مترجم و مدرس حوزه فلسفه در نشست بررسي كتاب «تنوع تجربه ديني» اين كتاب را واكنشي در برابر پوزيتيويستها دانست و گفت: پوزيتيويستها مفاهيمي را ميپذيرند كه قابل تجربه باشند. جيمز نيز در كتابش نشان ميدهد كه دين را ميتوان تجربه كرد. به اعتقاد او احوال ديني و آن احوالي كه در عالم حس تجربه ميكنيم، هر دو از يك سنخاند.-
كياني در ابتدا به بخشهايي از گفتههاي جيمز در اين اثر اشاره كرد و گفت: به باور جيمز، اعتقاد به خدا سرمايه خوبي است، زيرا ما را به نيرويي شگفت مجهز ميكند. زندگي هنگامي ارزش دارد كه در راه خدا گام برداريم. همه ما نيرويي را در خود ذخيره داريم كه هيچگاه از آن استفاده نميكنيم، از آن استفاده كن تا از قدرت آن در حل مسايل شگفتزده شوي! حقيقت يك امر مطلق نيست، بلكه نسبي است و براي اشخاص و در زمان و مكانهاي مختلف، متفاوت است. هر نگرندهاي به تناسب زاويه ديد خود به حقايق جزيي دست مييابد، حقايقي كه ديگران از آن محرومند. جيمز بر پايه همين باور ميكوشد فلسفه عمل را تقويت كند و از آن در بهبود جهان بكوشد.
وي به ديگر آثار مهم جيمز اشاره كرد و گفت: معناي حقيقت، برخي از مسايل فلسفه، اصول روانشناسي، جهان متكثر و پراگماتيسم از جمله آثار مهم او هستند.
كياني كتاب «تنوع تجربه ديني» را شامل مجموعه درسگفتارهاي جيمز دانست كه در سال 1902 انتشار يافت و تا سال 1935 سيوهشت بار منتشر شد. جيمز خود را نه عالم الهيات ميداند و نه محققي فرهيخته در تاريخ اديان. او خود را روانشناسي ميداند كه موضوع دين را از دريچه روانشناسي ميبيند. او دين را به عنوان پديدهاي در نظر ميگيرد كه بر احساسات انسان تاثير ميگذارد.
وي يادآوري كرد: جيمز داوريهاي انسان را بر دو قسم وجودي و ارزشي تقسيم ميكند. او در اين كتاب دين را از منظر ارزشي بررسي ميكند و در واقع به نوع اصيل دينداري نظر دارد، نوعي از دينداري كه تنها خود فرد آن را حس ميكند. از نظر او دين، رابطهاي است كه فرد در خلوت خود با امر قدسي دارد، حال اين امر قدسي براي افراد ممكن است متفاوت باشد. به اعتقاد جيمز، اين مرحله نخست دينداري است و ساير مسايل دين مانند نهادهاي ديني در مرحله دوم قرار دارند. ابتدا تجربه شخصي ديني برقرار ميشود و سپس نهادهاي ديني، بحثهاي كلامي و مناسك شكل ميگيرند. اصل دينداري، همان ارتباط فرد با عالم غيب است.
اين مترجم ادامه داد: جيمز درباره واقعيت داشتن يا نداشتن عالم غيب معتقد است، ويژگي زندگي ديني اعتقاد به وجود نظامي غيبي است و خير مطلق ما هماهنگي با اين عالم غيب است. جيمز همچنين دو نوع دينداري را مشخص ميكند كه يكي سالمانديش و ديگري، بيمارانديش است. ديندار سالمانديش تنها به جنبههاي خير و بركت زندگي ميانديشد و ديندار بيمارانديش تنها به جنبههاي رنج و اندوه دين و زندگي فكر ميكند. يك ديندار بيمارانديش همواره در حال استغاثه و خواندن دعا و مناجاتهاي آنچناني است.
سپس رحمتي گفت: كتاب «تنوع تجربه ديني» واكنشي به ديدگاههاي رايج در آن زمان است. اين كتاب را ميتوان واكنشي در برابر ديدگاه كانت دانست. كانت بر اساس عقل نظري، متافيزيك را ناممكن ميدانست و معتقد بود كه نميتوان نسبت به آن شناخت عقلي داشت. اما او در نهايت در كتابهايش مانند «نقد عقل عملي» تلاش ميكند كه مبنايي براي فهم دين از عالم تاسيس و به نحوي مبدا و معاد را اثبات كند. كانت ميگويد آنچه اثبات ميشود تنها وجه عملي دارد نه نظري، اما به لحاظ اخلاقي بايد بپذيريم كه خدا وجود دارد و نفس ما از ميان نميرود.
وي افزود: در مقابل اين ديدگاه، جيمز ساحتهاي روان بشر را تفكيك ميكند، برخلاف كانت كه دو ساحت عقل و اراده را در نظر ميگيرد. جيمز ساحت وحي را كشف ميكند و آن را ساحت عاطفي در نظر ميگيرد و خاستگاه دين را در عاطفه ميبيند. در اين صورت دين وابسته به اخلاق نيست و خودش معناي مستقلي دارد.
اين مدرس دانشگاه يادآوري كرد: كتاب «تنوع تجربه ديني» را همچنين ميتوان واكنشي در برابر پوزيتيويستها دانست. آنان مفاهيمي را ميپذيرفتند كه قابل تجربه باشند. جيمز نيز از همين رو در اين كتاب نشان ميدهد كه دين را نيز ميتوان تجربه كرد. به اعتقاد جيمز احوال ديني و آن احوالي كه در عالم حس تجربه ميكنيم، هر دو از يك سنخ هستند.
رحمتي در پايان سخنانش گفت: كتاب ديگري كه مشابه با اين اثر است، «تنوع دين در روزگار ما» نام دارد كه نوشته چارلز تيلور است و مصطفي ملكيان آن را ترجمه كرده است.
سپس مسعود صادقي گفت: نثر جيمز در اين اثر تا اندازهاي ادبي و دشوار است. او مجموعهاي از نقل قولها و شرح احوالها را در كتابش ذكر ميكند كه همين امر بر دشواري آن افزوده است. جيمز با اين كتاب در قرن 19 و اوايل قرن بيستم الهيات تجربي يا تجربهگرايي الهياتي را تقويت كرد. به اعتقاد او، ساحت تجربي دين بر ساير ساحتها ارجحيت دارد. جيمز را نميتوان الهيدان دانست. اين كتاب را بيشتر ميتوان در حوزه روانشناسي و فلسفه دين جاي داد.
وي افزود: تجربهگرايي جيمز، يك تجربهگرايي خاص است كه آن را تجربهگرايي ريشهاي مينامد. اين تجربهگرايي، مكملي براي پراگماتيسم اوست. از نظر او، پراگماتيسم، معناداري چيزها را ميسنجد. جيمز به دنبال تجربهاي است كه نوعي مفيد بودن را نصيب شخص ميكند.
سپس رحمتي درباره دليل بيتوجهي جيمز در اين كتاب به اسلام گفت: اين بيتوجهي تنها درباره جيمز صدق نميكند، بلكه ساير دينپژوهان غربي نيز اينگونهاند. به نظر من اين بيتوجهي به دليل حب و بغض نيست. بهويژه ويليام جيمز فرد بيطرفي است. دليل اصلي بيتوجهي دينپژوهان ديني اين است كه آنان اسلام را ذيل اديان ابراهيمي ميدانند. آنان به هر حال يهوديت يا مسيحيت را دين حق ميدانند. در واقع اسلام در كليت تفاوتي با اين دو دين ندارد.
نظر شما