چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۳:۱۵
شوريدگی مولانا الگوی مناسبی برای جامعه امروز ايران نيست

استاد ادبيات و عرفان در نشست «قشيري و تصوف ميانه‌رو» با تاكيد به نياز جامعه ايران به عرفان ميانه‌رو گفت: در جامعه‌اي كه مدام دچار افراط يا تفريط است، الگوهاي معتدل‌تر كارساز خواهند بود. شوريدگي مولانا براي جامعه ايران مناسب نيست.-

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين نشست عصر ديروز (24 مرداد) با سخنراني مهدي محبتي، نويسنده، مصحح و استاد دانشگاه در مركز فرهنگي شهر كتاب برگزار شد. اين نشست به بهانه انتشار تصحيح جديدي از «رساله قشيريه» توسط مهدي محبتي برپا شده بود.

محبتي با تاكيد بر نياز جامعه امروز ما به عرفان ميانه‌رو گفت: ما هميشه در حال افراط يا تفريط هستيم و به همين دليل بايد با عرفان ميانه‌رو پرسش‌هاي خود را پاسخ دهيم. بحث‌هاي عرفاني تشنگي روح را پاسخ مي‌دهند، منتها پاسخ به اين سوالات بايد متناسب با شخصيت فرهنگي يك جامعه در دوره‌اي خاص باشد. هنوز به پرسش‌هايي مانند درد بهتر است يا درمان، رنج بهتر است يا شادي، خنده بهتر است يا گريه و غنا بهتر است يا فقر، پاسخ مناسب داده نشده است.

وي افزود: مولانا معتقد بود كه «گريه بر هر درد بي‌درمان دواست» اما دنياي امروز مي‌گويد كه «خنده بر هر درد بي‌درمان دواست». سوال ديگري كه بايد به آن پاسخ داد اين است كه آيا ثروت سبب خوشبختي است؟ مدرنيته ما را به اندوختن ثروت تشويق مي‌كند حال بايد دريافت كه آيا اين ثروت‌اندوزي به نفع ماست؟

اين استاد دانشگاه ادامه داد: تاريخ نشان مي‌دهد كه انسان هر چه نادارتر باشد شكوفاتر است. به قول دكتر شريعتي، داشتن رفاه، نوعي غفلت را در انسان نهادينه مي‌كند. از سوي ديگر نبايد فراموش كنيم كه پيامبر اسلام(ص) فقر را «مرگ سياه» مي‌دانستند. اين‌ها همه جزو مسايل حيات هستند كه بايد به آن‌ها پاسخ داده شود، كما اين كه جوابي قطعي را نمي‌توان براي آن‌ها پيدا كرد.

محبتي عرفان را راهي براي يافتن پاسخ اين پرسش‌ها دانست و گفت: عرفان در واقع پاسخ به موقعيت‌سنجي روح آدمي و در عين حال، واكنش به افراطي‌گري ديني در طول زمان است. قرآن و حديث، ريشه عرفان است. پس از ورود اسلام به ايران قرائت‌هاي مختلفي از دين شكل گرفتند كه يكي از آن‌ها عرفان است كه در واقع در واكنش به ساير قرائت‌ها از دين ايجاد شد.

وي با اشاره به قدرت گرفتن جريان تصوف در قرن هفتم هجري گفت: در اين قرن، هيچ جرياني تاثيرگذارتر از تصوف نبود كه كل فرهنگ ايران را دربر گرفته باشد. قرائت فقهي و كلامي نيز از دين وجود داشتند، اما تاثيرشان به اندازه جريان تصوف نبود. قدرت عرفان بود كه اسلام را تا دوردست‌ها تا جنوب شرقي آسيا و سرزمين‌هاي عثماني پيش راند نه نيروي نظامي.

اين نويسنده و مصحح، تعاليم مسيحيت، فلوطين، عقايد زرتشت، ماني و بودا را از جمله جريان‌هاي تقويت‌كننده‌هاي عرفان اسلامي دانست و گفت: با وجود تاثيرپذيري عرفان از اين سرچشمه‌ها اما روح اصلي آن كه اسلام است، آسيبي نمي‌بيند. بنابراين اين‌كه عده‌اي مي‌گويند تصوف به اسلام تعلق ندارد، حرف محققانه‌اي نيست، زيرا بطن عرفان، اسلامي است.

محبتي يادآوري كرد: اگر عرفايي مانند غزالي، قشيري و ابوسعيد ابوالخير نبودند، شايد ما امروز شعر فارسي به معناي امروزي آن نداشتيم و خبري از استعارات و اشارات عرفاني در اشعار ما نبود.

وي عرفان افراطي را نوعي واكنش به قرائت زهدآلود و حزين از دين دانست و گفت: اين عرفان به شريعت مقيد نبود. شطحيات عرفاني نيز نشان‌دهنده اين افراط است. در ميان چنين افراطي، قشيري حد وسط را مي‌گيرد و بيان مي‌كند كه براي تداوم عرفان يا بايد همچنان با «انا الحق» گفتن‌ها بر سر دار رويم يا اين‌كه عرفان را با شرايط جامعه تطبيق دهيم. عرفاني كه قشيري بر آن تاكيد دارد نه خشك و حزين است و نه افسارگسيخته و افراطي. قشيري حد وسط را مي‌گيرد و بر اين باور است كه عارف نبايد نسبت به مسايل جامعه بي‌تفاوت باشد و در عين پرداختن به عرفان، بايد مسووليت‌هاي اجتماعي را نيز بپذيرد.

محبتي با اشاره به پرطرفدار بودن الگوي شوريدگي مولانا در جامعه گفت: ما امروز به شوريدگي مولانا نياز داريم يا ميانه‌روي قشيري؟ در جامعه‌اي كه مدام در افراط يا تفريط است و پيوسته دچار نوسانات مي‌شود، به يقين الگوهاي معتدل‌تر كارساز خواهند بود. الگويي كه از مولانا، عطار و خيام در ذهن ما شكل گرفته، جاذبه زيادي دارند، اما اين الگوها براي فرهنگ ايران كه بيشترين بار فرهنگي آن را نوعي بريدن از عقلانيت تشكيل مي‌دهد درست نيست. بايد با خود فكر كنيم كه آياي اين شوريدگي‌ها و عشق‌هاي شديد و ارتجاعي فايده‌اي هم دارد؟ آيا از منظر جامعه‌شناسي فرهنگي بهتر نيست الگوي فرهنگي خود را تعديل كنيم؟

وي به كتاب «رساله قشيريه» كه تصحيح آن را بر عهده داشت، اشاره كرد و گفت: قشيري در اين اثر سعي داشت مبناي عقلاني‌تري براي عرفان تعريف كند و با نگاه ديگري به ميراث گذشته بنگرد تا از اين طريق تعريفي درست و عقلاني از عرفان به آيندگان ارايه دهد.

استاد ادبيات و عرفان، عرفان را مساله خواص دانست و گفت: عرفان مساله همه مردم نيست، اما حكومت‌هاي اسلامي گذشته همواره سعي كردند كه عرفان را به عموم مردم تسري دهند تا بتوانند آن‌ها را آرام نگه دارند. عرفان هميشه سياسي بوده است. ما عرفان غيرسياسي نداريم. عرفان يا براي آرام كردن مردم به كار مي‌رفت يا براي ايجاد حركت و شورش. حلاج تنها به دليل «انا الحق» گفتن بر سر دار نرفت و دلايل ديگري نيز پشت اين مساله بود.

وي با بيان اين‌كه عرفان از حدود 70 سال پيش بار ديگر به يكي از مسايل اصلي انديشمندان ايران تبديل شده است، گفت: مخالفان عرفان در اين دوره معتقد به سوزاندن آثار عرفاني بودند و بر آن اصرار داشتند. در برابر اين جريان مخالف، جرياني موافق شكل گرفت و افرادي مانند عبدالحسين زرين‌كوب آثاري مانند «ارزش ميراث صوفيه» را نوشت. اين جريان تاكنون نيز ادامه يافته است و ما اكنون شاهد كتاب‌هاي بسياري هستيم كه در حوزه عرفان منتشر مي‌شوند.

محبتي «رساله قشيريه» را مهمترين كتابي دانست كه در فرهنگ عرفاني ايران نوشته شده است از اين حيث كه سنت كتابت را از قرن سوم و چهارم هجري به قرن پنجم و ششم منتقل كرد، زيرا برخي از عرفا، نوشتن را دون شان عارف مي‌دانستند. پس از رساله قشيري بود كه كتاب‌هاي عرفاني نوشته شدند. اين كتاب همچنين برخلاف ساير آثار عرفاني، بي‌حاشيه و زوايد است و شطحيات مخالف شريعت را دربر ندارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها