دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۰
مجموعه ترس و لرز طلسم

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

مجموعه ترس و لرز طلسم

ساق‌هایم تکان نمی‌خورد. تو شن داغ و مرطوب فرو رفته بودم.
شن آمد تا بالای کمرم.
فکر کردم. این گودال انتها ندارد. باز هم فرو می‌روم. پایین‌تر و پایین‌تر، تا جایی که شن روی سرم را بگیرد. تا اینکه برای همیشه ناپدید بشوم.
اریک و جول یک بار بهم گفتند که چنین چیزی به اسم شن روان وجود ندارد. کاش الان اینجا بودند. بهشان نشان می‌دادم که پرت و پلا می‌گویند!
دهنم را باز کردم که فریاد بزنم و کمک بخواهم. اما آن قدر وحشت کرده بودم که صدایی از گلویم درنیامد.
فایده فریاد زدن چیه؟
تا کیومترها دورتر، آدمیزادی پیدا نمی‌شه. کسی صدات رو نمی‌شنوه.
هرچه پایین تر می‌رفتم، شن‌ها به هم نزدیک‌تر و سنگین‌تر می‌شدند. دست‌هایم را بالای سرم دراز کرده بودم. انگار می‌خواستم به چیزی چنگ بیندازم.
سعی کردم ساق‌هایم را تکان بدهم. سعی کردم مثل پا زدن زیر آب، یا رکاب زدن با دوچرخه، آنها را بکشم بالا، اما شن خیلی سنگین بود و من زیادی فرو رفته بود. سینه‌ام سنگینی می‌کرد و با ولع هوا را می‌بلعیدم.
یک بار دیگر دهنم را باز کردم که فریاد بزنم و کمک بخواهم.
و فکری به سرم زد.
با صدای بلند و وحشت زده فریاد زدم: «کا ـ لی ـ آ!»
ـ کا ـ لی ـ آ! کا ـ لی ـ آ1
اتفاق نیفتاد.

صفحات 96 و 97 / مجموعه ترس و لرز طلسم / آر. ال. استاین/ ترجمه شهره نورصالحی/ انتشارات پیدایش/ چاپ دوم/ سال 1391/ 160 صفحه/ 4000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها