خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از ابتدای ماه جاری در یک مجموعه مصاحبه برخی از مشکلات تالیف، ترجمه و نشر کتابهای کودک و نوجوان را مطرح کرد. در این مجموعه صاحبنظرانی چون جعفر ابراهیمی (شاهد)، عبدالعظیم فریدون، مجید راستی، فریده خلعتبری و مجید عمیق عواملی همانند هزینه بالای آمادهسازی و انتشار کتاب کودک،کمبود تنوع در موضوعات و فرمهای آثار، سودجویی برخی ناشران و پدیدآورندگان کتابها و کندی روند صدور مجوز را از مشکلات حوزه نشر کتابهای کودک و نوجوان دانستند.
در پایان این سلسله گفتوگو و برای جمع بندی این مجموعه پای صحبتهای جواد محقق نشستیم و این مسایل را به شکلی جامع با او مطرح کردیم.
جواد محقق، عضو سابق شورای شعر و شورای ادبیات دینی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مسوول صفحات شعر مجله کیهان بچهها (1374 تا 1390)، دبیر جشنواره مطبوعات کودک و نوجوان در سال 1390، عضو هیات مدیره انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، دبیر جشنواره کتاب کانون در سال جاری، سردبیر مجلات رشد کودک و رشد نوجوان و شاعر و نویسنده کتابهای کودکان و نوجوانان است.
گفتوگوی «ایبنا» با این فعال نشر کتابهای کودک و نوجوان در پی میآید.
ارزیابی شما از بازار کنونی کتابهای کودک چیست؟ کتابهای به چاپ رسيده شایسته بچههای ما هستند؟
اگر بخواهم به این سوال دقیق پاسخ بدهم باید بگویم وقتی از خوبی و بدی چیزی حرف میزنیم یا از کمیت و کیفیت آن سخن میگوییم معمولا مقایسه میکنیم و باید روشن کنیم مقایسه را با چه کسی یا چه چیزی یا چه زمانی انجام میدهیم. وضعیت کتابهای کودکان و نوجوانان در مقایسه با دوران کودکی و نوجوانی ما، یعنی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وضعیت بسیار خوبی دارد اما طبیعی است که به نسبت آنچه باید باشد وضعیت موعودی نیست؛ اگرچه مطلوب است.
ضمنا در بین کتابهای کودک و نوجوان باید تفکیک قایل شد چرا که در بازار کتابهای کودک ابتذال فرهنگی و ادبی به شدت وجود دارد اما این ابتذال در بازار کتاب نوجوان بسیار محدودتر است.
تعریف شما از ابتذال چیست؟ و این ابتذال را در حوزه تالیف دیدهاید یا ترجمه؟
فرقی نمیکند. هم کتابهای تالیف، هم کتابهای ترجمه و هم کتابهایی که نه تالیفند، نه ترجمه و مخلوطی از این دو هستند؛ کتابهایی که مترجم دارند اما مولف ندارند و به اسم ترجمه و بازنویسی منتشر میشوند و معلوم نیست چه قدر از آنها ترجمه است و چه قدر بازنویسی. از نظر موضوعی هم این کتابها شامل همه حوزههای ادبیات، دین و آموزش میشود.
چه کسی مسوول این ابتذال است و این ابتذال را چگونه میتوان کنترل کرد؟
قبل از هر چیز خود خانوادهها، که متاسفانه به دلیل اینکه غالبا اهل کتاب نیستند و مطالعه نمیکنند و قدرت تشخیص آثار خوب و بد و قوی و ضعیف را ندارند، کاری از دستشان برنمیآید. در حالیکه اگر خانوادهها این قدرت را داشتند، با نخریدن کتابهای بد و مبتذل و تهیه کتابهای خوب و مناسب طبیعتا این بازار را به نفع کتابهای مفید عوض میکردند.
در مرحله بعد آموزش و پروش مسوول این قضیه است که البته معلمان آموزش و پرورش هم جزو همین پدر و مادرها هستند و به همین دلایلی که گفتم غالبشان نه چندان اهل مطالعهاند و نه از کم و کیف این بازار مطلعند و در نتیجه آنها هم کاری از دستشان برنمیآید.
در مرحله بعد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مسوول است که میتواند تا حدودی در محدوده وظایف قانونیاش کنترل داشته باشد، اما مثل بسیاری از سازمانها و نهادهای دیگر به دلیل شرکت در مسابقه آماردهی چنین کاری نمیکند. البته با بهانههایی مثل نداشتن مجوز قانونی!
نهادهای مربوط به اهل قلم مثل انجمن قلم ایران، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و نهادهای مشابه هم از متهمان این قضیهاند. اینها هم با به عضویت نپذیرفتن نویسندگان کتابهای بازاری و مبتذل میتوانند در سالمسازی این فضا کمک کنند اما این گروه هم برای بالا بردن عدد و رقم اعضایشان و همان جنس از آماردهی چنین کاری را نمیکنند. بهانهشان هم این است که به هر حال این کتابها را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز داده است و بهانه وزارت ارشاد هم که این است که ما قانونا جز در موارد مشخص و مصوب نمیتوانیم جلوی کسانی را که میخواهند اثری چاپ کنند بگیریم؛ در حالیکه میشود این وزارتخانهها، سازمانها و نهادها، حداقلهایی را برای این کار تعیین کنند. مثلا ارشاد میتواند از انتشار کتابهایی که به اسم شعر یا داستان منتشر میشود اما هیچ کدام از ویژگیهای شعر یا ادبیات داستانی را ندارد جلوگیری کند. انجمنهای مربوط به نویسندگان و تشکلهای این چنینی هم میتوانند با گذاشتن حداقلهایی غیر از چاپ کتاب که امروزه کار چندان مشکلی نیست لااقل به این آشفته بازار کمک نکنند. آموزش و پرورش هم میتواند زمینه آشنایی با ادبیات کودک و نوجوان را برای معلمان دوره ابتدایی و راهنمایی الزامی کند و برای اینها کلاسهای آموزشی بگذارد اما وقتی هیچ کدام از اینها به درستی به وظایفشان آشنا نیستند یا عمل نمیکنند کار زیادی نمیشود کرد.
راهکارهایی که شما ارایه دادید همچون صادر نكردن مجوز برای کتابهای ضعیف، راهکارهایی بازدارنده است که این موضوع با وجود ممیزی که معمولا ناشران و نویسندگان از آن گلایه دارند و روند کند صدور مجوز فکر نمیکنید راهکار حمایتی و تشویقی کارآمدتر باشد؟ یعنی بهتر نیست با تقویت و تشویق ناشران و نویسندگان قدرتمند به صورت عملی به حذف پدیدآورندگان ضعیف کمک شود؟
ممیزی هیچ ارتباطی به این بخشی که ما صحبت میکنیم ندارد. همانطور که در پاسخ به سوال قبل گفتم، ارشاد فقط در موارد مصوب در قانون میتواند به کتابها ایراد بگیرد و آن هم فقط بخش، جمله یا عبارت خاصی که یا مخل مبانی اعتقادی باشد یا درگیریهای قومی، زبانی یا اعتقادی را ایجاد کند و خلاصه مواردی از این دست را شامل میشود و در مواردی جز این ارشاد خود را موظف نمیداند که به کیفیت ادبی کارها هم توجه کند.
در نتیجه آنها هم به این دلایل این کار را انجام نمیدهند. به هر حال وقتی بازدارندگی برای آثار زشت و ضعیف وجود نداشته باشد، تنها با کارهای ارشادی یا حتی حمایتی نمیشود جلوی چیزی را که اکثریت آن را مفید نمیدانند گرفت. مثل کتابهای کمک درسی که به نظر همه کارشناسان آموزشی برای آموزش و پروش کشور و بچهها مضر است اما همه خانوادهها و بسیاری از معلمان آموزش و پرورش خودشان جزو مبلغان، مروجان و خریداران آن به شمار میآیند چون همه به نوعی درگیر این بازار هستند، اگرچه به ظاهر حمایت نمیکنند اما بازار آنقدر پولساز است که کارتلهای کتاب شبهه درسی در کشور درست میشود که سرمایه و گردش مالی آن با کل نشر کشور برابری میکند و حتی از آن جلو میزند!
این مبحث به ضعف سیستم آموزشی کشورمان برمیگردد که آزمون محور است اما در بحث کتابهای غیر درسی راهکارهای حمایتی چارهساز نیست؟
این مثال نشان میدهد که فقط با حمایت نمیتوان کتابهای ضعیف را حذف کرد. صدها ناشر كمك آموزشي از طرف آموزش و پرورش حمایت نمیشوندبلكه اینها از طرف خانوادهها، مخاطبان و معلمان حمایت میشوند؛ یعنی همانهایی که همیشه به بیسوادی دانشآموختگان مدارس امروز ایراد میگیرند! باید قبول کنیم که همهی ما در این آشفتگی سهم داریم.
در بازار کتابهای غیردرسی کودک و نوجوان که کتابهایی با شمارگان هزار و 500 نسخه منتشر میشود، نویسنده خوب را با حمایت نمیتوان رشد داد؟
اولا معدل نشر کودک و نوجوان ما این نیست که شما میگویید. استثناها را قاعده نکنید. گذشته از آن انتشار کتاب با شمارگان هزار و 500 نسخه ایرادی ندارد. ایراد در این است که کتابی داشته باشید با این شمارگان هیچ وقت دیگر تجدید چاپ نشود والا اگر ناشر همین کتاب را به چاپ دهم برساند، چه ایرادی دارد؟ پول انبارداری کتاب نمیدهد و میتواند قیمت را در هر هزار جلد با توجه به قیمت کاغد، فیلم و زینک و سایر هزینهها به روز کند.
مشکل در شمارگان کتاب نیست. حتی بهتر این است که ناشر با شمارگان محدود شروع کند و در صورت استقبال مخاطب افزایش شمارگان بدهد تا هم خواب سرمایه نداشته باشد و هم دچار ضرر و زیان عدم فروش نشود. اما منظورتان از حمایت چیست؟ اگر منظور حمایت دولتی و خرید کتاب توسط نهادهای زیرمجموعه دولت است که الان وقتی آموزش و پرورش میخواهد برای کتابخانهها کتاب بخرد باز هم این حمایت و انتخاب توسط معلمانی صورت میپذیرد که متاسفانه اغلب آشنایی چندانی با بازار کتاب ندارند؛ یعنی همان حمایت هم به انحراف میافتد.
مشکل اینجاست که همان معلمان هم از ناشران دستچین شدهای میتوانند کتاب بخرند. در حقیقت همه جور کتابی وارد نمایشگاههای کتابی که مدارس از آن خرید میکنند نمیشود و کتابهایی از گروه یا باند خاصی وارد چنین نمایشگاههایی میشود.
اینطور نیست. دست کم نمایشگاههایی که من دیدهام چنین نبودهاند. شما هم مسوول این برگزاری باشید قطعا ناچار به انتخابید. در این انتخاب هم خیلی چیزها دخالت دارد؛ زمان، مکان، حجم تولید ملی کتاب، گستردگی واحدهای آموزشی در کشور، قدرت مالی، توان اجرایی و دهها چیز دیگر. همانطوری که من و شما هر کتابی را برای بچههایمان نميخریم، یک مسوول مدرسه هم نمیتواند به هر کتابی اجازه ورود به مدرسه بدهد. البته به شرطی که قدرت تشخیص خوب از بد را داشته باشد. به هر حال وقتی نهاد یا ناشری متقبل میشود که این نمایشگاهها را برگزار کند، قدرت اجراییاش آنقدر نیست که بتواند کل نشر کشور را درگیر این قضیه کند چون نیاز به سازوکار گسترده مالی اداری دارد که از عهده اینها برنمیآید و طبیعتا هر کس یا جایی که بپذیرد چنین کاری را سامان دهد، متهم به این خواهد شد که باندبازی کرده است.
سالهاست نمایشگاههای کتاب استانی برگزار میشود چنین مسالهای را ندارند اما اگر کسی کتاب نشناسد یعنی کارشناس کتاب به معنای واقعی کلمه نباشد و برای خرید کتاب به این نمایشگاهها مراجعه کند باز هم با مشکل مواجه میشود. در حقیقت کارشناس کتاب جدی نداریم که این کارشناسان توانایی گزینش داشته باشند و بتوانند از این انبوه کتاب، آثار به دردبخور را جدا کنند و در اختیار مخاطب قرار دهند. ادعایی که شما کردید مستلزم ارایه آمار دقیق است که نشان دهد آیا تنوع ناشران در نمایشگاههای عرضه کتاب برای مدارس وجود دارد یا نه. من با توجه به اینکه چنین فهرستی را در اختیار ندارم نمیتوانم حرف شما را تایید یا رد کنم و کلیگویی و متهم کردن را کار عادلانهای نمیدانم. انتخاب فی نفسه کار بدی نیست. هر سیستمی هم برای انتخاب از آدمهایی استفاده میکند که معتمدش باشد اما این آدم معتمد باید خبره آن کار خاص باشد.
برای این منظور هم میتوان از خرد جمعی و شوراهایی متشکل از متخصصان این حوزه مانند ناشران، نویسندگان، مترجمان، تصویرگران، منتقدان، روانشناسان، صاحبنظران در علوم تربیتی کمک گرفت و این گروهها برای نمایشگاهها یا کتابخانههای مدارس کتاب انتخاب کنند.
قطعا برای انجام همه این کارها شورای هفت، هشت، ده نفرهای در همه جا وجود دارد. جمع کردن چند تحصیلکرده روانشناسی یا نویسنده کودک و نوجوان که چند عنوان کتاب نوشته باشند که کار سختی نیست که از عهده اینها برنیاند. شما یقین بدانید برگزارکنندگان چنین نمایشگاههایی تعداد کارشناسانشان بیشتر از این شواریی است که شما میگویید.
منظور من انتخاب شورایی از طیفهای مختلف فکری است.
طیفهای مختلف به چه معناست؟ یعنی آموزش و پرورش میتواند از کسانی استفاده کند که مخالف مبانی اعتقادی رسمی کشور هستند؟
نه ولی باید بپذیریم کسی که در حوزه فرهنگ جمهوری اسلامی فعالیت میکند مبانی اولیهای مانند اصول اعتقادی، دین و زبان رسمی کشور و ساختار حکومت را پذیرفته است و در اثرش هم میکوشد ارزشهای مشترک انسانی همچون خوبی، مهربانی، کمک به دیگران و مانند آن را منتقل کند.
اگر اینها را قبول کنیم که دیگر نمیتوان گفت بازار پر از ابتذال است. بخش عمدهای از آثاری که به اسم مثلا شعر مانند سریدوزیهایی که به اسم حسنی و مملی و خپلی منتشر میشوند همه محصول همین خانمها و آقایان به قول شما معتقد به ارزشهای ایرانی و انسانی است. مساله تصور یا توهم پدیدآورنده نیست، مساله تخصص و جدی بودن است، خط و ربطهای اولیه کار را دانستن است وگرنه خیلی از اینها ممکن است آدمهای خوبی باشند و حسن نیت هم داشته باشند. ولی یادمان باشد خاله خرسه هم در کمال حسن نیت با سنگ به مغز دوست بیچارهاش کوبید که پشه اذیتش نکند!
در حقیقت مشکل اصلی پدر و مادرهایی هستند که به دلیل ناآشنایی هر کتابی را میخرند و از طرفی عادت نکردهاند که برای خرید کتاب پول لازم را بدهند و کتاب در سبد خانوادهشان جایی ندارد. از ناشری کتاب میخرند که بنویسد پنج جلد کتاب هزار تومان فقط به دلیل اینکه خیالشان را آسوده کنند و بچه را هم گول بزنند که برایت پنج جلد کتاب خریدم. در حالیکه شاید لازم باشد یک کتاب خوب را به قیمت دو هزار تومان بخرد. ما باید مخاطب هم تربیت کنیم. آموزش و پرورش برای حوزه کتاب و مطبوعات کودک و نوجوان مخاطب تربیت نمیکند. نهادهای مربوط به نویسندگان و پدیدآورندگان هم چنین کاری نمیکنند.
کاری ندارد که بنشینیم و بگوییم همه چیز بد است اما خوب است که بپذیریم حداقل بخشی از این بدی به خاطر خود ما به عنوان یک نهاد، سازمان، نویسنده و پدر و مادرهاست. سالهاست که این مسایل مطرح میشود اما طرحی برای اصلاح آن داده نمیشود و تا نمونه، الگو و مدلی اجرایی برای اصلاح وجود نداشته باشد وضع به همین منوال است.
بخشی از بودجه عمومی کشور باید به تبلیغ کتاب و ترویج کتابخوانی اختصاص یابد به ویژه از صدا و سیما. با توجه به اینکه بخشی از درآمدهای صدا و سیما هم منوط به تبلیغات است فکر میکنید در صدا و سیما به تبلیغ کتاب توجه میشود؟
طبیعتا این اتفاق میافتد. برخلاف خیلیها که معتقدند صدا و سیما به کتاب اهمیت نمیدهد، من میخواهم بگویم اگر فهرست برنامههایی که درآن کتاب معرفی میشود یا ویژه کتاب است تهیه کنید، این فهرست بسیار طولانی است.
ولی این برنامهها عموما در ساعتهایی پخش میشود که کمبیننده یا کم شنونده است.
اگر شما مسوول صدا و سیما باشید مگر چند برنامه را در ساعت پربیننده میتوانید بگنجانید؟ مطمئنا برنامههای محدودی را میتوان در چنین زمانهایی پخش کرد. شما آماری برای حرفهایی که میزنید ارایه نمیکنید.
آماری را درباره نقش دولت در ترویج کتابخوانی بیان میکنم. آمارها نشان میدهد 20 هزار کتابخانه در آلمان وجود دارد و سالانه پنج جلد از کتابهای تازه منتشر شده در این کشور برای کتابخانهها خریداری میشود؛ این به آن معناست که ناشر از فروش صدهزار جلد از کتابش مطمئن است و از سوی دیگر مخاطبی هم که قدرت خرید را ندارد امکان دسترسی به این آثار را با حداقل هزینه دارد.
قطعا این برنامه هم همه کتابها را شامل نمیشود و آنها هم کتاب خوب و بد را با هم حمایت نمیکنند. اگر چنین باشد که ظرفیت کتابخانهها در عرض یک سال پر میشود. یکی از مشکلات کتابخانهها این است که جا برای کتاب ندارند. اگر چنین باشد که دیگر کسی کتاب نمیخرد، یعنی همه فروش کتاب آلمان دولتی است؟ پس این اطلاعات خام و بدون تحلیل است. در ضمن ما هم در ایران چنین برنامههایی را داریم. همین کانون پرورش همه ساله برای هشتصد، نهصد کتابخانهای که دارد، به صورت ثابت کتاب میخرد. علاوه بر کتابهای خودش که بخش عمدهای از آن وارد کتابخانههایش میشود.
راهکارهایی برای این موضوع وجود دارد. وقتی هدف حمایت از ناشر و ترویج کتابخوانی باشد میتوان نسخههای الکترونیک اثر را خریداری را در کتابخانهها در اختیار علاقهمندان قرار داد.
اولاً همه کتابها که نسخه الکترونیک ندارند. ثانیا همه هم که کتاب الکترونیکی نمیخوانند. بحث چیز دیگری است.
درباره خرید کتاب برای کتابخانههای کانون هم آمار نشان میدهد، حداکثر شمارگان کتابهای کانون که بخش اعظم کتابهای کتابخانههای کانون را تشکیل میدهند 15 هزار نسخه است که حدود هشت هزار نسخه آن روانه کتابخانهها میشود و بقیه در کتابفروشیهای کانون عرضه میشود.
پس این اتفاق میافتد. آموزش و پرورش هم که برای کتابخانههای مدارس کتاب میخرد، پس حمایت انجام میشود. مشکل ما اصلا نبود یا کمبود کتاب نیست. مشکل کمبود کتابخوان است.
شما فکر میکنید کتابخانههای مدارس ما کتابخانههای خوبی هستند؟
کلیگویی نمیشود کرد. در پاسخ به این سوال شما چه جواب مثبت بدهم و چه منفی پاسخ غلطی دادهام.
همین آماری که شما میخواهید من با استناد به آن صحبت کنم، نشان میدهد که کتابخانههای مدارس متروکهاند؛ کتابی به آنها وارد نمیشود و بچهها به آنها مراجعه نمیکنند.
اولا که اینطور نیست. همین دو سال پیش آموزش و پرورش غیر از مبلغ درشتی که خودش کتاب میخرد، تنها از وزارت ارشاد پنج میلیارد تومان سهمیه خرید کتاب گرفت که انجام شد. چرا ندانسته محکوم میکنید؟ برای همین است که من میگویم باید مبنایی صحبت کنیم. شما فرض کنید ما برای همه مدارسمان کتابخانه درست کنیم و مدام هم به آنها کتاب بفرستیم. وقتی کسی نیست از آنها استفاده کند، چه کار باید کرد؟ و چرا باید به آنجا کتاب فرستاد؟
افزودن ساعت کتابخوانی به برنامه درسی مدارس میتواند این مشکل را حل کند؟
افزودن ساعت کتابخوانی به مدارس یعنی چی؟ یعنی چند ساعت در هفته؟ اگر حداقل دو ساعت را برای کتابخوانی در نظر بگیریم، این دو ساعت را بايد جایگزین کدام درس کرد؟ برنامه هفتگی مدارس را دیدهاید؟ کدامش را حذف کنیم صدای همین شما مطبوعاتیها در نمیآید؟ همین الان بیش از چند صد سازمان، نهاد و موسسه و تشکیلات رسمی مثل آب، برق، گاز، زلزله و غیره به آموزش و پرورش معترضند که چرا درباره ما و کارمان که این همه اساسی است، هیچ مطلبی در کتابهای درسی نمینویسند؟
راست هم میگویند. همه هم حرف دارند، آموزش میخواهند ولی اگر آموزش و پرورش از این چند صد متقاضی فقط یکی دو صفحه به کتاب درسی اضافه کند هزار صفحه به حجم کتابها اضافه میشود. آیا صدای خانوادهها و شما مطبوعاتیها در نمیآید که چقدر بار این کتاب درسی میکنید؟
کتابها و ساعتهای درسی محدودند و علوم هر سال افزایش تصاعدی پیدا میکند و اینها باید به کتابهای درسی هم راه پیدا کند ولی چطور و چهقدر؟ انصاف بدهید که کار بسیار صعب و سختی است. مشکل ما هم نیست. یک مشکل جهانی است. شعار ندهیم.
طرح دادن برای اصلاح وضعیت کتابخوانی کودکان ما کار چه کسانی است؟ با در نظر گرفتن اینکه در بخش دیگری از این گفتوگو استفاده از شورای کارشناسی متشکل از طیفهای مختلف فکری را تایید نکردید.
من آن را رد نکردم. فقط خواستم این طیفهای مختل را تعریف کنید تا در گفوگویمان اشتراک معنا داشته باشیم. در همان شورایی که طرح کردید، مگر یک روانشناس کودک که شما پیشنهاد استفاده از آن را در این شورا میدهید چقدر کتاب کودک خوانده است؟ بحث من این است که مشکل ما ناآگاهی مخاطب است. بچه نیازش را نمیداند و اگر پول داشته باشد ترجیح میدهد خوردنی بخرد و درباره ناآشنایی خانواده و معلم با کتاب هم که صحبت کردیم. اگر همه این شرایط هم که شما می گویید تحقق یابد باز باید مخاطب تمایلی به مطالعه داشته باشد. حلقه مفقوده زنجیر این است.
چه سیاستگذاریهای دولتی برای اصلاح وضعیت کتاب کودک و نوجوان وجود دارد؟
میتوان گفت که سیاستگذاری خاصی وجود ندارد چون ارگانهای دولتی هم از آدمهایی مثل من و شما تشکیل شده است که فقط نق میزنند و طرح و برنامهای برای اصلاح وضع ندارند. پیشنهاد من این است که صاحبنظران در این حوزه طرح و برنامههای خود را چاپ کنند و در اختیار سایرین قرار دهند.
من تجربه چنین کاری را دارم. مدتی قبل طرحی را برای فعالسازی کتابخانههای مدارس در یکی از مجلات چاپ کردم که محصول تجربه بیست سال معلمیام در شهر و روستا و داخل از کشور بود. بر خلاف انتظارم ادارات آموزش و پرورش استانهای مختلف استقبال خوبی از این طرح داشتند و بارها از من دعوت شد که این طرح را برای مدیران مدارسشان به صورت کارگاهی توضیح بدهم. این طرح در چند نشریه هم بازچاپ شد. خیلیها هم کپی آن را از من گرفتند. این نشان میدهد که اتفاقا بر خلاف آنچه تصور میشود در کشورمان از طرحها و برنامههای سازنده به خوبی استقبال میشود اما ما طرح نمیدهیم چون طرح دادن تجربه و مطالعه و شناخت میخواهد؛ نیاز به کار عملیاتی دارد و از طرفی بسیاری از همکاران ما هم قلم نوشتن ندارند. بسیاری از همکاران معلم من از طرح انتخاب معلمان نمونه ایراد میگیرند اما حتی یکیشان یک طرح جایگزین ارایه نمیدهند!
مساله دیگری که ناشران طرح میکنند این است وزارت ارشاد نه تنها از ما حمایت نمیکند بلکه شرایط کاری به وجود میآورد که هزینههای سنگینی به ناشر تحمیل شود. به عنوان مثال برای صدور مجور لوح فشرده کاملی از اثر میخواهد که تهیه آن، هزینه تصویرگری و کارهای گرافیکی را به ناشر تحمیل میکند، در حالیکه با دریافت اتد طرحهای تصویرگر و دست نوشته نویسنده نیز میتوان مجوز نشر کتاب را صادر کرد.
پاسخ این سوال را باید مسوولان اداره کتاب ارشاد بدهند نه من، اما ناشران کاردان یا گروههای کارشناسی آنها میتوانند تشخیص دهند که متن یا تصویرگری کتابی ایراد دارد یا نه. وقتی عدهای برای خرید و فروش کاغذ ناشر میشوند و قدرت تشخیص کتاب خوب و بد را ندارند و از کارشناسی هم استفاده نمیکنند که بتواند این موضوع را تشخیص دهد این اتفاق طبیعی است.مطمئن باشید هیچ ناشر معتبری به چنین مشکلی برنميخورد.
ناشرانی که از این جنس کارها ارایه ميدهند از نظر من دو نوع هستند؛ اول ناشرانی که کتابهایی را برای رد شدن ارایه میدهند، البته عمدتاً در حوزه بزرگسال. این ناشران میخوهند آمار کتاب ردیها را بالا ببرند تا بتوانند به آن وسیله مانور سیاسی بدهند. دوم ناشرانی هستند که اصلاً قدرت تشخیص سره از ناسره را ندارند که این گروه را اصلاً نمیتوان ناشر نامید.
شرایط اقتصادی و گرانی کاغذ با وجود آسیبهایی که برای نشر کشور به همراه دارد، محسناتی هم داشته است. این شرایط باعث شده کسانی که فقط برای خرید و فروش کاغذ وارد بازار نشر شدهاند، از چرخه تولید خارج میشوند. یکی از دوستان میگفت در آمریکا 150 ناشر فعالیت دارند و در ایران 12هزار ناشر. این نشان میدهد که حداقل 14هزار ناشر به دلایل غیرفرهنگی وارد بازار نشر شدهاند و این فاجعه است. الان تعداد ناشران ما چند برابر کتابفروشیهاست. به همین دلیل ما باید در کنار تربیت مخاطب و نویسنده، ناشر هم تربیت کنیم. ناشری که نیمی از کتابهایش در سال رد میشود به نظر من صلاحیت این کار را ندارد چون اصلا تشخیص نمیدهد چه کتابی را چاپ کند.
ما نویسنده و ناشر برگزیده و خوب هم داریم. آیا نمیتوان آنها را تشویق و حمایت کرد. جشنوارههای متعددی در کشورمان برگزار میشود که به دلیل استفاده از سیستم امتیازدهی خیلی وقتها برگزیدهای در حوزههای مختلف اعلام نمیکنند. اعلام نكردن ناشر برگزیده کودک و نوجوان در نمایشگاه بیست و پنجم و یا معرفی نشدن نویسنده برتر در جشنوارههای مختلف این حوزه به چه معناست؟
دو نظریه در اینباره وجود دارد. یکی نظریه کسانی که معتقدند در بین آثار منتشر شده هر سال، به هر حال یک اثر برتر از بقیه وجود دارد و ما باید آن اثر را به عنوان کتاب سال انتخاب کنیم. نظریه دیگر این است که کتاب سال بودن در حوزهای شاخصها و معیارهایی دارد و ممکن است چند سال بگذرد و کتابی به آن رتبهای که معیار جشنواره است دست نیابد. هر دوی این نظریهها قابل دفاع هستند و هر سال گروههای داوری در اینباره بحث میکنند.
به نظر من در همه موارد نمیتوان بهترین اثر آن دوره را به عنوان کتاب فصل، سال و غیره انتخاب کرد. چون این اثر به معیاری برای سالهای بعد تبدیل میشود و زمانی میرسد که مجبور میشوید یکی از همان کتابهای مبتذل را به عنوان برگزیده اعلام کنید. از طرفی متر و معیارها را هم نمیتوان آنقدر سخت و محدود گرفت که در هیچ سالی هیچ برگزیدهای وجود نداشته باشد اما متاسفانه اکثر ما در حوزه فرهنگ هم مثل بسیاری عرصههای دیگر اهل افراط و تفریط هستیم. بهترین کار این است که برگزارکنندگان و داوران چنین جشنوارههایی به تعادل برسند.
در حوزه حمایت هم ارشاد سالهاست که کتابهای برگزیده بسیاری از جشنوارهها را به میزان 300 تا 700 نسخه خریداری میکند. کتابهایی هم نهاد کتابخانههای عمومی از ناشران خریداری میکند که همه نوعی از حمایت به شمار میروند.
یکی دیگر از مشکلات این است که نویسندههای ما نمیتوانند زندگیشان را از راه این شغل تامین کنند وبه طور حرفهای کتاب بنویسند.
در سایر کشورها هم وضع همین است. از استثناها بگذریم. چنین استثناهایی در ایران هم مثل سایر کشورها وجود دارد؛ یعنی نویسندگانی که تنها با درآمد حاصل از آثارشان زندگی کردهاند و میکنند. بسیاری از نویسندههای فعال و پرکار ما از راه نوشتن ارتزاق میکنند. البته طبیعی است که یک نویسنده نمیتواند توقع داشته باشد با هفت یا هشت کتاب تا آخر عمر زندگیاش را تامین کند.
با شرایط اقتصادی موجود و میزان حقالتالیفها، نویسندهای میتواند از این راه زندگیاش را تامین کند که هر ماه 4-3 کتاب بنویسد.
نویسنده باید مدام بنویسد. مگر یک مبلساز اگر نتواند هفتهای یک دست مبل بسازد میتواند زندگیاش را تامین کند؟ شمارگان کتاب در بسیاری از کشورها خیلی بالا نیست. مثلا در ژاپن با 130 میلیون جمعیت، کتابها با شمارگان هزار و 500 نسخهای منتشر میشود و بسیاری از نویسندگان شغلی به غیر از نوشتن دارند و ازآن راه تامین معاش میکنند. وضعیت نشر ما به نسبت بسیاری از کشورهای منطقه خوب است. نشر ایران طبق آخرین خبرها مقام یازدهم جهان را دارد. در سال 1355، یعنی آخرین سالهای قبل از انقلاب اسلامی که جمعیت ایران نصف امروز بود، تنها دوهزار و 500 عنوان کتاب در کل حوزههای نشر منتشر شده که امروزه این آمار به 70 هزار عنوان رسیده است. این آمار رشدی حدود 30 برابری را نشان میدهد در حالیکه جمعیت ما دو برابر شده است. تعداد نویسندگان، شاعران و ناشران کودک و نوجوان نیز به همان میزان رشد کرده است. استقبال از نمایشگاههای مختلف کتاب نیز نشان میدهد که میزان توجه مخاطبان به کتاب هم افزایش جدی یافته است.
پس شرایط اصلا بد یا ناامیدکننده نیست. بهخصوص که منابع مطالعاتی بسیاری در فضای دیجیتال جایگزین کتاب مکتوب شده است. البته همه ما دوست داریم که گستره کتابخوانی در کشور همواره بیشتر شود اما گاهی دود دلسوزیهایمان فضای پیش رو را سیاه میکند.
یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
نظر شما