یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
پوربزرگ‌وافی: «نمک خدا» در شعر شهریار جریان داشت

علی‌رضا پوربزرگ‌وافی، شاعر و نویسنده، شهریار را شاعری تنها می‌داند؛ چراکه به گفته او شهریار هیچکس را نداشت، هیچکس توان شعر شهریار را نداشت و تنها شاعری بود که شعرش بیش از همه «نمک الهی» داشت. اين شاگرد شهريار همچنین خاطراتی از استادش بازگو کرد؛ از ماجرایی در زمان کشف‌حجاب اجباری رضاخان و هنگامی که شهریار جوان غیرتی می‌شود. پوربزرگ‌وافي از قول شهریار، «پرهیز از گناه» را رمز ماندگاری وي دانست.-

به ‌گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، علی‌رضا پور‌بزرگ وافی، شاعر و نویسنده و از شاگردان محمدحسین شهریار است. طبق گفته خودش حدود 20 سال در محضر وي بوده‌ و برهمین اساس خاطرات و ناگفته‌های بسیاری را از او به یاد دارد و در جریان مسایل شهریار قرار داشته‌ است.

وی سال گذشته نیز در گفت‌و‌گویی با «ایبنا» درباره این آشنایی گفته بود: در دوران خدمت در تهران، اصفهان و کرمانشاه بوده‌ام. در آن دوران رابط استاد شهریار با برخی از شاعران بزرگ این شهرها بودم. یدالله بهزاد، منوچهری قدسی، سایه و حبیب ساحر از زمره این شاعران هستند.

وی این روزها همراه با هادی بهجت تبریزی، فرزند شهریار، گزینش و تدوین منتخب اشعار و نگارش خاطرات این شاعر را برعهده دارند. این کتاب حدود 500 قطعه از اشعار شهریار و خاطرات منتشر نشده‌ای درباره او را شامل می‌شود.

پوربزرگ‌وافی ضمن حضور در «ایبنا» برخی از اشعار شهریار با امضای خودش و همچنین عکس‌هایی را که با این شاعر داشت ارایه کرد. قرار است پوربزرگ‌وافی تمامی مطالبی را که از این دست در اختیار دارد  در کتاب در دست انتشارش از اشعار و خاطرات منتشر نشده شهریار به عنوان سند ارایه و منتشر کند.

وی درباره شاعری شهریار گفت: حسن شاعری شهریار از هفت یا هشت سالگی وی جلوه کرد؛ چراکه در خانواده‌ای فرهنگی و در محیطی که اشعار ترکی و فارسی بزرگان قرائت می‌شد، پرورش یافت.

این شاعر ادامه داد: کسب علم و گذراندن دبستان و دبیرستان در تبریز و ادامه تحصیل در دارالفنون از یک سو و وجود رابط و یار قدرتمندی به نام شهیار (دوست صمیمی شهریار) که سبب شد این نوجوان را به محضر شعرای بزرگ عصر خود پیوند دهد، باعث شد چشمه باریک طبع شهریار جوان هر روز جوشان‌تر شود. این چشمه جوشان با ورود عنصری به نام زن در زندگی این جوان محتاج به محبت در دیار غربت او را به چالش و تکاپو واداشت.

وی معتقد است شهریار با مطالعه فراوان در اشعار شاعران کلاسیک چون حافظ، سعدی و فردوسی و داشتن ذکاوت و خلاقیت‌های ذهنی توانست خیلی زود خود را در صف شاعران قابل قبول قرار دهد و در این زمینه توضیح داد: این مرحله جواز ورود شهریار به جمع شعرای بزرگ همچون ملک‌الشعرای بهار و دیگران را برای او صادر کرد و او با قرائت اشعار نخستین خود در بوته نقد آنان قرار گرفت و با بهره‌گیری از هوش سرشار قدم به قدم جلو رفت تا دروازه مطبوعات عصر خود را گشوده و اشعارش را به دوستداران شعر تقدیم کند.

پوربزرگ وافی افزود: این حرکت با اقبال مردم شعردوست روبه‌رو شد و انگیزه این شاعر جوان را بیشتر کرد و دوست دیرینه‌اش شهیار با استفاده از جو موجود و با بهره‌گیری از اهرم حمایت ملک‌الشعرا، سعید نفیسی و پژمان بختیاری و دیگران برخی از اشعار او را در مطبوعات منتشر کرد.

وی درباره علت موفقیت شهریار در رابطه با شعر و هنر و ماندگاری او در این عرصه با تاکید بر این موضوع که یکی از حوادث تاریخی کشور در اعتلای هنری شهریار تاثیر به‌سزایی داشت به دیدگاه خود شهریار و روایت این ماجرا از زبان این شاعر اشاره‌ کرد و گفت: شهریار می‌گوید که در بهجت‌آباد در منزل خانواده‌ای مستاجر بود که از یک سو متجدد بودند‌ و از سوی دیگر وابستگی به دربار داشته‌اند. دختر این خانواده از معدود دخترانی بود که به مدرسه می‌رفت و خانواده‌اش برای رشد آموزشی او از شهریار که دوره پزشکی را می‌گذرانده، تقاضای کمک می‌کنند و به این طریق شهریار وارد زندگی این خانواده می‌شود. 

ماجرای غیرتی شدن شهریار جوان
این نویسنده تشریح کرد: در همین دوران حادثه‌ای در کشور اتفاق افتاد. آغاز حادثه به این صورت بود که رضا شاه دستور داد تمام اعضای دربار در مراسم جشنی شرکت کرده و همسران خود را در این جشن بی حجاب شرکت دهند. پسر عموی آن دختر از اعضای دربار بود و برای شرکت در این مراسم از دخترعموی خود می‌خواهد که در آن جشن او را یاری کند. شهریار زمانی‌که این خبر را می‌شنود به رگ غیرتش برمی‌خورد.

خود شهریار گفته است: «از آن‌جا که دارای قدرت‌بدنی زیاد و قهرمان سوارکاری بودم، در مقابل او ایستادم و می‌اندیشیدم درگیری من درگیری یک نفر با یک نفر است. غافل از این‌که طرف مقابلم وابسته به دربار بود و خیلی راحت از کلانتری خواست مرا بازداشت کند. فردای آن روز آن دختر (احتمالا نامش ثریا بوده، اما شهریار به‌طور مستقیم هرگز نام او را بیان نکرد) با من ملاقات کرد و من پچ‌پ‍چ‌های مسوولان کلانتری را به او رساندم و گفتم که ممکن است امشب من‌را قهوه‌خور کنند و از او خواستم وضعیت مرا به ملک‌الشعرای بهار اطلاع دهد. آن دختر پیغام من‌را به بهار رساند و بهار نیز توانست مسوولان را مجاب کند که مرا به نیشابور تبعید کند.» 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
شهریار ادامه ماجرای تبعیدش به نیشابور تا زمانی‌که دوباره به تهران بازمی‌گردد و دیدار دوباره‌اش با آن دختر را شرح می‌دهد. در آن زمان، ثریا خبر ازدواجش با پسرعموی خود و صاحب فرزند شدنش را به شهریار می‌دهد و می‌گوید که حاضر است در صورت تمایل شهریار از او جدا شود تا باهم ازدواج کنند.

طبق گفته پوربزرگ‌وافی، شهریار درباره آن لحظه و پس از شنیدن آن حرف گفته است: «در یک لحظه عنان اندیشه از دست دادم. نمی‌دانستم چه بگویم. مثل همیشه در دل به خدا متوسل شدم و از او کمک خواستم. رفته رفته آرامشی به من دست داد و تمرکز پیدا کردم و حرفی که خدا بر زبانم جاری ساخته بود، مبنی بر این‌که «شیر از آبشخور روباه آب نمی‌خورد. برو به زندگی خودت بچسب» را بر زبان آوردم. » 

«نمک خدا» در شعر شهریار
شهریار معتقد بوده گفتن این حرف هرچند کار بزرگی نبوده و تنها انجام وظیفه اخلاقی بوده، اما از خداوند خواسته است به او طبع شعری بدهد که مورد قبول خاص و عام باشد. طبق گفته شهریار این دعا مستجاب می‌شود و خدا نمکی به شعر شهریار می‌دهد که مورد قبول همگان قرار می‌‌گیرد. در حالی‌که در آن دوران شاعران بزرگی چون ملک‌الشعرای بهار، امیری‌فیروزکوهی، پژمان بختیاری و ده‌ها شاعر مانند ایرج و عارف در عرصه شعر جولان می‌دادند و خود شهریار نیز هرگز نمی‌اندیشیده است که به این سرعت شهره خاص و عام شود. 

پرهیز از گناه؛ رمز ماندگاری شاعر تنها
پوربزرگ‌وافی گفت: بنابراین طبق گفته شهریار، این شاعر هنر ماندگاری شعرش را از پرهیز از گناه گرفته و اوج عنایت خداوند برایش سرودن شعر معروف «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه هما را» بوده است.

وی از شهریار به عنوان شاعری تنها یاد کرد و ادامه داد: تنهایی شهریار به سه دلیل بود؛ شهریار هیچکس را نداشت، هیچکس توان شعر شهریار را نداشت و تنها شاعری بود که شعرش بیش از همه نمک الهی داشت.

این شاعر در پاسخ به پرسشی درباره تنوع موضوعی و مناسبتی اشعار شهریار توضیح داد: شهریار یک سده از تاریخ ایران را در اشعارش آورده است. او بی‌ارتباط با تاریخ ایران نبود و خودش را در برابر هر اتفاق یا مساله‌ای مسوول می‌دانست. این مساله سبب شده بود که حتی در اشعارش گاهی مخاطب خود را نصیحت و وظیفه‌ای را که بر دوش دارد به او یادآوری کند.

وی افزود: این شاعر در زمان حیات خود به شهرتش پی برد. به دلیل منظومه «حیدربابا» شهریار بخشی از بلغارستان، عراق، ترکیه، آذربایجان و بخشی از چین همگی با شعرش آشنا بودند. این منظومه به 80 زبان زنده دنیا ترجمه شده است.

پوربزرگ‌وافی اظهار کرد: بارها و بارها برای شهریار و در زمان حیاتش مراسم بزرگداشتی برگزار شد، اما شهریار خود از این مساله راضی نبود و لذت نمی‌برد. شهرت شهریار سبب شده بود که تمامی مسولان بخواهند با او عکس یادگاری داشته باشند. این موضوع از یک سو حمایت از هنر بود و از سوی دیگر بهره‌گیری از این شخصیت. 

جنازه شهریار را نردبان کرده‌اند
وی یادآور شد: در حال حاضر نیز بسیاری جنازه شهریار را نردبان کرده‌اند و از آن بالا می‌روند، اما تمامی این ادعاها باید با سند و مدرک اثبات شود تا هرکسی نتواند خود را به ناحق به شهریار نزدیک نشان دهد.

این نویسنده درباره ویژگی‌های شخصیتی و شعری شهریار توضیح داد: شهریار همان شاعری بود که باید در کتاب‌ها به درستی نوشته شود. در حقیقت شهریار مانند یک کودک بود با روحی ساده و پاک. این روح پاک و این کودکی هرگز و حتی در سن 80 سالگی هم از شهریار جدا نشد.

وی افزود: این شاعر بدی‌ها را بد، و خوبی‌ها را خوب تعبیر می‌کرد. بی‌آن‌که هیچ تعلق مادی داشته باشد. این ویژگی‌ها اثبات کننده همان تعبیر شهریار به کودک است.

پوربزرگ‌وافی به گفته شهریار درباره شاگردانش اشاره و تشریح کرد: طبق گفته شهریار، او تنها سه شاگرد داشت. یکی از آن‌ها هوشنگ ابتهاج بود که از کودکی و نزد شهریار شعر را فراگرفته بود. دیگری یدالله مفتون امینی بود که بعدها به دلیل بزرگی و صاحب سبک بودن این شاعر، شهریار تاکید داشت او آن‌قدر بزرگ است که نباید شاگرد شهریار خطابش کنیم.

وی یادآور شد: سومین شاگرد شهریار نیز من بوده‌ام، البته بسیاری از مکتب و شیوه کار شهریار استفاده کرده‌اند، اما شاگردان مستقیم او همین سه تن بوده‌اند. در کشوری که مهد شعر و شاعری است، این مساله درد بزرگی به حساب می‌آید که چنین شاعری تنها سه شاگرد داشته باشد. 

این شاعر در پایان افزود: شهریار یک ایرانی، مسلمان شیعه تمام عیار بود و آموزه‌هایش برگرفته از قرآن و دیوان حافظ بودند.

علی‌رضا پوربزرگ‌وافی متولد سال 1333 در شهر تبریز است.

«اردوگاه عنبر»، «اهالی آسمان»، «بر فراز کنگرک»، «پرواز در پرواز»، «پلاک سنگی»، «پل شناور»، «تیر خلاص»، «خرمشهر و دانشگاه افسری»، «خلبانان»، «خوشه‌های خیال»،«عملیات ثامن‌الائمه (ع)»، «هشتمین رنگ رنگین‌کمان» و «سنجاقک‌های روی آب» از آثار منتشر شده این شاعر و نویسنده‌اند.

27 شهریور، سالروز درگذشت محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار» است.

تصاویری از دستخط استاد شهریار
این تصاویر که برخی از آن‌ها در اختیار «ایبنا» قرار گرفته به زودی به طور کامل در کتاب علی‌رضا پوربزرگ‌وافی منتشر می‌شوند.





نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علیرضا پوربزرگ وافی ۱۹:۵۹ - ۱۳۹۶/۰۸/۳۰
    سلام خسته نباشید...این مصاحبه را نخوانده بودم...حالا بیش از نصف خاطرات شهریار را نوشته ام ..اگر هماهنگ کنید در اختیار شما قرار می دهم که منتشر کنید. موفق باشید

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط