سه‌شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
در ستایش بی‌سوادی

ایبنا - خواندن یک صفحه از یک کتاب را می‌توان چند گونه تعبیرکرد؛ چیدن شاخه گلی از یک باغ، چشیدن جرعه‌ای از اکسیر دانایی، لحظه‌ای همدلی با اهل دل، استشمام رایحه‌ای ناب، توصیه یک دوست برای دوستی با دوستی مهربان و...

بی‌سوادی

ادبیات در اساس همیشه دغدغه گروهی کم‌شمار بوده است. احتمالا شمار کسانی که زندگی‌شان را از این راه می‌گذرانند، در دویست سال گذشته کمابیش یک‌سان مانده و صرفاً ترکیب آن‌ها دچار تغییر شده است. پرداختن به ادبیات مدت‌هاست که دیگر نه امتیاز طبقاتی به شمار می‌رود و نه اجبار طبقاتی. پیروزی بی‌سوادی نوع دوم فقط می‌تواند ادبیات را افراطی کند، چون این بی‌سوادی نوین وضعیتی را به وجود آورده که در آن کتاب‌خواندن کاری کاملاً داوطلبانه شده است. اگر چنان‌چه ادبیات دیگر نه نشانه‌ی مقام است نه جایگاه اجتماعی و نه برنامه آموزشی، در این صورت تنها کسانی به آن روی می‌آورند که نمی‌توانند از آن دل ببُرند. گو هرکه می‌خواهد، از این وضع بنالد. من که شکوه‌ای ندارم. هرچه باشد علف هرز هم در باغ اقلیت است؛ با این‌ حال هر باغبانی می‌داند که ریشه‌کن کردن آن چه کار سختی است. این علف هرز تا وقتی‌که از قدری جان‌سختی و نیرنگ و توان تمرکز و حافظه‌ی خوب برخوردار است، همچنان رشد خواهد کرد.


صفحه‌ی ۲۳/ درستایش بی‌سوادی/ هانس ماگنوس انسنس برگر/ ترجمه‌ی محمود حدادی/ نشر ماهی/ چاپ اول/ سال ۱۳۹۱/ ۱۵۲ صفحه/ چهارهزار تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها