدغه اين را ندارد كه فلان فيلسوف چه موضوعي را مطرح كرده است، بلكه وي از منظر مسايل خودش به تفكر فيلسوفان پيشين مي‌نگرد. براي مثال زبان، بي‌معنايي و تكنولوژي جزو دغدغه‌ها و مسايل هايدگر هستند و او در بررسي ساير انديشمندان از دريچه همين مسايل سراغ آن‌ها مي‌رود. والتر كافمن، يكي از منتقدان هايدگر معتقد است كه اعتقاد دارد هايدگر به جاي تحليل فلاسفه، انديشه آن‌ها را تحريف كرده است.

وي افزود: گفته مي‌شود كه دكارت پدر فلسفه جديد است، يا اين‌كه براي فلسفه‌ها آغاز و پايان مشخص مي‌كنند. اما آيا اين آغاز و پايان‌ها دل‌بخواهي است يا اين‌كه منطقي براي آن وجود دارد؟ رورتي معتقد است كه تعيين اين آغاز و پايان‌ها بستگي به دغدغه‌هاي هر فيلسوف دارد. هايدگر در برابر انتقادهايي كه از وي مي‌شد مي‌گفت كه وي با فلاسفه پيشين وارد گفت‌وگو مي‌شود و تنها نقش يك تعليقه‌نويس را ندارد. والتر كافمن و ارنست كاسيرر جدي‌ترين منتقدان هايدگر هستند.

سپس افراسيابي گفت: هايدگر را نمي‌توان تاريخ‌نگار فلسفه دانست، زيرا او فلسفه را روايت نمي‌كند كه بخواهد با آن‌ها مخالف يا موافق باشد. او كتاب مستقلي درباره تاريخ فلسفه ندارد، بلكه نظرات او درباره فلاسفه را در ميان آثار مختلفش مي‌توان يافت. هايدگر در برخورد با هر انديشه‌اي غرضي محوري دارد و بر اساس همان با فلاسفه وارد گفت‌وگو مي‌شود. به همين دليل كانتي كه او تصوير مي‌كند از يك جهت هم كانت هست و هم نيست. هايدگر از دريچه مساله بحران انسان معاصر كه به دليل غفلت از وجود پديد آمده است با انديشه‌هاي مختلف مواجه مي‌شود. او بررسي مي‌كند كه در تاريخ انديشه‌ها كجا به وجود بيشتر توجه شده و كجا از آن غفلت شده است. هدف او در اين مواجهه، گشودن مسير جديدي براي تفكر است.

وي افزود: هايدگر تاكيد داشت كه ما در بررسي انديشه‌ها به دنبال ناگفته‌ها هستيم و همين ناگفته‌ها تعاليم اصلي هر فيلسوف محسوب مي‌شوند.

افراسيابي به نظرات هايدگر درباره مابعدالطبيعه اشاره كرد و گفت: او در دوره نخست تفكرش يعني تا سال 1930 فلسفه و مابعدالطبيعه را به يك معنا به كار مي‌برد و از هر دو به عنوان علم هستي و بنيادين ياد مي‌كرد. از 1930 تا 1940 هايدگر ديگر لفظ مابعدالطبيعه را نمي‌پسندد و از پايان مابعدالطبيعه سخن مي‌گويد. او از سال 1945 به بعد يعني در دوره آخر تفكرش ديگر لفظ فلسفه را نيز نمي‌پسندد و «انديشه هستي» را به جاي آن به كار مي‌برد.

اين پژوهشگر فلسفه ادامه داد: هايدگر درباره شكل‌گيري منطق در انديشه ارسطو و تقويت آن معتقد است كه با شكل‌گيري منطق، فلسفه تبديل به يك فن شد كه توسط منطق سنجيده مي‌شود. وي ضمن مخالفت با اين موضوع بيان مي‌كند كه منطق هيچ مناسبتي با تفكر اصيل ندارد و اساسا تفكر نمي‌تواند يك فن باشد. تفكر، تفكر است و نمي‌توان صحيح يا غلط بودن يك تفكر را تعيين كرد، تفكر اتصال با وجود است.

وي با بيان اين‌كه از نظر هايدگر، تفكر مابعدالطبيعي در پي استيلاي بر موجودات است، گفت: به زعم او، اين تفكر محاسبه‌گر و معرفي‌كننده است و به همين دليل انسان به اوج تفكر فيزيكي رسيد. او ظهور تكنولوژي را نشانه پايان مابعدالطبيعه و همچنين نشانه نهيليسم و جدا شدن انسان از عالم مي‌داند. او به اين نتيجه رسيد كه مابعدالطبيعه به جدايي انسان از هستي و نهيليسم منجر مي‌شود. بر همين اساس او از پايان فلسفه سخن مي‌گويد.

افراسيابي افزود: در كتاب «پايان فلسفه و وظيفه تفكر» هايدگر كه در سال‌هاي آخر زندگي او نوشته شد، نااميدي نويسنده از تفكر فلسفي مشهود است. او پايان را در معناي منفي آن در نظر نمي‌گيرد، بلكه از نظر او پايان فلسفه نقطه‌اي است كه فلسفه در آن تمام امكاناتش را گردآوري كرده. او نشانه پايان فلسفه را جدا شدن علومي مانند روانشناسي از فلسفه مي‌داند، علومي كه روزگاري جزيي از فسلفه بودند، اما به مرور زمان، اين فلسفه بود كه در ساير علوم حل شد.

وي به برخي از نقدهايي كه به هايدگر وارد مي‌شود اشاره كرد و گفت: هايدگر از پايان فلسفه و لزوم ايجاد نوع ديگري از تفكر اشاره مي‌كند، اما هيچ‌گاه راه ديگر تقكر را مشخص نكرد. اين‌كه هايدگر شكل‌ گرفتن نوع ديگري از تفكر را به آينده محول مي‌كند نشان مي‌دهد كه خود او به نتيجه مشخصي نرسيده است.

سپس شجاعي گفت: لبّ انتقاد هايدگر به فلسفه اين است كه تاريخ فلسفه به نوعي تفكر مفهومي تبديل شد و سپس به نگاه تكنيكي تغيير يافت. همين موضوع سبب شد كه برخي از متفكران داخلي ما انديشه هايدگر را با عرفان مقايسه كنند. در سنت عرفاني ما نيز به نوعي از پايان فلسفه سخن گفته شده، هرچند به طور مستقيم از اين تعبير استفاده نشده است.

وي يادآوري كرد: پايان فلسفه به معناي توقف فلسفه يا حتي كمال آن نيست، بلكه به معناي تمام شدن امكانات و استعدادهاي فلسفه است. اما هايدگر با وجود سخن گفتن از پايان فلسفه، تفكر جايگزين آن را معرفي نمي‌كند. او به تفكر شعري و مفهومي پناه مي‌برد و به همين دليل، فلسفه هايدگر بيشتر در هنر، شعر و الهيات مسيحي تاثير مي‌گذارد.

شجاعي هايدگر را يك متفكر در راه دانست و گفت: او فيلسوفي دستگاه‌ساز نيست. هايدگر معتقد به يونانيت بود و تمامي فلسفه‌ها را ذيل فلسفه يونان و اروپا مي‌ديد و معتقد بود كه فلسفه يوناني بد ترجمه شده است. همچنين او ديدي منفي به قرون وسطي داشت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها